بازگشت

اربعين چه روزي است؟


پس از تنظيم و طبع اين كتاب، در چاپ اول، گروهي از دانشمندان و فضلا، كتبا و شفاها تقريظها نوشته و تشويقها فرمودند كه موجب سپاسگزاري است، و از همه ي آقايان علاقمند كه اين كتاب را از اول تا آخر خوانده اند متشكرم، و از الطافشان امتنان مي نمايم، ضمنا برخي سؤالاتي شد راجع به اين سيره ي با عظمت سيدالشهداء كه به


صورت مقالاتي در روزنامه ي وزين «نداي حق» پاسخ دادم، و حتي برخي از فضلاي معاصر هم كه در اصول موضوع ترديد داشتند، با توجه به منابع كتاب و تتبع نويسنده اعتراف و اذعان و قبول فرمودند كه حقيقت مطلب اين است كه نگارش يافته.

و چون اين نكات مورد علاقه ي همه ي هواخواهان سيدالشهداء مي باشد، نگارنده يادداشتهاي خود و فضلاي ديگر را به نام متمم كتاب در اين چاپ جديد اضافه مي نمايد، تا نفعش عام گردد و از دعاي خير خوانندگان هم بهره مند گردد.

اما آن چه سؤال شده، كتبي يا شفاهي، از خارج و داخل اين است كه:

1- آيا اربعين چه روزي بوده؟ سال اول يا سال دوم است و چگونه با اخبار تطبيق مي شود؟

2- آيا سر مقدس حسين چگونه به بدن ملحق شد، و آيا نبش قبر كردند، در حالي كه نبش قبر حرام است؟

3- زيارت عاشورا و اثرش چيست؟ و تأثير يك شب خوابيدن در كنار قبر حسين «عليه السلام» چيست؟

4- اثر تربت حسين «عليه السلام» چه حد و چگونه قابل تحليل است؟

5- زيارت اربعين چه اثري دارد و چرا از علامات شيعه شناخته شد؟

6- سجده بر خاك حسين از كي شروع شد و چرا اين اندازه تأكيد به سجده بر تربت سيدالشهداء نموده اند؟

7- زيارت اربعين و تأثير آن و اولين زائر امام حسين در اربعين، و چندين سؤال ديگر كه در ضمن بيان مطلب روشن مي گردد.

در ضمن پاسخ به رساله ي نفيس «ليلة عاشوراء عند قبر الحسين «عليه السلام» و «يوم


الأربعين عند الحسين «عليه السلام» به قلم علامه ي ارجمند آقاي سيد عبدالرزاق موسوي مقرم برخوردم كه در نجف اشرف براي ترجمه مرحمت فرمودند، اين دو رساله ي مفرده را ترجمه و در ضمن يادداشتهاي خود را بدان افزوده، تقديم علاقمندان ساحت مقدس حضرت ابي عبدالله «عليه السلام» مي نمايم.

اينك ببينيم چطور اين واقعه ي تاريخي رخ داده كه هزارها مورخ و محدث و نويسنده، نه تنها اختلاف آن را رفع نكرده اند، بلكه به اجمال مطلب كوشيده اند و هنوز موضوع اربعين و زيارت جابر و ملاقات با اسرا مورد بحث تاريخ است، و ما از اين اختلافات تاريخ چه نتيجه مي گيريم كه اين اندازه بحث ادامه داده شود؟

شكي نيست كه عمر بن سعد فرمانده ي قشون كربلا روز يازدهم به طرف كوفه حركت كرد، و با آن كه كوفه به اندازه اي بزرگ بود كه متصل به كربلاي كنوني بود، دو روز طول كشيد تا آنها را به دارالاماره رسانيد.

صبح 12 محرم سال 61 هجري وارد كوفه شدند، يك هفته به اتفاق با اكثريت مورخين در خرابه اي اسرا را جا داد تا خوش رقصي خود را در حكومتش نشان اهل كوفه كه دوستان علي بودند بدهد. يك هفته هم در منزلي آنها را جا دادند تا خبر به يزيد بدهند و كسب تكليف كنند، اگر چه برخي به ضرش قاطع يك ماه توقف در كوفه را نوشته اند، ولي حداقل همان دو هفته است كه 14 روز مي شود و با روز 12 كه وارد شدند 26 روز مي شود.

يك روايت دارد كه اول ماه صفر وارد شام شدند، و روايتي دارد كه اول ماه صفر آنها را براي شام از تكريت و موصل حركت دادند. و اكنون ما منابع را با نظريات مختلف مورخين و روات نقل مي كنيم تا بعد نظر قطعي خود را از اين تتبع و استقصا به عرض برسانيم.

ابوريحان بيروني در «آثار الباقيه» و طبري در كامل بهائي مي نويسند: روز اول


ماه صفر، اسرا وارد دمشق شدند، و روز اربعين سرها را به ابدان در كربلا ملحق كردند [1] .

بنابراين بايد توقف آنها در كوفه 18 روز باشد كه 12 وارد و 18 روز هم توقف اول ماه خارج شده باشند، و اگر بگوئيم اول ماه صفر وارد شام شدند، بايد توقف كوفه يك هفته باشد كه 12 روز در راه بوده اند، و 12 منزل هم طي كرده اند چنان چه در صفحات 150 تا صفحه ي 190 شرح دوازده منزل را داديم.

اما راه كوفه به شام چنان چه مي بينيم در آن خط سيري كه 12 روز بوده، معارض با چهل منزل روايت امام سجاد «عليه السلام» دارد كه فرموده: ما را چهل منزل گردانيدند، اين چهل منزل از كوفه به شام و از شام به كربلا و از كربلا تا مدينه بوده، درست است.

12 منزل تا شام به اضافه 12 منزل برگشتن مساوي 24 و 16 منزل هم از كربلا تا مدينه بوده مساوي 40 منزل مي شود، و مسلما از كوفه تا شام چهل منزل و چهل روز نبوده است، اما توقف در شام اگر اول ماه در شام رسيده باشند.

نكته اي كه از بيان «آثار الباقيه» به دست مي آيد اين است كه مي نويسد: وجه تسميه ي اربعين اين است كه چون چهل نفر از اهل بيت او پس از مراجعت از شام قبرش را زيارت كردند آن روز را اربعين گفتند [2] .

طبري در كامل بهائي مي نويسد: روز چهارشنبه 16 ربيع الاول به شهر دمشق وارد شدند، در حالي كه قريب پانصد هزار نفر به استقبال قافله ي اسرا بيرون رفته بودند [3] .


بنابراين اين تحقيقا روز اربعين اول اسرا كربلا نبودند، و اربعين سال بعد هم نبوده، چنانچه برخي گمان كرده اند. اگر بگوئيم در كوفه مانده اند تا اربعين دوم آن هم چنين سندي نداريم، ما و مورخين اين موضوع.

شيخ مفيد جريان را بدون ذكر روز و تاريخ بيان فرموده است [4] و ما نظر شيخ را صائب مي دانيم و اختلاف را در اين مي دانيم كه بسياري گمان كرده اند ملاقات در روز اربعين بوده، در حالي كه ملاقات در اين سفر سال اول بوده، نه روز اربعين.

شيخ صدوق در «امالي» مي نويسد: صاحب ابن زياد روايت كرده كه چون اسرا را وارد كوفه كردند، ابن زياد لعين دستور داد غل به گردن و دست و پاي علي بن الحسين نهادند و اسرا را به زندان فرستاد، و من با ايشان بودم و به هر كجا مي گذشتم زن و مرد آكنده و جمع بودند، و ابن زياد دستور داد درها را بستند تا كسي ملاقات نكند و كار بر ايشان سخت گرفت [5] .

سيد در «لهوف» مي نويسد: چون عيال و اولاد رسول الله از شام برگشتند گفتند: ما را از راه كربلا ببريد. چون به كربلا رسيدند، جابر را با چند نفر كه به زيارت آمده بودند ملاقات كردند [6] .

در اينجا ندارد كه روز اربعين بوده يا غير اربعين، فقط ملاقات رخ داده، و جابر براي اربعين آمده بود يا به قول بيروني با چهل نفر آمده بودند يا چهل نفر اهل بيت آمده بودند كه اربعين گفته اند، نه اينكه اربعين روز چهلم شهادت باشد.

اعثم كوفي مي نويسد: يزيد، نعمان بن بشير انصاري را خواسته و با سي سوار


مأمور كرد به همراهي علي بن الحسين اهل بيت را به طرف مدينه حركت دهد، و در بيستم ماه صفر بود كه سرها را داد ببرند به ابدان ملحق كنند. در اين تاريخ تسليم سرها را روز بيستم ماه صفر نوشته، نه الحاق آنها را به ابدان كه در كربلا ملحق كرده اند. [7] .

ابن اثير مي نويسد: يزيد چون از كرده ي خود پشيمان شد، ابن زياد را لعنت كرد و دستور داد خانه و مهماندار و مطبخي مخصوص براي اسرا معين كردند و آنها را به حمام فرستاد و مي گفت: اي كاش حسين را نمي كشتم و در كنار مهر و محبت خود مي نواختم، و اين حادثه در سال 61 رخ داده است.

در نسخه ي اصل عربي «آثار الباقيه» عبارت اين است كه:

و في العشرين من صفر رد رأس الحسين الي جثته حتي دفن مع جثته.

برخي از اين عبارت استفاده كرده اند، روز بيستم به ابدان ملحق شد، ولي مترجم هم روز بيستم را روز تحويل سرها دانسته، نه روز الحاق سرها به ابدان.

سيد در «اقبال» مي نويسد: درباره ي اينكه اربعين 20 صفر باشد، مورد ترديد است، زيرا اگر 20 صفر اربعين باشد بايد آن سال محرم 29 روز بوده باشد، زيرا امام حسين «عليه السلام» روز دهم عاشورا شهيد شد، و بايد 21 ماه صفر اربعين باشد، نه بيستم، و از اين نكته ي نجومي و رياضي پاسخها داده شده، منظور آن است كه توجه سيد، روي روز رفته، نه اينكه خود اربعين در سال اول يا دوم بوده است.

كفعمي در «مصباح» عجيب تر مي نويسد: ان حرم الحسين و صلوا المدينة مع مولانا علي بن الحسين يوم العشرين من صفر؛ كه يقينا كاتب اشتباه كرده است. چه در برخي نسخ از كفعمي: و صلوا كربلا في العشرين من صفر نوشته اند كه هر دو غير ممكن و مستبعد است.


ابي مخنف مي نويسد: در حركت اسرا به بشير گفتند: ما را از راه كربلا ببر. و لذا قافله را به كربلا عبور داد كه جابر و همراهانش در آن موقع براي زيارت به كربلا رفته بودند. در اين روايت نه صحبت از اربعين است، نه اينكه ملاقات در چه تاريخي بوده است.

سيد ابن طاووس مي نويسد: يزيد در سه جلسه با علي بن الحسين ملاقات كرد و دستور داد براي آنها منزلي مخلا به طبع تخليه كردند، و پشت كاخ سلطنتي خود منزل دادند و انواع پذيرائي را فراهم كردند كه آزاد باشند. اسرا هم در آنجا يك هفته به عزاداري و نوحه سرائي مشغول شدند و مردم شام اطراف خانه را گرفته، صداي ضجه و ناله، يزيد را خيلي ناراحت و پشيمان كرد [8] .

سيد باز اضافه مي كند كه حضرت سكينه روايت فرموده كه: چهار روز در آن منزل بوديم كه من خوابي طولاني ديدم كه هودجي از آسمان به زمين آمد، و فاطمه ي زهرا در آن بود و به ديدن سر مبارك فرزندش آمد.

اين روايت دو نكته را مي رساند، يكي چهار روز در آن منزل بودن و روزي را كه خواب ديدند روزي بود كه سر مبارك را براي دختر سيدالشهداء فرستادند تا آرام شود و همان روز هودجي به زمين فرود آمد.

اما اين كه رقيه دختر سيدالشهداء بود و سر را خواسته و از دنيا گذشته، براي ما محل ترديد است. آنچه مسلم است رقيه دختر اميرالمؤمنين بوده، و شايد دختر مسلم به عقيل هم رقيه بوده، ولي تحقيقا سيدالشهداء دختري غير از سكينه خاتون و فاطمه نداشته، و بالاي مزار حضرت رقيه هم در شام نوشته: رقيه بنت علي بن ابي طالب.

طبري در كامل بهائي مي نويسد: چون اسرا به بعلبك رسيدند، قاسم بن ربيع والي


شهر گفت شهر را آئين بستند، و با چند هزار دف و ني و طبل و كرنا بيرون آمدند، ولي چون مردم فهميدند سر حسين بن علي است، يكباره نهضتي كردند و اكثر آئينها و زينتها را آتش زدند و چند روز فتنه و انقلاب بر پا بوده، كه حاملين سرها 10 روز آنجا ماندند و چند روز پنهان بودند، و در نصيبين كه رسيدند منصور بن الياس گفت: زياده از هزار آئين بستند. و چون حامل سر مبارك حسين خواست وارد شهر شود، از صداي هياهو اسبش فرمان نبرد، تا چند اسب آوردند و هيچ كدام پيش نرفتند. ابراهيم موصلي سر را شناخت خلق را ملامت كرد، گفت: اين سر حسين است، شاميان او را كشتند و نزاع درگرفت، و روز سوم گرد و غباري پديدار شد كه همه ي مردم پريشان شدند و آنجا هم 4 روز اسرا توقف كردند.

دنباله ي اين روايت مفصل مي نويسد: روز چهارم ربيع الاول به شهر دمشق وارد شدند، و تصريح كرده كه در اين 66 روز كه سرها دست كفار اموي بوده، هيچ بشري نتوانست بر آنها سلام كند مگر آن كه كشته مي شد، تا آن پيرمرد تاجر شامي آمد و با امام زين العابدين صحبتها كرده و آيات قرآن را خواند و توبه كرد و از آن قوم تبري جست و آنها را لعنت نموده [9] .

در «بحر المصائب» مي نويسد: غروب روز 11 به كوفه وارد شدند، ابن زياد دستور داد آنها را در خرابه اي جا دادند و تحت نظر بودند، كسي حق ملاقات نداشت تا خبر به شام بردند برگشتند، يزيد اجازه ي حركت داد، در خرابه بودند.

سپهر مي نويسد: ابن زياد اسرا را در كوفه حبس نمود، و نامه نوشت تا كسب تكليف كند، تا مدتي كه قاصد از كوفه به شام رفت و برگشت و مهياي حركت دادن اسرا بودند مدتي طول كشيد.


در «رياض الاحزان» مي نويسد: معلوم نيست خانه ي بي سقف خرابه كجا بوده و چند روز طول كشيده، آنچه مسلم است در محاصره بودند.

شيخ در «امالي» مي نويسد: ابن زياد در مدت توقف كوفه كسي را فرستاد نزد زينب تا اظهار خوشوقتي كند، حضرت زينب «عليهاالسلام» فرموده:

لا يدخلن علينا عربية الا أم ولد أو مملوكة فانهن سبين و قد سبينا.

مفادش اين است كه حبس نظر بودند و در آن خرابه جز اسير و فقيره و بدوها كسي نبوده است.

علامه ي مجلسي مي نويسد: سه روز در شام سرهاي اسرا بر فراز ني بود [10] .

و به روايت صفوان جمال: سه روز هم زنداني بودند.

اگر اين روزها را حساب كنيم، روايت ورود آنها به شام در ربيع الاول صحيح تر به نظر مي آيد.

همه ي مورخين اتفاق دارند كه از كوفه تا شام 12 منزل بوده است و در هر منزلي شورش و غوغائي برپا مي شده، چنانچه شعبي در «اسرار الشهاده» روايت كرده: در تكريت شورشي شد به طوري كه حاملين اسرا بيمناك شدند، و از راه حيليا در كنار نهري كه خضراوان مي گفتند منزل كردند تا به موصل رسيدند.

در «مصائب الابرار» مي نويسد: در حمص سرها را به نيزه زدند و شورشي برپا شد.

ابواسحاق اسفرايني كه چندان مورد اعتبار نيست، منازل را بر خلاف همه 24 منزل نوشته است، و برخي 17 منزل نوشته اند، ولي ما به همان 12 منزل معتقديم.

اكنون اگر عصر 11 محرم به كوفه رفته باشند، و 14 قاصد به شام رفته باشد، و


آخر محرم برگشتنش باشد كه 16 روز رفتن و برگشتن طول كشيده، سه روز هم معطل فراهم كردن اسباب سفر باشد چنانچه همه نوشته اند، روز 18 ماه سفر از كوفه حركت كردند به شام و به احتمال ضعيف شايد روز 19 ماه صفر در موقع حركت از كوفه به شام در حين عبور از كربلا جابر را ملاقات كرده باشند، و سيد هم به همين مناسبت ترديد كرده كه روز 19 صفر اربعين بوده يا بيستم.

پس اربعين را بايد اربعين اول قبل از حركت به شام بدانيم، و اگر فاصله ي بين شام و عراق را به فرض آن كه مانند خالد بن وليد هشت روز قاصد رفته باشد باز هم بايد گفت روز 21 ماه صفر از كوفه به شام حركت كردند [11] .

در روايتي است كه جابر با بعضي از زنان بني هاشم به كربلا آمدند، و مخفيانه بوده، او مي دانست حسين در اين سال كشته مي شود و لذا آمد در كوفه منزل كرد، و


چون نابينا بوده بر او جهادي نبوده، و چون اسرا به كربلا آمدند جابر حوالي كوفه بوده، و براي زيارت اربعين با همراهانش به كربلا آمد، آنجا با اسرا ملاقات كردند.

از اين تتبع ابن نتيجه به دست مي آيد:

1- ممكن است ملاقات حضرت سجاد با جابر در اربعين سال دوم در مدينه بوده باشد.

2- ممكن است آمدن اربعين به كربلا قبل از رفتن به شام باشد.

3- يك دسته از مورخين هم متعرض وقت ملاقات نشده اند.

4- رفتن به كربلا در اربعين دوم يعني ماه ربيع الاول باشد.

5- ممكن است الحاق سرها به ابدان مطهر در مراجعت شام و ملاقات با جابر قبل از رفتن به شام باشد، چه رفتن به شام از كربلا 22 تا 25 منزل نوشته اند، و برگشتن 33 نفر به شام آمدند و سه روز هم كربلا بوده اند.

يزيد به عبدالملك بن ابي الحارث فرمان داد كه راه مدينه پيش گير، و مردم مدينه را بشارت به قتل حسين بده، سعيد بن العاص را مطلع كن. و از طرفي بدون ترديد فرستادن اسرا از كوفه به شام پس از قتل عبدالله بن عفيف بود كه در كوفه حبس بوده.

با توجه به اين خبر و اخبار ديگر، توقف آنها را در شام كمتر از يك ماه نوشته اند، ولي ما مي گوئيم روي حساب كمتر از 16 روز نبوده است.

اشعار حضرت زينب به نقل علامه ي مجلسي در سفر زيارت كربلاي برادر [12] :



علي الطف السلام و ساكنيه

و روح الله في تلك القباب



نفوسا قدست في الأرض قدما

و قد خلصت من النطف العذاب



فضاجع فتية عبدوا فناموا

هجودا في الفدافد و الشعاب






علتهم في مضاجعهم كعاب

بأوراق منعمة رطاب



و صيرت القبور لهم قصورا

مناخا ذات أفنية رحاب



لئن وارتهم أطباق أرض

كما أغمدت سيفا في قراب



فقد نقلوا الي جنات عدن

و قد عيضوا النعيم من العقاب



أيبخل بالفرات علي الحسين

و قد أضحي مباحا للكلاب



فلي قلب عليه ذو التهاب

ولي جفن عليه ذو النسكاب




پاورقي

[1] آثار الباقيه بيروني ص 391.

[2] آثار الباقيه بيروني ص 392 متوفي سال 430.

[3] کامل بهائي، ص 473.

[4] ص 226 ارشاد.

[5] امالي شيخ صدوق ص 290.

[6] لهوف سيد ص 176.

[7] تاريخ اعثم، ص 373.

[8] لهوف ص 368.

[9] کامل بهائي از ص 481 - ص 469.

[10] بحارالانوار ص 228 ج 10.

[11] طريحي در منتخب 9 منزل فاصله از کوفه تا شام را نوشته بدين ترتيب:

1- خرابه 2- تکريت 3- دير نصاري 4- عسقلان 5- وادي نخله 6- مرشاد 7- بعلبک 8- صومعه‏ي راهب 9- شام.

آنهائي که 12 منزل نوشته‏اند:

1- حراء يا حزاب 2- علي آباد 3- تکريت 4- يستجر 5- نصيبين 6- موصل 7- عسقلان 8- پيردير 9- حوالي حلب 10- عزير با قصبه 11- حوالي دمشق 12- شام.

ابواسحاق اسفرايني 17 منزل بدين شرح نوشته:

کوفه - صوبا - تکريت - کفرتوثا - موصل - جلت - قنسرين - استقهان - کفرتاب - شيزر - حماة - خندق - جوسيه - بعلبک - حمص - صومعه - شام.

ابي‏مخنف هم 24 منزل نوشته:

قادسيه - تکريت - طريق البر - اعلي - دير غزوه - حليباس - وادي النخله - ليتاواريا - کميل - موصل - تل اعفر - جبل ميخار - نصيبين - عين الورد - دعوات قريب - قنسرين - شيزر - کفرتاب - سيپور - حمص - کنيه قسيس - بعلبک - صومعه‏ي راهب - شام.

[12] بحارالانوار مجلسي جلد دوم.