بازگشت

يزيد خود را تبرئه مي كند


يزيد از اين پيش آمد مولمه سخت متأسف شد، ولي چون جوان و مست و مغرور و تحت تأثير شراب و قمار و زنا و سگبازي و ميمون بازي بود، دستخوش سياستمداران اطرافي قرار مي گرفت.

چون اسرا را به شام آوردند، يزيد خواست اول مفاخره كند و به فتح و فيروزي مباهات نمايد و مقامي براي خود قائل شود، و لذا آن مجلس تاريخي را با چهارصد كرسي زرنگار آراست، و از اشراف و اعيان و بزرگان دعوت كرد، ولي چهره ي زيباي حق و حقيقت ظاهر شد، و سر بريده تكلم كرد، خطبه ي حضرت زينب «عليهاالسلام» و خطاب به يزيد همه را لرزانيد، بيانات مهيج حضرت سجاد «عليه السلام» در مسجد دمشق هزاران نفر را منقلب كرد، يك هفته عزاداري شهر شام را تكان داد و تخم انقلاب ريخت.

يزيد نزد همان مردم كه معاويه سفارش كرده بود كه مانند اسير تو هستند، چنان منفعل شده و بد نام گرديد كه روي ملاقات با آنها نداشت، چاره جز اين نديد كه اعيان شام را دعوت كند و خود را در اين فاجعه تبرئه سازد.

يزيد حس كرد كه اشراف و اعيان شام از او متنفر و بيزار هستند، و از ديدار و حمايت او كراهت دارند، لذا بزرگان آنها را دعوت كرد و پس از پذيرائي شايان گفت: اي مردم شام! شما گمان كرده ايد كه حسين بن علي را من كشته ام يا من به قتل او حكم


داده ام! و حال آن كه چنين نيست بلكه پسر مرجانه حسين را كشت، و لعنت خدا بر او باد. آن گاه سر لشكران و سرهنگان سپاه كوفه را كه در شام بودند مانند شبث بن ربعي، مصائب بن وهيبه، شمر بن ذي الجوشن، سنان بن انس نخعي، خولي بن يزيد اصبحي و چند نفر ديگر را حاضر كرده، به شبث بن ربعي رو كرد و گفت: تو حسين را كشتي؟ پاسخ داد: من نكشتم! خدا كشنده ي او را لعنت كند، گفت: پس كيست قاتل حسين؟ پاسخ داد: مصائب بن وهيبه. يزيد روي به او كرد گفت: تو قاتل حسيني؟ او گفت: خدا لعنت كند كسي كه حسين را كشت. تا نوبت به خولي رسيد متحير شد، در جواب چه بگويد!! خاموش ايستاد، مردم همه به او نگريستند، و او را قاتل شناختند. يزيد سخت بر آنها بانگ زد كه: همه از خود رفع مي كنيد، پس كي حسين را كشت؟ آن گاه گفتند: قاتل، قيس بن ربيع بود، يزيد روي به او كرده گفت: تو حسين را كشتي؟ اگر تو كشتي بگو، امان داري! قيس گفت: حسين را آن كس كشت كه رايات جنگ را برافراشت، يزيد گفت: آن كس كيست؟ قيس گفت: والله يزيد تو قاتل حسين هستي؟ تو حسين را كشتي!!

يزيد در خشم شد، از آن جمع برخاست به سراي خود رفت و سر حسين را برداشت به دستمالي بست و در مقابل او نشست و گفت: مالي و قتل الحسين.

در اينجا هم يزيد به جاي تبرئه ثابت كرد كه عامل اصلي جنايت خود او بود، و تنفر قلبي مردم از او در مصيبت حسين شدت گرفت. [1] .


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ ص 369 ج 6.