بازگشت

كوفه را لرزاند و بر هم زد اساس شام را


قصيده ي عصماء بسيار شيوا از حضرت آقاي علامه ي حائري مازندراني درباره ي حضرت زينب كبري (س) در ديوان الأدب چاپ كرديم كه خواندن آن را به همه توصيه مي كنيم.



يا رب از كيد اجانب حفظ كن اسلام را

دور كن از ديده ي ما پرده ي ابهام را



از دل ما دور فرما كينه و حقد و حسد

از سر ما كن برون انديشه هاي خام را



دل چو از نور خدائي گشت روشن، لاجرم

كلك نورش مي زدايد رمز استفهام را



يا رب آن غايب چه روزي برقع از رخ افكند

تا كند اجرا در عالم عين و دال و لام را



يا رب اين دنيا براي اهل بيت مصطفي

از چه ناهموار كرده گردش ايام را



چيست آن جام شهادت؟ كيست آن عبد مطيع

چون به دستش مي دهي لا جرعه نوشد جام را



هستي خود را ز اول داد در راه خدا

كرد ايفا عهد خود ز آغاز تا انجام را



كيست اين خورشيد سرگردان كه تا يوم الحساب

كرده سرگردان خود اين چرخ نيلو فام را






گاه در دير و گهي ويرانه منزل مي كند

شام ديده بارگاه و كوفه ديده بام را



كيست اين نجم فروزاني كه از بدو طلوع

كرده حيران با تحمل در سماء اجرام را



كيست آن پيك همايوني كه از كرب و بلا

مي برد سوي مدينه از حسين پيغام را



كيست اين خواهر كه چون نعش برادر ديد گفت

بارالها خير فرما از كرم فرجام را



مي كشد خار مغيلان را ز پاي كودكان

سرپرستي كرده با اخلاص تام ايتام را



گاه پرسد حال رنجور برادرزاده را

گاه تسكين مي دهد با آه خود آلام را



كيست آن دختر كه مانند پدر گويد سخن

مي گذارد بر زمين مانند مادر گام را



كيست اين بانو كه از دشمن چو بيند ناسزا

مي كند مقهور منطق صاحب دشنام را



سر چو از محمل برون آورد و خواند آن خطبه را

كوفه را لرزاند و بر هم زد اساس شام را



گرچه نامش قلب عالم را بسوزاند و ليك

حال سوزانم دل و سازم بيان اين نام را



قهرمان كربلا ام المصائب زينب است

آن كه با تخلي صبرش كرده شيرين كام را






«پيروي» دامان اين بانوي والا را بگير

تا بگيري در قيامت از كفش انعام را