بازگشت

ترجمه ي خطبه ي حضرت زينب در مجلس يزيد در شام


يزيد براي فتح و فيروزي جشن گرفته و چهارصد كرسي گذاشته، نمايندگان ممالك خارجي و سفرا و امرا را دعوت كرد، و پردگيان خود را پشت پرده ي زنبوري جا داده كه اين مجلس سلطنتي را تماشا كنند. وقتي مجلس رسمي شد، و عود و عنبر


افروختند و ساقي و ساغر ريختند و بساط قمار گستردند و سفره ي طعام گذاشتند، اجازه داد اسرا را وارد كنند.

به فرمايش امام سجاد «عليه السلام»: ما را مانند تبه كاران روم و زنگبار وارد مجلس يزيد نمودند. پس از مفاخرت خود به فتح و فيروزي كه خدا را شكر كرد، قهرمان قوي بنيه ي بني هاشم همچنان كه در بند اسارت ناظر اين جنايت بوده، برخاست و چنين گفت:

ستايش پروردگاري را كه ما را به سعادت برگزيد و به شهادت مفتخر ساخت. اي يزيد! همانا راه اطراف زمين را بر ما گرفتي، و طرف اكناف آسمان را مسدود كردي تا آن كه پردگيان اهل بيت را مثل اسيران دارالحرب راندي، آيا از اين حال گمان مي بري كه حالا ما نزد خدا خوار شديم و تو عزيز گشتي! خيال كردي اين ماجرا كه از تو بر ما گذشت از بزرگي و منزلت و شأن تو در بارگاه خدا بود، از اين پندار غلط باد در خرطوم افكني و بيني بالا گيري و به چشم تكبر به اطراف خويش همي نگري، و دلشاد باشي كه دنيا را براي خود وسيع كردي و كارها را منظم ساختي! و ملك و سلطنت ما را براي تو صاف شد.

اي يزيد! آرام بگير، آهسته باش، دمي چند بياساي، آيا فراموش كردي كه خداي تعالي در قرآن خبر داد و فرموده است: زنهار گمان مبر اين كه ما كفار را مهلت مي دهيم خير است كه به ايشان مي رسانيم، بلكه آن جماعت را زمان دراز مي گذاريم تا بر گناه بيفزايند و براي عذاب مهيا گردند، آتش دردناك آنها را فراخواهد گرفت.

«و لا يحسبن الذين كفروا أنما نملي لهم خير لأنفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» فرمود:«يابن الطلقاء» اي پسر آزاد شدگان روز فتح مكه! آيا از عدل و داد است كه زنان و كنيزان خود را در پس پرده


مي داري، و دختران پيغمبر خدا را مثل اسيران مي راني؟ در حالي كه پرده ي و حرمت ايشان را دريده اي و رويهاي ايشان را باز كرده اي، و عمال تو آنها را از شهري به شهر به سختي مي رانند و در هر مورد مردم در آنها مي نگرند، و در نزديك و دور، وضيع و شريف در رخسار آنها به تأمل مي نگرند، و از مردمان حميت كشان ايشان احدي همراه نيست.

آري چگونه اميد موافقت و مراعات از كسي توان داشت كه دهانش جگر پاكان در انداخته و گوشتش از خون شهيدان روئيده، و چگونه در دشمني ما اهل بيت پايدار است، و بدون اين كه در گفتار خود فرض گناهي كنند و آن را بزرگ شمارند، پيوسته مي گويند: كاش بزرگان قبيله ي من كه درگذشته اند، بودند، و با خرمي اين كينه كشي را ديده يزيد را تمجيد مي كردند، اين فكر غلط است كه به انشاد اين شعر آرزو مي كند و به ثناياي ابي عبدالله «عليه السلام» سيد جوانان اهل بهشت مي پردازد و با چوب دستي خود دندان هاي او را كاوش مي نمايد.

اي يزيد! چرا شاد نباشي؟ چرا شادي نكني؟ اين سخنان نگوئي؟ در حالي كه به كشتن آل محمد «صلي الله عليه و آله و سلم» ستارگان زمين از بني عبدالمطلب از ريش دل خود پوست بازي كردي، و كينه ي ديرينه را از بيخ درآوردي! بزرگان در گذشته ي خود را همي دعوت كني و آواز دهي كه بيايند و ببينند، اما اي بي خبر! عنقريب تو بدانها ملحق خواهي شد! و آنجا آرزو كني كه كاش در دنيا دستي نداشتم و نه زباني تا نمي گفتم آنچه گفتم، و نمي كردم آنچه كردم. سپس رو به آسمان نموده عرض كرد: بار الها! حق ما بستان و از ستمكاران ما تو خود انتقام بكش، و براي آن كه خونهاي ما ريخت و جوانان ما را كشت غضب خود نازل فرما.


باز روي سخن به يزيد كرده فرمود: اي يزيد! به خدا سوگند هر چه كردي به خود كردي، نكندي مگر پوست خويش را و نبريدي مگر گوشت خود را، تو بر رسول خدا وارد نخواهي شد در صورتي كه خون ذريه ي او را ريخته، و پرده ي ناموس عترت و پاره هاي تن او را دريده اي! در آنجا كه پريشاني ايشان را حضرت دادگر جمع فرمايد و پراكندگي آنها را به سامان مبدل سازد، حقشان را از ستمكاران بازستاند. اي يزيد! زنهار گمان نبري كه كشتگان در راه خدا مرده اند، بلكه زنده و نزد پروردگار خود مي باشند، و به هر گونه نعم متنعم اند، و تو را كافي است ايزد تعالي به داوري، و پيغمبر اكرم «صلي الله عليه و آله و سلم» به دشمني، و جبرئيل به پشتيباني.

اي يزيد! عنقريب معاوية بن ابوسفيان كه تو را ولايت عهد داد و اين بساط براي تو منعقد داشت و تو را مسلط بر رقاب مسلمانان كرد، حال خود خواهد ديد و به سزاي خود خواهد رسيد، و به زودي خواهد ديد جاي شما را كه كدام يك از شما برتر و ياران كه ضعيفتر. و اگر چه حوادث و شدايد روزگار مرا به مكالمه و مخاطبه با تو برانگيخت، باز تو را بسيار حقير مي دانم، و سرزنش و شماتتهاي تو را بزرگ مي شمارم. دريغ كه ديده ها گريان است، و سينه ها سوزان و شگفتي است كه لشكر رحمان به دست كسان شيطان اسير گشته اند.

اينك خون ما از دستهاي شما ريزان است و دهانهاي شما از گوشت ما در سيلان و بر آن جسدهاي پاك، گرگان درنده.

اگر از ما امروز به غنيمتي رسيدي، فردا به غرامتي در افتي، آن گاه كه چيزي نيابي و حق تعالي نسبت به بندگان به سختي منسوب گردد، آن وقت است كه شكايت به او مي شود، و بازگشت همه به درگاه اوست.


اي يزيد! از كينه توزي و از كوشش و فعاليت خود دست مدار و بكن آنچه تواني، به خدا سوگند كه نام ما را از صحنه ي جهان محو نتواني كرد! وحي و منزلت، عزت و نبوت ما را نمي تواني از ميان بري، ننگ اين ماجرا و عار اين داستان را نتواني شست. رأي تو نيست مگر سست، و زندگاني تو نيست جز ايامي چند، و اندوخته ي تو نخواهد بود جز پريشاني، و در آن روزي كه منادي حق ندا كند تو را براي انتقام به پاي ميزان حساب برند لعنت خدا بر ستمگران و ستمكاران باد.

سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و نيكبختي سرانجام داد، و آخر ما را به شهادت و رحمت اختتام بخشيد، و از پروردگار مسئلت مي نمايم كه ثواب شهيدان ما را كامل فرمايد و اجر ايشان را زياد، و در تفقد و تعهد احوال ما به بازماندگان بر سر احسان بوده باشد، كه او جل جلاله، بخشنده و مهربان است و در جميع جهات او وكيل نيكوكاري است.

اينجا خطبه ي لرزاننده ي عقيله ي بني هاشم تمام شد و آتشي از كينه و حقد و حسد معاويه و يزيد بر دلهاي مردم برافروخت، و نهيب آن چنان زبانه كشيد كه به كلي شهر شام را دگرگون كرد. با اين خطبه، اركان سلطنت يزيد بلكه بني اميه را متزلزل ساخت، و آتش انقلاب و تحول فكري و سياسي را در سينه هاي مردم شعله ور ساخت، چنان چه تا ده سال زبانه مي كشيد، و چهارصد هزار نفر مردم عربستان در اثر اين خطبه به جان هم ريختند، و همه به خونخواهي حسين بن علي «عليه السلام» قيام مي كردند. اين خطبه از مهيج ترين و لرزاننده ترين خطب حضرت زينب كبري «سلام الله عليها» بود، كه در بزرگترين مجلس سلطنتي يزيد بن معاويه با كمال شهامت و شجاعت انشاء فرمود. [1] .



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 10؛ مقتل ابي‏مخنف؛ مقتل لهوف.