بازگشت

حركت اسرا از كنار قتلگاه


عمر بن سعد با كشتن حسين و آتش زدن خيام و بريدن سرها از جسدها، و غارت اموال و البسه، نفسي تازه كرد، زيرا به امارت ري نزديك مي شد، و لذا دستور داد فوري اجساد كشتگان خود را دفن كردند، و شب را آرميدند، و صبحگاه شتران را حاضر كردند، و امام زين العابدين بيمار را بر روي شتري بست در غل و زنجير.

سيد ابن طاووس مي نويسد:

حمل نساؤه علي أحلاس أقتاب بغير وطاء مكشفات الوجوه بين الأعداء و هن ودائع خير الأنبياء و ساقوهن كما يساق سبي الروم و الترك في أسر المصائب و الهموم.

و براي آن كه نمك به زخم دل اين جوان كشتگان بزند، آنها را از كنار قتلگاه عبور داد و آن گاه غلغله شد. چون نظر آنها بر آن اجساد بي سر افتاد، بي اختيار صدا به ضجه و


نعره و گريه واحسينا بلند كردند، و هر يك بي اختيار خود را از بالاي شتران به زير انداختند، به نحوي نوحه و زاري كردند كه ملائكه ي آسمان به گريه افتادند، و هر بيننده و شنونده بر خود مي لرزيد و هم اكنون هم مي لرزد.

حميد بن مسلم گويد: فراموش نمي كنم زينب را در آن وقت كه ديدم نوحه و ندبه مي كند و با صدائي حزين و دلي پر سوز و اشك ريزان روي به مدينه كرد و گفت:

يا جداه يا محمداه! صلي عليك مليك السماء هذا حسينك مرمل بالدماء مقطع الأعضاء مسلوب العمامة و الرداء، يا جداه يا محمداه! نحن بناتك سبايا و ذريتك مقتلة و في أيدي الظالمين أساري، الي الله المشتكي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي حمزة سيدالشهداء.



أناديك يا جداه يا خير مرسل

و أنت عليم اننا اليوم في الأسر



يرق لنا قلب الحسود لما جري

علينا من التنكيل و الجهد و الصبر



أيامي بلا وال سبايا بلا وطاء

سهاري بلا شغل سكاري بلا خمر



بر حربگاه چون ره آن كاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد



هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فكند

هم گريه بر ملايك هفت آسمان فتاد



هر جا كه بود آهوئي از دشت پا كشيد

هر جا كه بود طايري از آشيان فتاد



ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان

بر پيكر شريف امام زمان فتاد






بي اختيار نعره ي هذا حسين از او

سر زد چنانچه آتش ازو در جهان فتاد



هر چند بر تن شهدا چشم كار كرد

بر زخمهاي كاري تيغ و سنان فتاد



پس با زبان پر گله آن بضعة البتول

رو در مدينه كرد كه يا أيها الرسول



اين كشته فتاده به هامون حسين توست

اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست



اين نخل تركز آتش جانسوز تشنگي

دود از زمين رسانده به گردون حسين توست



وا محمداه هذا حسينك منبوذ بالعراء تسفي عليه ريح الصبا مجزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الردا و شيبته تقطر من الدما.



اين ماهي طپان كه چنين مانده بر زمين

زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست



اين غرقه ي محيط شهادت كه روي دشت

از موج خون او شده جيحون حسين توست



اين خشك لب فتاده ي ممنوع از فرات

كز خون او زمين شده گلگون حسين توست



اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه

خرگاه از اين جهان زده بيرون حسين توست



وين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين

شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست






پس روي به بقيع كرده به مادر خطاب كرد

مرغ هوا و ماهي دريا كباب كرد



اي مونس شكسته دلان حال ما ببين

ما را غريب و بي كس و بي آشنا ببين



اولاد خويش را كه شفيعان محشرند

در ورطه ي عقوبت اهل جفا ببين



ني ني در آ چه ابر خروشان به كربلا

طغيان سيل و فتنه و موج بلا ببين



تنهاي كشتگان همه در خاك و خون نگر

سرهاي سروران همه در نيزه ها ببين



آن تن كه بود پرورشش در كنار تو

غلطان به خاك معركه ي كربلا ببين



آن سر كه بود بر سر دوش نبي مدام

يك نيزه اش ز دوش مخالف جدا ببين



يا بضعة الرسول ز ابن زياد داد

كو خاك اهل بيت رسالت به باد داد



لختي چو داد شرح غم دل به مادرش

آورد به پيكر پاك برادرش



رأت زينب صدر الحسين مرضضا

و صاحت دثار الحزن في القلب تضرم



وصكت من الوجد المبرح وجهها

و لم تر صبرا من حوي الثكل يعصم






بي اختيار دست مصيبت به فرق زد

رخساره را ز اشك جگر خون نمود آل



دربر گرفت نعش برادر به ناله گفت

كي رفته سر به نيزه و تن گشته پايمال



زين العباد خسته ي بيمار را ببين

خورشيد عارضش شده از ضعف چون هلال



دختر اميرالمؤمنين بي اختيار صورت به سيلي خود گلگون كرده از ته دل نعره زد:

بأبي العطشان حتي مضي بأبي المهموم حتي قضي بأبي من فسطاطه مقطع العري بأبي من هو لا غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي.



أخي يا أخي قد كنت كنزا لفقرنا

فها نحن في أيدي العدي نتقسم



أخي يا أخي قد كنت كهفا لعزنا

ألم ترنا بالذل نسبي و نشتم



أخي هذه النسوان بعدك ضيع

أخي هذه الأيتام بعدك يتم



أخي زود الولهي سكينة نظرة

مهجتها حري و عبرتها دم



أخي تهتوي التقبيل منك سكينة

و شمر لها بالضرب سوطا يؤلم



أخي فاطم الصغري تحب التفاتة

و حقك هذا قلبها فيك مغرم



أخي بنتك الأخري رقية ضمها

اليك فأحشاها من الوجد تضرم



پس از زوال ظهر بود كه به طرف كوفه حركت كردند و عبارت مقتل اين است:

و بعد ازوال ارتحل الي الكوفة و معه نساء الحسين و صبيته و جواريه و عيالات الأصحاب و كن عشرين امرأة و سيروهن علي أقتاب الجمال بغير وطاء كما يساق الترك و الروم و هن ودايع خير الأنبياء و معهن السجاد علي بعير بغير وطاء و قد أنهكته العلة و معه ولده الباقر و له سنتان و شهور و من


أولاد الامام الحسن المجتبي زيد و عمر و الحسن المثني فانه أخذ أسيرا. [1] .


پاورقي

[1] اقبال سيد ابن‏طاووس؛ نفس المهموم ص 204؛ مقتل الحسين ص 198؛ رياض الاحزان ص 49؛ اثبات الوصية ص 143؛ تاريخ ابي‏الفداء ص 203 ج 1؛ بحارالانوار ص 210 ج 10.