بازگشت

آتش زدن خيام و نهب اموال


پس از شهادت حضرت امام حسين «عليه السلام» آن بي حميت مردم و بي غيرت و بدون تعصب عربيت، متعرض خيام شدند، و فرمان غارت و نهب اموال دادند و آنچه بردني بود به غارت بردند، و سپس با سطلها آتش هاي خندق را به خيمه ها مي ريختند، و خيمه سوخته و نيم سوخته را هم به غارت و يغما بردند، و زن و فرزند اهل بيت طهارت را متواري صحرا و بيابان پر از خار مغيلان كردند.


در همان حين كه آتش به خيمه ها افكندند، كودكان به صداي واويلا غوغا و رستاخيزي برپا كردند، حضرت زينب كبري «سلام الله عليها» مشغول جمع آوري كودكان و حفاظت آنها و تسليت خاطر اطفال گرديد و فضه را فرستاد كه از حجت وقت حضرت علي بن الحسين «عليه السلام» سؤال كند، آيا در قضاي الهي سوختن اطفال هم جزو قبولي شهادت و اسارت بود يا خير؟

حضرت سجاد «عليه السلام» فرمود: سوختن در كار نبود، و بايد از خيام آتش گرفته به طرف صحرا بيرون روند، اين كودكان معصوم كه دامن برخي از آنها آتش گرفته بود، از اين خيمه به آن خيمه بيرون مي دويدند و راه فرار و چاره اي مي جستند تا به آنجا رسيدند كه حضرت زينب كبري بنا به روايتي، از خيمه بيرون مي آمد و داخل مي شد، مردي گفت: اي زن! چرا چنين پريشاني؟ فرمود: عليل بيماري دارم، مي ترسم آتش او را بسوزاند:



همي ترسم كه آتش برفروزد

ميان خيمه بيمارم بسوزد



اين قوم يغماگر بي حميت هر چه لباس قيمتي، خلخال، گوشواره، روپوش، چادر، مقنعه بود به غارت بردند، اثاثيه و عطريات و حتي لباس هاي كهنه را با همه ي مهمات و اسلحه و مركب و هر چه بود، به غارت بردند. و شب يازدهم، اين زن و بچه را در يك چادر سوخته نگاه داشتند، و صبح به طرف كوفه حركت دادند.

حركت و اسارت اين 84 زن و بچه و 78 سر بريده، از كربلا به كوفه و گردش دادن در بازارها و كوچه ها و زنداني كردن آنها و حركت از كوفه به شام، در دورترين مسير شهرهاي نامي آن عصر مانند: موصل، بعلبك، عسقلان و غيره و گردش در بازار شام و مسجد دمشق و از آنجا به مدينه، از راه عراق و كربلا و اردن هاشمي تا مدينه، زمينه ي يك نهضت و انقلابي را مهيا ساخت كه به كلي عالم اسلامي را تحت تأثير برد، و توجه همه ي مسلمانان جهان و مردم غير مسلمان را به قساوت و جنايت عرب دور از


حميت جلب نمود.

اسارت، جزء اخير و علت تامه ي شهادت حسين و سبب احياء دين و شريعت گرديد، و در مسير حركت اسرا بذر نفاق و اختلاف و خونخواهي در شهرها افكنده شد، و لذا بيش از شش ماهه نگذشت كه انقلابي عظيم و دامنه داري در كوفه، بصره، شام، عسقلان، موصل، تكريت، بعلبك، مدينه، مكه برپا شد، و جنگ شروع گرديد.



سرگشته بانوان وسط آتش خيام

چون در ميان آب نقوش ستاره ها



اطفال خردسال از اطراف خيمه ها

هر سو دوان چو از دل آتش شراره ها



غير از جگر كه دسترس اشقياء نبود

چيزي نماند در بر آنان ز پاره ها



انگشت رفت در سر انگشتري به باد

شد گوشها دريده پي گوشواره ها



سبط شهي كه نام همايون او برند

هر صبح و ظهر و شام فراز مناره ها



در خاك و خون فتاده و تازند بر تنش

با نعلها كه ناله برآرد ز خاره ها