بازگشت

عبدالله بن الحسين


«السلام علي الطفل الرضيع المرمي الصريع»

عبدالله بن حسين بن علي «عليه السلام» تحقيقا از شهداي كربلا است ولي يك دسته نوشته اند تولدش در مدينه رخ داد و سن او را هفت ساله ضبط كرده اند، و او به نظر ما با تتبعي كه نموده ايم غير از عبدالله رضيع متولد در كربلا است، و اگر عبدالله رضيع


شش ماهه باشد بايد قبل از ماه رجب در مدينه متولد شده باشد.

اين عبدالله مانند ساير اولاد امام حسين «عليه السلام» تشابه تامي داشتند، و بايد عبدالله اكبر و عبدالله اصغر باشند چنانچه درباره ي علي و زينب و عباس مفصل در كتب خود نوشته ايم.

مادر عبدالله رضيع، رباب، دختر امرؤالقيس طائي بود كه حضرت ابي عبدالله نسبت به اين زن بسيار علاقه داشت، زيرا بانوئي مهربان و علاقمند به شوهر بود و در حق او فرمود:



لعمرك انني لأحب دارا

تحل بها سكينة و الرباب



أحبهما و أبذل جل مالي

و ليس لعاتب عندي عتاب [1] .



به جان تو من خانه اي را دوست دارم كه در آن سكينه و رباب نام باشد، آن دو را دوست دارم و تمام دارائي خود را درباره ي آنها مي بخشم و كسي را نمي رسد كه مرا طرف عتاب و چون و چرا قرار دهد.

امرؤالقيس سه دختر داشت: يكي را به اميرالمؤمنين و يكي را به حسن و يكي را به حسين تزويج نمود، اين دختران در ازمنه ي مختلف بودند. و از رباب، سكينه و عبدالله براي امام حسين «عليه السلام» به دنيا آمدند.



بانگ زد كاي ساقي بزم الست

شيرخوار از كودكي شد مي پرست



شيرخوار عشق از امداد پير

شد زبوي باده مست و شير گير



شيرخوارم گر چه من شير حقم

زهره ي شيران به دود ابلقم



شيرخوارم ليك شيرم مست شد

چرخ در ميدان عزمم پست شد



عزم كردي دوست چون داري بيا

ارمغاني بربه درگاه خدا






قابل شاه ارمغان كوچك است

كو به قيمت بيش و در وزن اندك است



نزد شاهان تحفه اندك تر خوش است

كه توان بگرفت پيش شه به دست



ارمغان اين لؤلؤ شهوار بر

نزد خسرو در دست افشار بر



شاهباز وحدتم من در نشست

عيب نبود شاهم ار گيرد به دست



غير دستت نيست جائي چون مرا

بربه دستم نيست پائي چون مرا



گر ندارم دست دفع دشمنت

دست آن دارم كه گيرم دامنت



گر كه نتوانم به ميدان تاختن

سوي ميدان جان توانم باختن



گر ندارم گردن شمشير جو

تير عشقت را سپر سازم گلو



چون شنيد از گوش غيبي آن صدا

خالق اصوات بانگ آشنا



آشنا بر گوش شه خورد آن صدا

كاشنا داند صداي آشنا



تاخت سوي خيمه گه بار دگر

تا از آن صاحب صدا جويد اثر



ديد كاصغر كرده عزم آن ديار

شسته از خرگاه هستي دست و بار



بر گرفتش جيب و عزم راه كرد

روي همت سوي قربانگاه كرد



چون به ميدان بر سر دست پدر

آيت كبراي حق شد جلوه گر



ابن سعد آن پيشواي اهل شر

از كمين گه با كمان آمد به در



تير او چون كفر او بالا گرفت

در گلوي حق نژادي جا گرفت



مسعودي و ابوالفرج اصفهاني و طبري و ساير ارباب مقاتل مي نويسند:

چون حسين «عليه السلام» از زندگي مأيوس شد، به طرف خيام آمد خواست با اهل بيتش وداع كند. اين كودك شيرخوار در اثر فقدان آب و خشكيدن شير در پستان مادرش به گريه افتاد، امام او را طلب كرد، حضرت زينب شيرخوار را آورد دست پدر داد كه وداع كند، حسين او را بگرفت و در آغوش كشيد و با نگاهي حسرت انگيز بدو نگريست. همين طور كه به صورت او و حالت تشنگي آن طفل شيرخوار نگاه مي كرد،


تيري آمد و به گلوي از گل نازكتر عبدالله رضيع خورد، اين تير سه شعبه بود و گلوي اين طفل را سرتاسر بريد.

ابي عبدالله خون او را مي گرفت و به قنداقش مي ماليد و يا به لباس خود مي ماليد و به آسمان مي افشاند و مي گفت: خداوندا! اين كودك در نزد تو از بچه ي ناقه ي صالح پست تر نيست، خداوندا! اگر ياوري ما را از آسمان ياري گرفته اي پس اين پيش آمد ناگوار را خير ما قرار ده و انتقام ما را بكش، خداوندا! آنچه بر من مي گذارد و تو مي بيني بر من گران نيست يا ارحم الرحمين.

صاحب «حدائق» مي نويسد: در همان زمين كربلا در حين ظهر براي حسين فرزندي متولد شد كه مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبيدالله التيميه بود، و نام آن را عبدالله گذاشت. و چون در آغوش پدر دادند، عبدالله بن عقبه غنوي يا هاني بن ثبيت حضرمي تيري انداختند و آن كودك را كه چون مصحف واجب الرعايه بود شهيد كردند، و امام خون او را گرفت به آسمان پاشيد و نگذاشت به زمين بريزد.

حضرت امام محمد باقر «عليه السلام» مي فرمايد: اگر خون طفل شيرخوار به زمين مي ريخت، عذاب نازل مي شد. و در اين باره سيد حيدر حلي گفته است:



له الله مفطور من الصبر قلبه

و لو كان من صم الصفا لتفطرا



و منعطف أهوي لتقبيل طفله

فقبل منه قبله السهم منحرا



لقد ولدا في ساعة هو و الردي

و من قبله في نحره السهم كبرا



همين اختلاف سن و قاتل، نشان مي دهد كه عبدالله رضيعي را كه در مدينه متولد شده در كربلا حرملة بن كاهل اسدي به تيري شهيد نمود [2] ، و عبدالله رضيع ديگري كه شايد كربلا متولد شده باشد به تير آن دو شقي نام برده شهادت يافت.


و در هر حال بزرگترين مصيبت و برهان عظمت آن شهادت، اين طفل رضيع است. [3] .



يا لرضيع أتاه سهم ردي

حيث أبوه كالقوس من سفقه



قد خضبت جسمه الدماء فقل

بدر سماء قد اكتسي شفقه [4] .




پاورقي

[1] شرح حال حضرت سکينه را در کتاب فاطمه‏ي زهرا نوشتيم.

[2] ابومخنف؛ ذخيرة الدارين ص 161.

[3] حدائق به نقل ابصار العين ص 34.

[4] بر کودک شيرخوار تيري آمد در حالي که در آغوش مهر و محبت پدر جا گرفته بود، و پدر مانند کمان خم شده او را ببوسد که از خون خضاب گرديد، تو گوئي ماه آسمان را قرمزي شفق غروب در خود پنهان کرد.