بازگشت

در شهادت عباس






اي نوجوان برادر با جان برابرم

افتاده اي به خون ز چه اي مير لشكرم



برخيز بهر ياري ام اي آن كه بوده اي

در هر بليه يارم و هر ورطه ياورم



قد راست كن كه گر علمت آمده نگون

بهرت ز آه دل علم ديگر آورم






رو در حرم نمي كني اي مه لقا چرا؟

بي مهري از كه ديده اي اي نور افسرم



از اشك ديده مشك نمايم پر آب و خيز

آور ز انتظار برون چشم دخترم



برخيز سوي خيمه روان شو كه بهر آب

باشند مضطرب همه اطفال مضطرم



يكجا ز داغ مرگ تو يكجا ز خوف خصم

ديگر كجا به خواب رود چشم خواهرم



(از: گلچين نوائي)