بازگشت

شاخه هاي شجره ي طيبه


ما در اوراق آينده ي همين فصل شخصيت و هويت اصحاب باوفاي امام حسين «عليه السلام» و فداكاران از جان گذشته او را در راه حق و حقيقت بيان كرديم.

اينك تأثير آنها را در جريان تاريخ مي نگاريم:

اولا بايد دانست كه سال 60 (شصت) هجرت در كوفه 12 (دوازده) هزار خانواده ي ايراني بودند، و جمعيت كوفه چهارصد هزار نفر كمتر نبود، و از ميان اين گروه يك نفر ايراني در قشون عمر بن سعد نبود، در آمار لشكر نويسان در اوراق تاريخ هر چه تتبع كنيد يك نفر ايراني شناخته نمي شود، به عكس در شهداي طف از 72 نفر اصحاب چند نفر ايراني وجود داشتند كه آنها از ايرانياني بودند كه در جنگ قادسيه تحت يك شرايطي با تمام تسليحات و تجهيزات به مسلمين ملحق شدند، و از اين


چهار هزار نفر بودند كه در كوفه اقامت گرفتند و رو به توالد و تزايد گذاشتند. و چون در خلافت اميرالمؤمنين پايتخت از مدينه به كوفه منتقل شد، آنها شرط ادب و ارادت به جاي آورده و در صف اصحاب و انصار صف بستند و در تمام دستگاه دولت علوي كه دولت حقه ي اسلامي بود طرف شور قرار گرفته و مناصب حساس را به دست داشتند.

به قدري ايرانيان در عرب محترم بودند كه اشعث بن قيس از شاهزادگان عرب به تقرب ايرانيان به حمراء حسد برد، و حمراء به كساني مي گفتند كه لباس سرخ جنگي پوشيده و به صفوف اول مسلمين نزديك مي شدند، و به حضرت امير شكايت نوشت كه: هميشه با ايرانيان مشاوره مي كني. حضرت امير «عليه السلام» فرمود: در اسلام نژاد و نسب و حسب عنواني ندارد، و محب من با افراد مسلمين به همان درجه خدمت و صميميت و تقواي آنها است، و در پيشگاه خداوند هم هر كس تقوايش بيشتر باشد مقرب تر است.

و به همين جهت معاويه ايرانيان را اجازه نمي داد در صف اول نماز بايستند، با آنها مشاوره نمي كرد، لباس حمرا نمي گذاشت بپوشند و هزار كار ديگر.

باري اين مردم در كوفه سكونت داشتند و همه ي آنها گوهر وجود علي «عليه السلام» را خوب شناختند، و از منبع علوم آسماني او استفاده مي كردند. پس از شهادت، بيست سال از همه چيز محروم شدند، چنانچه در ضمن شجره ي خبيثه گفتيم: چون مسلم به كوفه آمد بسيار مشعوف شدند با او قيام كردند. بسياري از آنها به دست ابن زياد كشته و زنداني شدند، سپس به توابين و سليمان بن صرد پيوستند، پس از او در قيام مختار بودند آنها كه توانستند خود را به كربلا رسانيدند و جانبازي كردند، اگر هم با عمر بن سعد از كربلا بيرون رفتند، چون شرايط صلح حاصل نشد، شبانه يا شب عاشورا يا روز عاشورا به حسين بن علي «عليه السلام» پيوستند و فداكاري كردند و گفتند:



گر تو صد بار دامن افشاني

نگذاريم دامن تو ز دست




سر موفقيت مختار در انتقام، اين بود كه اتباعش ايراني و ثابت قدم و با عقيده و پايدار بودند آنها كه به علي «عليه السلام» و فرزندش حسين «عليه السلام» متفقا مي گفتند:



خوشا ملكي كه سلطانش تو باشي

خوشا جاني كه جانانش تو باشي



خوشا روئي كه در روي تو باشد

خوشا چشمي كه انسانش تو باشي



به درد دل بسر برديم عمري

به بوي آن كه درمانش تو باشي



تاريخ 13 قرن را نمي توان با طرهات طايفه ي يزيديهاي شام و دشمنان ناصبي پايمال كرد.

فضايل اخلاقي، ادب، صفات پسنديده ي نفساني، سجاياي ملكوتي، راستي، درستي، وفاداري، عقيده و ايمان محكم و متقن، پايداري در عهد و پيمان، تأمل و تفكر در كار و عمل، عاقبت انديشي، خيرخواهي، متانت و كمال از صفات ممدوحه ي راد مردان از خود گذشته ي ايراني بود، آنها طالب سعادت و علم و مايل به عاقبت به خيري بودند و در جستجوي آن تلاش مي كردند تا به دست آوردند، لذا نمي توان اين حقايق ثابت تاريخي را با تمايلات شهواني صفوف متقابل آنها مقايسه كرد. اصحاب حسين «عليه السلام» به اين عقيده پايدار بودند، اصحاب حسين «عليه السلام» همه به زبان دل مي گفتند:



باشد به سوي كعبه مقصود روي ما

كانجا برآيد آنچه بود آرزوي ما



ما را خيال يكسر مو نيست غير دوست

بر حال ما گواه بود مو به موي ما



مائيم ساكن در ميخانه اي كه ريخت

ساقي بلا به جاي مي اندر سبوي ما



تخمي فشانده ايم خوريم آن گهش ثمر

كابش دهد زمانه ز خون گلوي ما



(جودي)

ولي كار جانبازي اصحاب حسين را نمي توان با هيچ يك از افراد ملل جهان مقايسه كرد، چنانچه خود آن حضرت فرمود: نديدم اصحابي باوفاتر از اصحاب خود.


آنها تنها وفادار نبودند، مردماني بودند كه نماز شب آنها و تلاوت قرآن سحر آنها ترك نمي شد، آنها در مسجد فقيه بودند، در ميدان جنگ سرباز فداكار بودند، در محفل ادبي مربي بزرگ و اديب و شاعر و نويسنده و خطيب و جنگجو بودند. اصحاب حسين از اين مردم عادي نبودند كه با ساير شهدا مقايسه شوند. حبيب بن مظاهر اسدي، حر بن يزيد رياحي، مسلم بن عوسجه از شخصيت هاي بارز كوفه بودند آنها كثير الالتفات، حاذق، هوشيار، در همه فن شاگرد اول مكتب اسلام بودند، و از محضر حضرت شاه اولياء اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب «عليه السلام» باب مدينه ي علم درس فضيلت آموخته بودند، و به همين جهات حضرت سيدالشهداء «عليه السلام» فرمود: اصحابي مانند انصار و ياران خود نديده ام، آنها مي گفتند:



سري كه پيش تو بر آستان خدمت نيست

سري است آن كه سزاوار تاج عزت نيست



به نزد اهل نظر كم بود ز پروانه

دلي كه سوخته ي آتش محبت نيست



روحيه ي هر كس در هر كار بايد متناسب و قوي باشد تا بتواند در آغوش موفقيت جا بگيرد.

مخصوصا در جنگ، اگر روحيه ي مبارز اعم از مهاجم يا مدافع قوي نباشد، به زودي لقمه ي چنگال دشمن مي گردد. بايد مردان جنگي داراي روحيه ي قوي باشند كه بدانند براي چه مي جنگند، و با كه مي جنگند، و به چه سرنوشتي متوجه خواهند شد، و اين تقويت روحيه يك فصلي از تعليمات جنگي است كه اگر اسلحه و موضع ساير شرايط هم به قدر كفايت موجود باشد و روحيه ي قشون محكم و قوي نباشد، اميد فتح و فيروزي در آن جنگ نيست.

جنگ يك روزه ي كربلا كه در يك طرف سپاه بيش از 73 نفر در مقابل حداقل 22


هزار نفر نبودند، قهرا بايد روحيه ي خود را از دست بدهند، خاصه آنكه براي جنگ نيامده بودند، وسايل جنگ نداشتند، مهيا و آماده ي جنگ نبودند. هيچ يك از اين افراد در اين جنگ منافعي نداشتند بلكه براي عقيده و وفاداري به دوستي پسر پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» مي جنگيدند، تناسبي بين مهاجم و مدافع نبود، 22 هزار نفر با 73 نفر هيچ قابل قياس نيست، معذلك روحيه ي اين جمعيت انگشت شمار در مقابل انبوه دشمني كه مجهز براي جنگ طبرستان و ري بودند، امر عجيبي بود كه در تاريخ بشريت سابقه نداشت. از اين دفاع اصحاب حسين مي دانستند كه كشته مي شوند، مي دانستند وسايل تدافعي آنها كافي نيست، آنها علم به كشته شدن براي خاطر دين و عقيده و جانبازي در راه پسر پيغمبر «صلي الله عليه و آله و سلم» خود داشتند.

آنها مدافع بودند، مدافع كشته، مدافع پياده، ولي مدافع با ايمان، مدافع از حق و حقيقت؛ آنها زنان و فرزندانشان شاهد جانبازي و فداكاريشان بودند.

آنها داراي خصايص و فضائلي بودند كه در ملل ديگر، نظيرشان ديده نشده است، نيروئي كوچك ولي مهذب و عالم، جمعيتي كم ولي پاك طينت و با تربيت، قوي الاراده، با عزم و ثبات، مطمئن به حسن و احسان و راضي به بلاي حق و رضاي حق. آنها مردماني عابد، متقي، پرهيزكار، شب زنده دار، خوش خلق، نيكو سيرت، خوش بيان، در دوستي پابرجا، در وفاي به عهد وفادار و پاي بند. آنها كساني بودند كه مانند كوه هاي آهن، استوار بوده، و با هر پيش آمد مقاومت مي كردند، و سينه را سپر تيرها و شمشيرها مي ساختند و از اراده ي خود برنمي گشتند، در حالي كه منافع شخصي هم نداشتند بلكه براي دين و رضاي حق و نصرت پسر پيغمبر اسلام «صلي الله عليه و آله و سلم» مي جنگيدند. تاكنون تاريخ نشان نداده مرداني پيدا شوند در راه دين خدا و حفظ قانون انسانيت و آدميت چنين جانفشاني و فداكاري نمايند، اينها مردمي بودند كه خوب راه را از چاه مي شناختند، و مي دانستند اثر شهادت آنها تا چه زمان باقي است.


در اين زمان هم اشخاصي هستند كه مردن در بستر مرگ براي آنها ننگ است. اگر كسي بميرد بدون جنگ، اقوام او حاضر نيستند كه به آنها تسليت گفته شود، بلكه عار و ننگ دارند و معتقدند بايد در راه عقيده، دفاع و جهاد كرد و كشته شد. يك ايل بزرگي در جنوب ايران هستند كه به اين صفات يعني كشته شدن در جنگ مفاخره مي كنند.

سپاهيان حسن روحيه ي قوي داشتند، هر حمله به آنها مي شد، دفع مي كردند، و دشمن را به عقب مي نمودند، و حمله از نو خودشان آغاز مي نمودند. در جنگ يك روزه، چنانچه از مندرجات كتاب مي بينيم چنان جنگي نمودند كه تاريخ نظير آن را نشان نداده، هر حمله مي شد به چابكي دفع مي كردند، هر حمله مي كردند تا جناح دشمن و عقب صفوف خود را مي رسانيدند، و از پشت صفوف قشون بيرون مي آمدند. اگر در ميان قلب دشمن احاطه مي شدند به حمايت گروهي ديگر راه بيرون شدن پيدا مي كردند و مي گريختند، آنگاه نفس تازه كرده از نو حمله مي نمودند.

هر گاه مبارز مي آمد، براي مقابله ي او مي رفتند، كمتر مي شد به دست مبارز اولي كشته شوند، بلكه مبارز را مي كشتند تا ديگري بر آنها حمله مي كرد.

اگر خودشان مبارز بودند، هر كس مي آمد از پا درمي آوردند. روز عاشورا سپاه دشمن مانند گله ي گوسفند كه از حمله ي گرگ فرار كند، لشكريان ابن سعد از جنگجويان فداكار حسين فرار مي كردند، و اين جريان تا ظهر ادامه داشت، بعد از ظهر كه ديگر جز معدودي از اصحاب و جوانان بني هاشم باقي نماندند، اين فشار از دشمن برداشته شده و عمر بن سعد به حصين بن تميم فرمان داد با پانصد نفر حمله كند، باز هم اصحاب رشادت و شهامت و شجاعت خود را نشان دادند و آنها را دفع كردند، و لذا هر چه درباره ي فضايل نفساني و قوت قلب و نيروي بدني آنها كه از ايمان آنها سرچشمه مي گرفت، گفته و نوشته شود، حق و بجا است. آنها مي گفتند:




تا خار غم عشقست آويخته در دامن

كوته نظري باشد رفتن به گلستانها



گر در طلب رنجي ما را برسد شايد

چون عشق حرم باشد سهل است بيانانها



برگ بي برگي نداري لاف درويشي مزن

رخ چو عياران ميارا جان چو نامردان مكن



يا برو همچون زنان رنگي و بوئي پيش گير

يا چو مردان اندر آي و گوي در ميدان فكن



هر چه يابي جز هوا آن دين بود در جان نگار

هر چه بيني جز خدا آن بت بود در هم شكن



چون دو عالم زير پايت نطع شد پائي بكوب

چون دو كون اندر دو دستت جمع شد دستي بزن



سر برآر از گلشن تحقيق تا در كوي دين

كشتگان زنده يابي انجمن در انجمن



در يكي صف كشتگان بيني به تيغي چون حسين

در دگر صف خستگان بيني به زهري چون حسن



هر خسي از رنگ و گفتاري بدين ره كي رسد

درد بايد صبر سوز و مرد بايد گامزن



قرنها بايد كه تا يك كودكي از لطف طبع

عالمي گويا شود يا فاضلي صاحب سخن






سالها بايد كه تا يك سنگ اصلي ز آفتاب

لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن



ماه ها بايد كه تا يك مشت پشم از پشت ميش

صوفئي را خرقه گردد يا حماري را رسن



هفته ها بايد كه تا يك پنه دانه ز آب و گل

شاهدي را حله گردد يا شهيدي را كفن



ساعت بسيار مي بايد كشيدن انتظار

يا كه در جوف صدف باران شود در عدن



صدق و اخلاق و درستي بايد و عمر دراز

تا قرين حق شود صاحب قراني در قرن



روي بنمايند شاهان شريعت مر تو را

چون عروسان طبيعت رخت بندند از بدن



اين جهان و آن جهانت را بدم اندر كشد

چون نهنگ درد دين ناگاه بگشايد دهن



با دو قبله در ره توحيد نتوان رفت راست

يا رضاي دوست بايد يا هواي خويشتن



(از: حكيم سنائي)