بازگشت

مرثيه






گلگون سوار وادي خونخوار كربلا

بي سر فتاده در صف پيكار كربلا



چشم فلك نشسته زخون شفق هنوز

از دود خيمه هاي نگون سار كربلا






فرياد بانوان سراپرده ي عفاف

آيد هنوز از در و ديوار كربلا



بر چرخ مي رود ز فراز سنان هنوز

صوت تلاوت سر سردار كربلا



ستارگان دشت بلا بسته بار شام

در خواب رفته قافله سالار كربلا



شد يوسف عزيز به زندان غم اسير

درهم شكست رونق بازار كربلا



بس گل كه برد بهر خسي تحفه سوي شام

گلچين روزگار زگلزار كربلا



فرياد از آن زمان كه سپاه عدو چو سيل

آورد رو به خيمه ي سالار كربلا



ملهت گرفت آن شب از آن قوم بي حجاب

پس شد به برج سعد درخشنده آفتاب