بازگشت

يك شب مهلت


فرمود: برادرم عباس، برگرد به سوي آنها و اگر مي تواني امشب را مهلت بگير.

فقال: «عليه السلام»: ارجع اليهم فان استطعت أن تؤخرهم الي غد و تدفعهم عنا العشية لعلنا نصلي لربنا الليلة و ندعوه و نستغفره فهو يعلم أني قد كنت أحب الصلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستفغار.

اگر بتواني مهلت بگيري تا فردا، امشب را با خدا به راز و نياز بپردازيم، و خدا را بخوانيم و از او طلب آمرزش كنيم، خدا خودش مي داند كه من تا چه حد دوست دارم نماز بخوانم و تلاوت قرآن كنم و آنچه مي خواهم از او مسئلت نمايم و طلب آمرزش كنم.

ابوالفضل برگشت و فرصت گرفت، باز هم عمر بن سعد اميدوار بود كه حسين را راضي كند تا با يزيد بيعت نمايد، يك نماينده ي ديگر با عباس فرستاد نزد ابي عبدالله كه: من به شما مهلت مي دهم تا صبح، اگر تسليم شوي من به ابن زياد خبر مي دهم شايد تو را آزاد بگذارد، وگرنه پس از گذشت شب نمي توانم از جنگ خودداري كنم.

حسين همان جواب را داد كه مكرر فرموده بود: من مرگ باعزت را بهتر از زندگي بامذلت مي دانم، و دست به دست كسي نخواهم داد.