بازگشت

عصر تاسوعا


طرف عصر روز نهم محرم بود كه شمر وارد كربلا شد و نامه ي ابن زياد را به عمر بن سعد داد، و عمر براي حفظ منصب و مقام امارت همان دم فرمان داد: يا خيل الله اركبي و بالجنة ابشري. و قوم دغا را شاهد گرفت، و خود براي اولين دفعه تيري به خيام حسين انداخت.

ابي عبدالله «عليه السلام» در آن خيمه ي سلطنتي نشسته و تكيه به شمشير خود داده بود، خواب او را ربود كه صداي حركت قشون بلند شد، زينب آمد او را بيدار كرد.



اي نكرده خواب راحت در جهان بيدار شو

اي به حسرت بسته چشم از نقد جان بيدار شو



سر برآر از زانوي غم اي الم پروده ام

خيره مي آيد سپاه كوفيان بيدار شو



ديده بگشا شاميان را بين كه مي آيند تيز

چون شرر بر خيمه گاه بيكسان بيدار شو



ابوالفضل العباس «عليه السلام» كه صاحب منصب كشيك و سپه سالار لشكر بود، حضور رفته عرض كرد: اي برادر عزيزم اين قوم شروع به حمله كردند، امام حسين «عليه السلام» فرمود: عباس تو هم سوار شو برو نزديك آنها و بگو: چه مي گوئيد و چه مي خواهيد؟ اباالفضل با بيست نفر سوار مانند حبيب بن مظاهر و زهير بن قين سوار شده به طرف آنها رفتند، عباس فرمود: چه اراده داريد؟ گفتند: امير به ما امر كرده يا تو بيعت كني يا مهياي جنگ باش! عباس فرمود: اندكي فرصت دهيد تا من قصد شما را به عرض برسانم، برگشت جريان را به عرض رسانيد.