بازگشت

صف آرايي سپاه دشمن


عمر بن سعد به شمر گفت: رياست و امارت لشكر را به تو نخواهم داد ولي تو فرمانده ي پيادگان باش.

روحيه ي پسر سعد از اين ساعت عوض شد، يعني سخن آشتي و صلح و سازش مبدل به قساوت و جنگ و شتابزدگي و خونريزي شد، و براي آنكه شمر را نيز از اين فرمان دور دارد، همانجا دستور داد همه ي سپاه مقابل اردوي حسين «عليه السلام» نزديك به


خيمه ي سلطنتي پسر پيغمبر مهياي فرمان شدند، و در سه جبهه سه طرف حسين را محاصره كردند و هردم محاصره را تنگ تر مي كردند.

عمر بن سعد سپاه خود را بدين ترتيب مجهز ساخت:

ميمنه ي لشكر را به عمرو بن حجاج سپرد.

ميسره ي لشكر را به شمر بن ذي الجوشن واگذاشت.

خيل لشكر را كه در عقب بودند به عروة بن قيس داد.

رجاله ها را به شبث بن ربعي سپرد.

پرچم را به دست دريد غلام خود سپرد، و خودش در قلب سپاه (در حيرا كه حايرش مي خوانند) جا گرفت.

جمعي را مأمور شريعه ي فرات كرد كه مانع آب بردن آنها بشوند.

عمر بن سعد قشون خود را چهار طبقه كرد، و چهار طرف آمد و شد را بستند و دايره ي محاصره را تنگ گرفتند. اين چهار فرقه به شرح زير اطراف امام را گرفتند:

1- يك دسته كه از همه نزديكتر و آنها شمشيرداران بودند.

2- دسته ي دوم كه پشت سر دسته ي اول صف كشيده بودند نيزه دارها بودند.

3- دسته ي سوم كه پشت فرقه ي دوم را داشتند تيراندازها بودند.

4- دسته ي چهارم كه آخرين قسمت سپاهيان بودند آنها مسلح به سنگ و چوب بوده، و اين دو طبقه آخر قله هاي پست و بلند اطراف حاير را گرفته، ضربات پي درپي از چوب و سنگ وارد مي ساختند.

عمر بن سعد مصمم بر جنگ شد، حر بن يزيد رياحي آمد نزديك باكمال شگفتي سؤال كرد: أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: اي. گفت: آيا تو با حسين جنگ مي كني؟ گفت: آري، و خودش قدم پيش گذاشت و گفت: اي سپاه كوفي! همه شهادت دهيد اول كسي كه تير به سوي حسين انداخت من سپه سالار لشكر بودم، و تيري به سوي


خيام رها كرد.

ابي عبدالله «عليه السلام» سوار اسب مرتجز شد و ندا كرد:

قوموا رحمكم الله الي الموت الذي لابد منه فان هذه السهام رسل القوم اليكم. فاقتتلوا ساعة من النهار حملة و حملة حتي قتل من أصحابه «عليه السلام» جماعة.