بازگشت

فرمان ابن زياد براي شقاوت در جنگ


ابن زياد از عمر بن سعد رنجيده، اين فرمان را نوشت كه سريعا جنگ يا بيعت.

اني لم أبعثك الي الحسين شفيعا و لا لتمنيه السلامة و لا لتعذر عنه فان نزل هو و أصحابه علي حكمي فابعث بهم الي و الا فارجف عليهم و اقتلهم و مثل بهم فانهم بذلك مستحقون فان قتلت حسينا فأوطي ء الخيل صدره و ظهره فانه عاق، و لست أري أن هذا يضر بعد الموت شيئا و لكن علي قول قد قلته.

اي پسر سعد من تو را براي شفاعت كردن و تأمين دادن و عذرخواهي نمودن از جانب حسين «عليه السلام» نفرستادم، بنابراين اگر او و اصحابش تسليم شدند ايشان را نزد من بفرست و الا بر آنها حمله كن و آنها را بكش و بيني و دست و پايشان را جدا كن (مثله)، چه آنها استحقاق چنين عذابي را دارند، بلكه به اين اندازه نيز اكتفا مكن بلكه بايد پس از كشته شدن حسين اسب بر سينه و پشت او بدواني، زيرا او در حق خود و ديگران ظلم نمود، و من علاوه بر اينكه ضرري از سم ستوران بر بدن مردگان نمي بينم، خود را موظف مي دانم كه به قولي كه داده ام و بر زبانم جاري شده كه هرگاه او را كشتم اسب بر كشته ي او برانم، عمل نمايم.

اين فرمان بود كه پس از شهادت ابن زياد اصرار داشت از عمر بن سعد بگيرد و او مي گفت: مي خواهم براي پيرزنان مدينه بخوانم، شمر اين فرمان را گرفت و حركت كرد، طرف عصر روز تاعوعا (يعني 9 محرم) وارد كربلا شد، غوغائي برپا كرد، طبلها


به صدا درآمدند، صداي شيهه ي اسبان بلند شد، هلهله و قهقهه ي لشكر طنين انداز گرديد. ورود شمر به كربلا از دو طرف به فال بد گرفته شد، زيرا قدم شوم اين مرد خبيث النفس و هتاك جنايتكار معروف عرب بود، از طرفي هم امام «عليه السلام» سؤال كردند چه خبر شده؟ گفتند: سركرده اي با قشوني وارد شده، فرمود: نامش چيست؟ گفتند: شمر، به محض شنيدن نام او، استرجاع فرمود گفت: «انا لله و انا اليه راجعون»، گوتي كه نام اين قاتل را از جدش شنيده بود، هر دو طرفين گفتند: كار دشوارتر شد، ديگري اميدي به اصلاح نيست، مخصوصا وقتي كه شمر نامه و فرمان جديدي را به امير لشكر نشان داده و منتظر اين بود كه يا خود امير لشكر بشود يا معاونت او را به عهده بگيرد.

در تاريخ و اخبار نوشته شده كه اقوام و عشيره و دوستان ابن سعد به او نوشتند كه: پسر زياد نامه اي به تو نوشته و حامل آن شمر است، و بدان كه اگر استعفا بدهي، تصميم دارد تو را هم بكشد. ابن سعد حاضر نشد كار را به رقيب واگذارد، و خود مرتكب اين جنايت سهمگين شد، ولي حس كرد سعايت شمر پسر مرجانه را به نوشتن اين نامه واداشته است، لذا رو به شمر كرد، گفت:

لعنك الله يا شمر لقد أفسدت أمرا كنا نرجو اصلاحه.

خدا تو را لعنت كند كه در كاري كه من اميد اصلاح داشتم افساد كردي.