بازگشت

عمر بن سعد مغرور بود


پس از آنكه دايره ي محاصره را تنگ گرفتند و عمر بن سعد خود را به مقاتله معرفي


كرد، يك شب امام «عليه السلام» عمرو بن قرضه ي انصاري را به طرف ابن سعد فرستاد تا شبي را بين دو قشون به مذاكره بپردازد. عمر بن سعد بيست سوار جنگي معين كرد تا به مذاكره بپردازند، امام حسين امر فرمود اباالفضل و علي اكبر «عليهماالسلام» تنها بروند، وقتي فهميد كه نمايندگان حسين فقط دو نفر هستند، ابن سعد نيز با پسرش حفص و غلامش آمدند، ابي عبدالله «عليه السلام» تشريف آورد فرمود:

يابن سعد! أتقاتلني؟ أما تتقي الله الذي اليه معادك فأنا ابن من علمت، ألا تكون معي و تدع هؤلاء فانه أقرب الي الله تعالي.

اي پسر سعد! تو مي خواهي مرا بكشي و با من جنگ كني؟ با چه تقوي به سوي معاد مي روي در حالي كه مي داني من پسر پيغمبر هستم، بهتر است مرا به اين قوم معرفي كني تا به قرب حق برسي.

عمر گفت: مي ترسم خانه ي مرا در كوفه خراب كنند، امام فرمود: من مي سازم، گفت: مي ترسم اموال مرا به يغما برند، امام فرمود: من بهتر از آن را به تو مي دهم و بهتر از خانه ات را در حجاز به تو مي بخشم، از آنچه كه از پدرم به من ارث رسيده. و به نقل مورخين امام حسين در نخلستانهاي مدينه هزار هزار دينار درآمد ساليانه داشت. عمر بن سعد گفت: مي ترسم زن و بچه ام را اسير كنند، آنگاه فرمود: اميدوارم از گندم عراق نخوري، عمر گفت: اگر گندم نباشد با جوش مي سازم. [1] .

امام حسين ديد مأيوس از عمر بن سعد است فرمود:

مالك ذبحك الله علي فراشك عاجلا و لا غفر لك يوم حشرك فوالله اني لأرجو أن لا تأكل من بر العراق الا يسيرا.

خداوند تو را به بستر خوابت بزودي بكشد و خداوند نيامرزد تو را روز


قيامت، و من اميدوارم از گندم عراق نخوري، مگر كمي.

عمر بن سعد گفت: به جو آن كفايت مي كنم. [2] .

دعاي حسين «عليه السلام» مستجاب شد، عمر بن سعد چنانچه در فصل نهم خواهيم ديد در بستر فراري و پنهاني كشته شد و به فرمانداري ري هم نرسيد، نه از گندم و نه از جو ري نصيب اين مرد دين به دنيا فروخته نشد، و نامش تا ابد به لعن و طعن برده مي شود، و از اطراف ابواب شماتت و دشنام و لعن و طعن به سوي او بازگشته است، كه تمام مردم مي گويند: لعنت بر عمر كه مرتكب چنين جنايتي بزرگ شد.


پاورقي

[1] تاريخ اعثم کوفي ص 261.

[2] مقتل العوالم ص 78؛ تظلم الزهراء ص 103؛ تهذيب الاسماء زير ترجمه‏ي عمر بن سعد.