بازگشت

كربلا


قال «صلي الله عليه و آله و سلم»: ان لقتل الحسين «عليه السلام» حرارة

في قلوب المؤمنين لا تبرد أبدا [1] (حديث نبوي)



تو كيستي كه گرفته به هر دلي وطني

كه ني در انجمن و ني برون ز انجمني



تو آن حسين شهيدي كه روز عاشورا

جهان مصالحه كردي به كهنه پيرهني



به اتفاق همه ي مورخين چون ابي عبدالله «عليه السلام» به كربلا وارد شدند، اسب آن


حضرت قدم از قدم برنداشت، حضرت فرمودند: اين زمين را چه مي نامند؟ زهير پيش آمد عرض كرد: پيش برويم و از كسي سؤال نفرمائيد تا شايد خداوند فرجي برساند، نام اين زمين طف است، فرمود: آيا نام ديگري هم دارد؟ گفتند: كربلا هم مي گويند.

و قال: اللهم أعوذ بك من الكرب و البلاء.

سيد ابن طاووس مي نويسد: در اين موقع در گوشه اي منزل گرفتند و حسين شمشير در دامن داشت، اصلاح مي كرد و اين اشعار خواند:



يا دهر أف لك من خليل

كم لك بالاشراق و الأصيل



من طالب و صاحب قتيل

و الدهر لا يقنع بالبديل



و كل حي سالك سبيل

ما أقرب الوعد من الرحيل



و انما الأمر الي الجليل

سبحان ربي ما له مثيل [2] .



شاعر فارسي ترجمه كرده:



اي روزگار دوستي ات پايدار نيست

با دوست غير دشمني ات هيچ كار نيست



بس بامداد و شام تو جمعي ز دوستان

كشتي و دشمنيت به كس آشكار نيست



هر زنده اي چه من به سوي مرگ مي رود

جاويد غير حضرت پروردگار نيست



به نقل ابي الفداء چندين بار اين اشعار را خواند. [3] .

حضرت زينب «عليهاالسلام» شنيد عرض كرد: خبر از مرگ خود مي دهي؟ فرمود: آري! خواهرش به گريه مشغول شد. زنان و فرزندان نيز ضجه زدند، امام آنها را امر به صبر و شكيبائي نمود و فرمود: روزهائي در پيش داريد، دامن صبر را از دست ندهيد، از هم اكنون آغاز مصيبت شما فرارسيد، با كمال متانت و وقار تحمل كنيد و بردبار


باشيد، كودكان را از ضجه و بلند گريه كردن منع كنيد، آنها را تسليت دهيد، مبادا بلند بلند گريه كنند كه دشمن بر بي صبري ما بخندد. سفارش صبر و شكيبائي بسيار به خواهرش فرمود: و آنها نيز خود را مهياي روزهاي ناگواري نمودند، والحق در عالم بشربت با آن شرايط روزهائي ناگوارتر از عاشوراي حسين نيامده و نخواهد آمد، و براستي كه چه صبر و بردباري نشان دادند كه چشم روزگار نديده و حسرت زده شده است، يك زن و اين همه صبر و اين قدرت اراده؟!


پاورقي

[1] بحار ص 189 ج 10؛ منتخب طريحي؛ خصايص الحسينيه ص 70؛ مقتل الحسين ص 104.

[2] بحارالانوار ص 192؛ کامل ابن‏اثير ص 285 ج 3.

[3] البدايه و النهايه ص 177 ج 8.