بازگشت

حوادث روزگار، عوامل امتحان است


«عند الامتحان يكرم المرء أو يهان»



مرد بايد كه در كشاكش دهر

سنگ زيرين آسيا باشد



خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان

تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد



در اينكه آيا حوادث روزگار را آدمي به وجود مي آورد يا محيط و حادثه ي اجتماعي مرد نابغه تربيت و معرفي مي كند اختلاف است. علماي علم الاجتماع مي گويند: حوادث مولود تحولات دست قدرت بني آدم است، نبوغ و دهاء انساني است كه برخلاف مجاري عبور جامعه حركت مي كند، تحول و حادثه به وجود مي آورد. در اين حوادث اجتماعي مردان بافضيلت از افراد تهي مغز و سبكبار شناخته و امتياز داده مي شوند.

ملل اروپائي عقيده دارند، محيط اين مردان نابغه و بزرگان بشري را تربيت مي كند.

در هر حال تحول و انقلاب نتيجه ي فعاليت و كشش و كوشش يك اراده ي آهنين است كه برخلاف مجاري سير عادي حركت جامعه مصمم مي گردد، و چون نفوذ


معنوي در قلوب افرادي دارد كه با او هم فكر و هماهنگ مي شوند، تحولي به وجود مي آورد.

عقيده ي نويسنده اين است كه تمام حوادث روگار، بازگشت به يك اراده و يك شخصيت و يك نابغه مي نمايد، اگر چه نبوغ بسياري در آن ظاهر مي گردد و بزرگاني عامل حوادث و انقلابات مي باشند ولي باز همان فكر است كه قيام مي كند.

سيدالشهداء برخلاف سير حكومت معاويه و يزيد، قيام كرد، قيام او مانند سدي بود كه مانع سير طبيعي آب مي گردد، و آبهاي روي هم انباشته و توده كرده را برمي گرداند، و در اين وضع خلاف طبيعت بسياري از مواد موجودات در جريان آب محو يا خرد و نابود شده، و بسياري از مواد عناصر و موجودات پديدار و آشكار مي گردند، و آنچه كه در برابر اين حادثه مقاومت نشان مي دهد باقي و برقرار، و آنچه كه ضعيف و ناتوان بود خرد و نابود شده است.

حضرت ابي عبدالله الحسين «عليه السلام» حادثه ي تاريخي به وجود آورد كه از قيام و ايستادگي او در برابر سير نفوذ ظلم و ستم خط سير جامعه را عوض كرد، و در اين تحول اجتماعي تو گوئي غربالي بود كه مردم را مانند جنس خوب از بد تميز و تشخيص داده، و خردمندان نيرومند را در مقابل سيل حادثه پابرجا و استوار نگاه داشته است، و با امتحانات متعدد و مختلفي آنها پايداري و پافشاري خود را بروز داده اند، چه رادمرداني كه در اين حادثه معرفي شدند، چه خيانتكاراني كه به سرحد تكامل خبث طينت خود را نشان دادند. در اين حادثه ي خونين پيشوا و سالار شهدا درس از عشق و فداكاري چنان به جهانيان آموخت كه روزگار فراموش نكرده و نخواهد كرد، درس از جانبازي و از جان گذشتگي و از فضيلت و اخلاق چنان عملا تعليم كرد كه هيچگاه محو نمي شود.

در هر حادثه هميشه پيش درآمدها و مقدمات، گوشه ها و كنايه ها و استعاره ها رخ


مي دهد تا مردان مجرب و كارآزموده اندك اندك به اهميت موضوع واقف گشته و در مسير حوادث عالما عامدا قيام كرده، وظيفه ي خود را تشخيص داده و اجرا نموده اند.

بايد دانست كه نسبت تشخيص آنها با اثر قيام آنها نسبت مستقيمي دارد.

در حادثه ي كربلا، از مدينه تا مكه مرتب آثاري كه در نظر بي خردان شوم و بيم دهنده بود، و در نظر خردمندان دورانديش معرف پيش آمد روشني بر اجراي مقصد حسيني بود، يكي پس از ديگري آثار مترتب بر قتل و شهادت ظاهر مي شد، و حتي از در و ديوار اخبار خوف و دهشت و وحشت و اضطراب پديدار مي گرديد.

و ديديم و مي بينيم كه هر جا و هر كس برخورد مي كرد، خبر از كشته شدن مي داد، خوابها و تفألها همه موجب آگاهي بر مرگ بود.

خود ابي عبدالله «عليه السلام» حضرت زينب، علي اكبر «عليه السلام»، قاسم، اصحاب كبار همه وضع خود را چنان مي ديدند كه با پاي خود به سوي مرگ و شهادت مي روند. و شگفت اينجاست كه با علم و يقين به شهادت و مرگ، هر چه اين حوادث درس بيشتري از اطمينان به مرگ مي داد و جرئت و جسارت و ثبات قدم آنها بيشتر مي شد و در حقيقت به راستي جان در كف نهاده تسليم صرف بودند و كاملا راضي به رضاي حق و تسليم امر قضاي الهي شده، هر حادثه و تحول پيش مي آمد «لا حول»گويان تسليم قضا و قدر شده، پافشارتر در اجراي نقشه ي خويش مي رفتند. چون به كربلا رسيدند، مطلب روشن بود، امام هم مكرر در مدينه و مكه و بين راه همه جا به صراحت فرموده بود كه: اگر من در سوراخ حيواني هم بروم، بني اميه مرا بيرون مي آورند و مي كشند، پس چه بهتر كه اين شهادت روي اصل قيام و معرفي و بيان علل و اسباب قيام قرار گيرد.

از طرفي حر با قشونش حسين را تعقيب مي كرد، اصحاب كبار هم به روحيه ي زياد


ابن ابيه و معاوية بن ابي سفيان و عمر بن سعد آشنا بودند، اين عمال جنايت پيشه خبث طينت خود را به سرحد كمال رسانيدند. با تمام اين احوال حسين «عليه السلام» و اصحابش با روحيه ي روشن تر و قوي تر و با يك ثبات و عقيده ي متقن و استوارتري مقصد خود را تعقيب مي كردند.

و چون امام حسين «عليه السلام» به كربلا رسيد با آن شرايطي كه از نام كربلا و آن قطعه ي زمين كه جبرئيل به پيغمبران خبر داده بود، و رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلم» در آيات قرآن و اخبار فرشته ي مقرب خدا را در شهادت حسين خبر داده بود، با آن اخبار اميرالمؤمنين «عليه السلام» كه دوست و دشمن به صدق اخبار او اعتراف داشتند، با آن احاديث كه اصحاب درباره ي حسين «عليه السلام» روايت كرده بودند، ديگر براي ابي عبدالله روحي فداه جاي ترديد و شك نبود كه اين همان سرزمين است، و لذا به اصحاب و انصار و اعوان و فرزندان و خويشان و حتي به زن و فرزندان و خواهرانش در حين ورود به كربلا صريحا اعلان فرمود كه: اين است آن خاكي كه محل شهادت من و اصحابم خواهد بود؛ و باز هم همه جسورتر بر مرام خود مي شدند.