بازگشت

در منقبت و شهادت حسين بن علي






گر جسم شيعيان، همه در جامه ي عزاست

از داغ پيشواي شهيدان كربلاست



سلطان دين حسين، كه از خون پاك اوست

امروز اگر كه گلشن اسلام دلگشاست



كان جلال، كوه شكوه، آسمان جاه

چهر كمال، چشم هنر، چشمه ي صفاست



مرد نبرد، رايت جهد، آيت جهاد

خصم نفاق، دشمن جور، آفت جفاست



مفتاح فيض، مهد سخا معدن كرم

مصباح شرع، شمع هدي، مشعل هداست



دستور عقل، دست خرد، درس راستي

پايان خوف، پاي امان، پايه ي رجاست



مفهوم سرفرازي و مقصود افتخار

منظور سربلندي و معناي اعتلاست



رفتار او دو دست هوس را چون دستبند

گفتار او در چشم خرد را چو توتياست



باغ رضا و، گلشن دين را چون باغبان

يار خدا و، كشتي حق را چو ناخداست



از خون اوست گر كه خورد باغ شرع آب

وز جهد اوست گر كه چنين كاخ دين بپاست






بي لطف او، نهال عمل، شاخ بي ثمر

بي مهر او، چراغ هدي، شمع بي ضياست



هر ذره اي ز خاك سر كوي او، بود

خاكي كه همچو آب بقا مايه ي بقاست



آن دل كه جاي او شد و جاي خيال او

آئينه ي سكندر و جام جهان نماست



برخاست تا كند قد مردانگي بلند

آنجا كه غير مردم نامرد برنخاست



بهر خدا ز هستي خود دست شست و گفت

در راه دوست مي دهم آن را كه دوست خواست



فرموده هاي او، همه فرموده ي نبي است

فرموده ي نبي، همه فرموده ي خداست



فرمود: هر كه شد پي دونان، پي دو، نان

بر او هر آنچه جور ز دونان رود رواست



فرمود: آن كسي كه دهد تن به ناسزا

هر لحظه گر برو گذرد ناسزا، سزاست



از بهر آنكه افسر مردي به سر نهاد

خواري مصيبت است و سرافكندگي بلاست



فرمود: ما چگونه فرود آوريم سر

در پيش پاي آن كه روان در خط خطاست



همت رفيق ما و بزرگي نديم ما

مردي مرام ما و شهامت شعار ماست






ما حق خود ز دست به ناحق نمي دهيم

زيرا كه حق ماست مقامي كه حق ماست



تسليم امر پست تر از خود كجا شود

آن كس كه همچو ما به رضاي خدا رضاست



مردن، به نام خوبتر از زندگي به ننگ

كان عزت و غنا بود اين ذلت و غناست



(ابوالقاسم حالت)