بازگشت

شيرخوار شهيد


شهادت گاه كربلا، شيرخوار هم دارد، تا شيرخواران هم، بر خود ببالند و از افتخار شهادت محروم نباشند. شيرخوار شهيد، عموزاده ي كوچولوي شهيد است، هر دو هم نام بودند، هر دو، از دودمان پيامبر، هر دو، از خاندان علي، هر دو از زادگان زهرا، هر دو، پرورده ي زينب.

كوچولو، فرزند حسن بود و شيرخوار، فرزند حسين است. كوچولو، پدر نداشت، ولي شيرخوار، هنگام شهادت، در آغوش پدر جاي داشت. كوچولو به ميدان شهادت قدم گذارد و از عمو دفاع كرد، ولي شيرخوار به ميدان نرفت و توانايي دفاع نداشت، ولي توانست تيري از تيرهاي دشمن، كم كند. كوچولو را با تيغ كشتند، شيرخوار را با تير كشتند! شيرخوار زودتر كشته شد، كوچولو ديرتر.

شيرخوار، مادري دارد به نام رباب و خواهري دارد به نام سكينه، حسين هر دو را بسيار دوست مي داشت. شيرخوار، وقتي شهيد شد كه حسين سرپا بود و رمقي در تن داشت. از ميدان به سوي خيمه بازگشت و شيرخوار خود را طلب كرد. زينب، كودك را بياورد و به دست پدر داد. پدر، پسر را در بغل گرفت و خواست ببوسد كه حرمله از سپاه دشمن تيري رها كرد. تير آمد و بر گلوي شيرخوار بنشست! گلوي نازك كودك را، از گوش تا گوش بدريد. خون جاري شد، پدر، دست را زير گلوي دريده ي پسر گرفت، از خون پر شد و خون را به آسمان پاشيد و گفت:

«خداوندا! اين خون نزد تو، از خون ناقه ي صالح كمتر نيست. اگر اكنون، پيروزي را از ما گرفتي، براي آينده بگذار و انتقام خون ما را از اين ستم كاران بكش.


اي مهربان ترين مهربانان! آن چه اين مصيبت ها را بر من آسان مي سازد، آن است كه تو مي بيني».

پس به پشت خيمه ها رفت و با سر غلاف شمشير، قبر كوچكي براي جگر گوشه بكند و پيكر خون آلود شيرخوار را به خاك سپرد. آيا شيرخوار، تنها شهيدي است كه حسينش در كربلا به خاك سپرده و چهره اش را پوشانده است؟!

شيرخوار، بدين افتخار بايد ببالد كه حسين دروازه ي بهشت را بر وي گشود تا شير بهشتي بنوشد و از اين جهان، چشم بپوشد.