بازگشت

شهيد يك پا


شهادت گاه كربلا، گلستاني است كه همه گونه گل دارد و نمونه هايي از انواع گل هاي انسانيت در آن موجود است. شهيدان كربلا دو پا بودند، ولي شهيد يك پا، در ميان آنان نيز، وجود داشت. جهاد، از يك پايان خواسته نشده، ولي شهيد يك پا خود، خواستار جهاد بود و جوياي شهادت و جهاد خواستار او نبود و احضارش نكرد. شهيد يك پاي كربلا، مسلم ازدي است كه يك پاي خود را، در جنگي از دست داده بود، و پيش از خود، به بهشتش فرستاده بود؛ پايش زودتر از خودش به بهشت رفت. خود، در اين جهان بود كه پا در آن جهان گذارد. وه چه قدمي بزرگ!

در قانون جهاني، معلولان جنگ، نبايد ديگر در جنگ شركت كنند، ولي مسلم، به قانون عشق پاي بند بود نه قانون جنگ، لنگ بود و به سوي كوي شهادت مي دويد. با دوستش رافع كه از يك عشيره بودند، از كوفه بيرون شد و رهسپار كوي شهادت گرديد.

آيا پياده مي رفت و لنگان لنگان گام برمي داشت؟ يا سواره بود؟ هر چه بود، خود را از ديد مأموران يزيد نهان مي داشت. كوشيد و كوشيد و خود را به حسين رسانيد.

وقتي به شهادت گاه كربلا رسيد كه تازه پيشواي شهيدان در آن جا فرودآمده بود. مسلم يك پا، در زمره ي صف مدافعان نخستين حمله يزيديان قرار گرفت. يك پا مي جنگيد و نبرد كرد تا شهيد گرديد. يار او رافع، تا ظهر زنده بود و جان بازي كرد و نماز ظهر را با حسين به جاي آورد، پس به ميدان رفت و مبارز طلبيد و به جنگ دو به دو پرداخت. كوشيد و كوشيد، تا جام شهادت نوشيد.