بازگشت

اذن مادر و شهادت


شهادت جهاد است، و جهاد از عبادات بزرگ اسلام است. جهاد، از خودخواهي دست كشيدن و خداخواه شدن است. جهاد، دار و ندار خويش را در راه خدا فدا كردن است. ولي مجاهد، در جهاد سرخ، صد در صد، آزادي ندارد و از اين نظر، ميان جهاد و عبادت هاي ديگر فرقي است. مجاهد، بايد برگ موافقت پدر و مادر را، در دست داشته باشد؛ به ويژه اگر فرزند يكتا باشد.

نماز، چنين نيست. روزه چنين نيست. حج چنين نيست. جهاد سپيد چنين نيست. مسلمان، بايد اين عبادت ها را انجام دهد، خواه پدر و مادر موافقت كنند، خواه مخالفت كنند، ولي جهاد سرخ، بستگي به اذن آن دو دارد. فرزند از آن خودش نيست. پدر و مادر، در وجود او حقي دارند و جهاد، حق آن ها را در خطر قرار مي دهد. در عبادت هاي ديگر چنين نيست. اويس قرني در جهادهاي رسول خدا، شركت نكرد، چون مادر داشت و يك دانه ي مادر بود.

جناده ي انصاري، با همسرش و يك دانه پسرش، در مدينه، در خدمت حسين بود، در مكه در خدمت حسين بود، در سفر عراق، در خدمت حسين بود، روز شهادت نيز در خدمت حسين بود. شهادتش نيز در خدمت شهادت حسين بود. جناده، مانند حسين، شهيد شد. پسر جناده، مانند پسر حسين، شهيد شد، همسر جناده، مانند همسر حسين اسير شد. پدر و پسر و همسر، پيرو خط حسين بودند.

جناده، در نخستين حمله ي سپاه يزيد به شهادت رسيد، و در گروه شهداي نخستين قرار گرفت. اينان پيش قراولان سپاه حسين در بهشت بودند.


عمر، پسر جناده، جواني نوخاسته و بچه سال بود. پس از شهادت پدر، مادر، وي را گفت: فرزندم! برخيز به دنبال پدر شو. فرزند اطاعت كرد، شمشيري برداشت و شرفياب گرديد و اجازه خواست. اجازه صادر نشد! عمر، تقاضا را تكرار كرد و دگرباره اجازه خواست.

حسين فرمود: «اين جواني است كه پدرش كشته شده، نبايد كشته شود، شايد مادرش راضي نباشد».

جوان فرياد زد: مادر، مرا به جهاد امر فرموده است! جوان، سوي ميدان شتافت و به شهادت رسيد. يزيديان، سرش را از تن جدا كرده سوي حسينيان بينداختند! مادر به سوي سر دوان گرديد، سر را برداشت، بوسيدن گرفت و بوييدن آغاز كرد. پس، سر را سوي يزيديان بينداخت و هديه اي را كه در راه خدا داده بود، پس نگرفت.

زن فداكار، ديگر ارمغاني نداشت كه تقديم خداي شهادت كند، شوهر را تقديم كرده بود، پسر را تقديم كرده بود. تصميم گرفت خود را تقديم كند. ستون خيمه را از جاي بركند و روانه ي ميدان شهادت گرديد.

حسين، كه او را مي نگريست فرمان بازگشت داد. زن اطاعت كرد و بازگشت. و اين خود بزرگ ترين جهاد زن فداكار بود كه توانست امر امام را اطاعت كند و بر احساساتش پيروز شود. در اين هنگامه ي خونين دوتا «نه» از حسين شنيده شد. از «نه ي» نخستين، بازگشت و آري گفت، ولي دومين «نه ي» او جاويدان بماند.

جهاد پسر را بدون اجازه ي مادر «نه» گفت. وقتي گزارش داده شد كه مادر خشنود است و خودش فرزند را روانه ي ميدان شهادت كرده، «نه ي» خود را برداشت و آري گذارد. «نه ي» نخستين مشروط بود، چنان كه «آري» مشروط بود. شرط كه انجام شد «نه» برفت و «آري» به جايش بنشست. با «نه ي» دوم، از جهاد سرخ مادر جلوگيري كرد، و اين «نه» مطلق بود، و به هيچ صورتي، تبديل به «آري» نشد. اسلام اجازه نداده كه زن به ميدان شهادت رود، هر چند در جايي باشد كه جان امام در خطر باشد و زن بتواند از او دفاع كند.

بانواني كه در كوي شهادت، در خدمت حسين بودند، مي توانستند، با شركت در ميدان جنگ اندكي شهادت امام را تأخير بيندازند، ولي نكردند. چون اجازه نداشتند. جهاد زن، فرستادن شوهر و فرزند سوي شهادت است؛ بيوه كردن و داغ دار كردن خويش است. جهاد زن، ساختن شوهر است، ساختن پسر است. جهاد زن، مردآفريني است و بس.