بازگشت

موقع اسدي


موقع، در زبان عرب، دردمند را گويند و اسير رنج و الم را. آيا پدر و مادر، از آينده ي فرزند آگاه بودند كه وي را موقع ناميدند؟ يا آن كه ناآگاهانه چنين نامي بر پسر نهادند؟!

دردمندي و رنج كشيدن، در راه خدا، خوش بختي و سعادت است. خوشا به حال مردمي كه بدين سعادت رسيدند. موقع، از كوفه به سوي كربلا رهسپار شد، شبانه راه پيمود تا به حسين رسيد. اينان چگونه مردمي بودند، آسايش داشتند، خانه و زندگي داشتند، همه چيز داشتند، از آسايش بريدند، از خانه و زندگي دست كشيدند، از زن و فرزند، جدا شده با پاي خود به قتل گاه رفتند! حسين چگونه انساني بود كه انسان ها، در راهش چنين مي كردند؟!

موقع، از بني اسد بود. اگر حبيب نتوانست اسديان پيرامون كربلا را به ياري حسين، بياورد. موقع، با پاي خود بدون دعوت حبيب، به كربلا شتافت.

موقع، در روز شهادت، دليرانه جنگيد و مردانه كوشيد، پيكرش آماج تير و نيزه و شمشير گشت. هنگامي كه توانش سلب شد، و نيروي خود را از دست داد و قدرت بر ايستادن نداشت، به روي زمين افتاد.

خواستند سر از پيكرش جدا سازند. خويشاني در سپاه يزيد داشت. خود را رسانيدند و از چنگ دشمنش رهايي بخشيدند و به كوفه اش بردند، خواستند در نهان به درمانش پردازند، ولي اين راز پنهان نماند و خبرش به امير كوفه رسيد و آهنگ كشتنش كرد. جماعتي به شفاعت پرداختند. امير از قتلش در گذشت و بدتر از كشتن با وي رفتار كرد:

دستور داد پيكر مجروح و ناتوان را، در غل و زنجير كشيدند و به تبعيدگاه زراره تبعيدش كردند. موقع، سالي را با پيكر آغشته به خون، در غل و زنجير بگذرانيد و پس از يك سال به حسين پيوست و با غل و زنجير، به ديدار حق نايل گرديد و به آرزوي خود رسيد.