بازگشت

اظهار ندامت و پشيماني


در تاريخ ابن اثير چنين آمده است:

وقتي كه سر حسين را، براي يزيد، به شام آوردند، وي از ابن زياد خشنود شد و صله و عطايش را بيفزود و از كار او قدرداني كرد. ولي زماني نگذشت كه از خشم افكار عمومي و بدگويي مردم و سب و لعن بر خود، آگاه شد و از كشتن حسين، ندامت و پشيماني، ابراز كرد و مي گفت: چقدر خوب بود كه من تاب مي آوردم و بردباري مي كردم و حسين را به شام مي خواندم و خواسته اش را مي پذيرفتم. پذيرش خواسته هاي حسين هر چند با شؤون حكومت، سازگار نبود، ولي براي رعايت پيغمبر و حفظ حقوق آن حضرت، و بستگي و خويشاوندي، با رسول شايسته بود.

خداوند، پسر مرجانه را لعنت كند كه حسين را وادار كرد، تا شهادت را بپذيرد، حسين از او خواسته بود كه به نقطه اي از مرزهاي كشور برود و در آن جا زندگي كند، و يا آن كه به شام آيد، دست در دست من نهد، ولي پسر مرجانه نپذيرفت و او را بكشت و مرا مورد خشم و غضب مردم قرار داد و دشمني مرا، در دل هاي مردم بكاشت و من، منفور آن ها شدم؛ چون قتل حسين، در نظر آن ها عظيم بود. مرا با پسر مرجانه چه كار؟! خداي لعنتش كند، مورد خشم خود، قرارش دهد.