بازگشت

خاك سپاري شهيدان


يزيديان رفتند، حسينيان ماندند. مردان را كشتند و زنان و كودكان را به اسارت بردند! تن ها را در خاك و خون غلتانيدند و سرها را بر سر ني نهادند! آمدند و كشتند و سوختند و رفتند!

تيره اي از عشيره ي بني اسد كه در نزديكي كربلا منزل داشتند و از اين هنگامه ي خونين آگاه بودند، پس از كوچ سپاه، به كربلا آمدند. پيكرهاي چاك چاك ديدند، دست هاي بريده يافتند، با تن هاي بي سر رو به رو شدند. گريه و زاري آغاز كردند و شبانه پيكرهاي شهيدان را با نور ماه به خاك سپردند. پيكرها را نمي شناختند. در انديشه فرورفتند كه چه كنند، ولي ديري نپاييد كه رهنمايي رسيد كه پيكرها را مي شناخت و به رهنمايي پرداخت. رهنمايي ملكوتي، رهنمايي آسماني و زميني.

قبري ويژه براي بدن مقدس امام كندند و پيكر نوراني را در آن نهادند. هنگامي كه خواستند خاك بر آن بيفشانند، راهنما را ديدند كه مي سوزد و مي گريد و لب ها را بر گلوي بريده نهاده، بوسه مي زند و مي گويد: پدرم، خوشا به حال زميني كه پيكرت را در برگرفت. پس از تو، اين جهان تاريك است. آن جهان به نور جمالت روشن، شب ها از درد غمت خواب ندارم تا وقتي كه خداي مرا به تو ملحق سازد.

سلام بر تو اي فرزند رسول، رحمت خدا، بركات خدا بر تو باد، ناله ي پسري بود بر سر كشته ي پدري!

پس آن گاه، به سراغ پيكر علي رفتند و در كنار قبر پدر به خاكش سپردند. سپس براي همه ي شهيدان قبري پهناور بكندند و همگي را در آن جا داده به خاك سپردند.


رهنما را ديدند كه به سوي فرات مي رود. دنبالش رفتند. با پيكر شهيدي جوان مرد رو به رو شدند. در آن جا نيز قبري كندند و پيكر عباس را در آن جاي دادند.

پس از آن خاك بر پيكر عباس بيفشاندند، رهنما را ديدند كه مي گريد، مي گويد: «اي ماه بني هاشم، پس از تو خاك بر سر اين دنيا. سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد. اي شهيدي كه از روي بينايي و بصيرت به شهادت رسيدي».

قبر شهيدان زيارت گاه جهانيان گرديد. مزاري كه آسمان پهناور بر مزار شهيدي برتر و بهتر از او سايه نينداخته و زمين شهيدي را هم چون او در آغوش نگرفته است.

با خاك سپردن شهيدان، كتاب شهادت به پايان رسيد و كتاب اسارت آغاز گرديد. برگ هاي كتاب شهادت را، مردان نيرومند و توانا و قوي دل تشكيل مي دادند، ولي برگ هاي كتاب اسارت، از ناتوانان، فراهم شده بود: بيماران، زنان، كودكان.

گاه از ناتوانان، كارهايي ساخته است كه از توانايان ساخته نيست، به ويژه اگر ناتوان، توانا باشد؛ ناتوان در تن، توانا در روح، توانا در اراده، توانا در دل.

حسين، آموزگار كتاب شهادت بود و زينب آموزگار كتاب اسارت، و بشر بايد هر دو را بخواند و بداند.