احتجاج حضرت زين العابدين به يزيد
سپس يزيد با اشاره به سر مبارك امام حسين (ع) گفت: اين مرد به خود مي باليد و مي گفت: پدر من از پدر يزيد بهتر و مادرم از مادر او بهتر است. و جد من از اجداد يزيد، و من خود از او بهتر هستم، و همين مسائل بود كه وي را به كشتن داد! اما اينكه پدر او بهتر از پدر من است، كار به داوري كشيد و خدا به نفع پدر من داوري كرد! اما اينكه مادر او بهتر از مادر يزيد است به جانم سوگند كه فاطمه (س) دختر رسول خدا بهتر از مادر من است.
اما در مورد جد او، مسلم است هر كس به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد نمي تواند
بگويد كه جد من بهتر از محمد (ص) است. ولي در مورد خودش و من، شايد او اين آيه را نخوانده است:
«قل اللهم مالك الملك. توتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير». [1] .
سپس خطاب به حضرت زين العابدين (ع) گفت: اي پسر، پدر تو رابطه ي خويشاوندي را ناديده گرفت و حق مرا انكار كرد، و با حكومت و سلطنت من به مبارزه برخاست و خداوند با او چنان رفتار كرد كه ديدي!
امام (ع) ادعاي وي را با آيه اي از قرآن پاسخ داد:
ما اصاب من مصيبة في الارض و لا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبرأها ان ذالك علي الله يسير. [2] .
هيچ مصيبتي به مال و يا جان شما نرسد، مگر پيش از آنكه آن را خلق كنيم.
در كتاب خدا نوشته شده است و اين امر بر خدا آسان است.
يزيد از فرزند خود خالد خواست تا پاسخ امام (ع) را بدهد، اما چون او درماند، خود گفت: و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم و يعفو عن كثير. [3] .
اگر مصيبتي بر شما رسد براي كارهايي است كه انجام مي دهيد و خدا بسياري از گناهان را مي بخشد.
حضرت زين العابدين (ع) فرمود: «اي زاده ي معاويه و صخر و هند، نبوت و رهبري هميشه در اختيار پدران و اجداد من بوده است؛ پيش از آنكه تو متولد شوي. به راستي كه جدم علي بن ابي طالب (ع) در جنگ بدر،احد، و احزاب پرچمدار رسول خدا بود و پرچم كافران در دست پدر و جد تو بود.» آنگاه فرمود:
ماذا تقولون اذ قال النبي لكم
ماذا فعلتم و انتم خير الامم
بعترتي و باهلي بعد مفتقدي
منهم اساري و منهم ضرجوا بدم
«چه مي گوييد آنگاه كه پيامبر به شما بگويد شما كه آخرين امتها بوديد پس از رفتن من با خاندانم چگونه رفتار كرديد. گروهي را به اسارت گرفتيد و دسته اي را به خون آغشته كرديد.»
امام (ع) در ادامه افزود:
«اي يزيد، واي بر تو! اگر مي دانستي چه كرده اي و درباره ي پدرم و خاندانش و عموهاي من چه جنايتهايي مرتكب شده اي؛ اگر مي دانستي در كوهستانها پناه مي گرفتي و خاكستر نشيني مي گزيدي و فرياد واويلا بلند مي كردي. آيا بايد سر حسين بن علي (ع) كه امانت رسول خدا بود در مقابل دروازه ي شهر آويزان باشد؟! ما امانت رسول خدا در ميان شما هستيم و من تو را به خواري و پشيماني در روز رستاخيز بشارت مي دهم، روزي كه مردم گرد آيند.» [4] .
يزيد كه حالت عادي نداشت و گويا مست [5] بود، و يا اينكه همه چيز را از دست رفته مي ديد در حالي كه با چوبدستي خود بر لب و دندان امام حسين (ع) ضربه مي زد مي خواند:
ليت اشياخي ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
فاهلوا و استهلو فرحا
ثم قالوا يا يزيد لا تشل
قتلنا القوم من ساداتهم
و عدلناه ببدر فاعتدل
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء و لا وحي نزل
لعبت من خندق ان لم انتقم
من بني احمد ما كان فعل [6] .
اي كاش بزرگان قبيله ام كه در جنگ بدر كشته شدند، بودند و مي ديدند كه قبيله ي خزرج چگونه در برابر نيزه ها به زاري افتاده اند.
به تلافي جنگ بدر بزرگانشان را كشتيم و حساب ما تسويه شد.
فرزندان هاشم با حكومت ما بازي كردند و الا نه خبري از آسمان آمد و نه وحي نازل شده است. من از دودمان خندق نيستم، اگر كينه اي را كه از محمد (ص) به دل دارم بر فرزندانش عمل نكنم. [7] .
پاورقي
[1] سورهي آل عمران آيهي 26، بحارالانوار، ج 45، ص 131.
[2] سورهي حديد، آيهي 22.
[3] سورهي شوري، آيهي 30.
[4] بحارالانوار، ج 45، ص 135، مقاتل الطالبيين، ص 80، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 62، تسلية المجالس، ج 2، ص 386، العوالم، ج 17، ص 436.
[5] معالم المدرستين، ج 3، ص 162.
[6] الفتوح، ج 5، ص 241، تذکرة الخواص، ص 261، لواعج الاشجان، ص 433، با کمي اختلاف ينابيع الموده، ج 3، ص 41، و العوالم، ج 17، ص 397، بحارالانوار، ج 45، ص 167، المسترشد، ص 509، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 577، ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 114، العبرات، ج 2، ص 323، المنتخب، ج 2، ص 484، البداية و النهاية، ج 8، ص 192، اعيان الشيعه، ج 1، ص 616، يزيد همچنين در اشعاري پرده از ماهيت الحادي خود برداشت و حقايق باطني خويش را بيان کرد.
فان تعدلوا فالعدل الفاه نافعا
اذ ضمنا يوم القيامة محشر
و لکننا فزنا بملک معجل
و ان کان في العقبي نارا تسعر
لما بدت تلک الرؤوس و اشرقت
تلک الشموس علي ربي جيرون
صاح الغراب فقلت صح اولا تصح
فلقد قضيت من النبي ديوني
يا غراب البين ما شئت فقل
انما تندب امرا قد فعل
کل ملک و نعيم زائل
و بنات الدهر يلعبن بکل
سرهاي مرداني را ميشکافتيم که در نزد خدا از ما گراميتر و در تمامي امور از ما برترند، بر آنها تجاوز کرديم، و کسي که بر حق تجاوز کند زيانکار است ولي ما به نقد سلطنت رسيديم! اگر چه بهرهي ما در قيامت آتش برافروخته باشد. چون اين سرهاي همانند خورشيد بر بالاي تپههاي جيرون ظاهر شد و درخشيدند، کلاغ فرياد زد: همانا گفتيم: ميخواهي فرياد کن و يا ساکت باش من قرضهايي را که به پيامبر داشتم ادا کردم [کشتههاي امروز به جاي کشتههاي دوران جاهليت بنياميه در روز بدر] اي کلاغي که فرياد تو نشانهي جدايي است، هر چه ميخواهي فرياد کن که براي کار انجام شده نوحهگري ميکني. هر سلطنت و نعمتي از بين رفتني است و روزگار همه گونه بازي ميدهد، [قصيدهي کامل اين اشعار را عبداللات (بعد از اسلام رسول خدا نام او را به عبدالله تغيير داد] بن زبعري در روز احد سروده بود و خواندن اشعار ابن زبعري توسط يزيد نشان از کينهي ديرينهي بنياميه با رسول خدا و اهل بيت او دارد].
به هر حال صحنههاي بسيار دردناکي در حضور آزادگان آل محمد بوقوع ميپيوست و يزيد به عنوان سر منشاء تمام تباهيها نه تنها از کار خود نادم نبود و از عملکرد کارگزارانش بيزاري نميجست، بلکه آزار و اذيت او پي در پي افزوده ميشد، سکينه دختر امام (ع) در مورد شخصيت يزيد و رفتار او در آن آزار و اذيت او پي در پي افزوده ميشد، سکينه دختر امام (ع) در مورد شخصيت يزيد و رفتار او در آن روز تلخ ميفرمايد: به خدا سوگند! هرگز کسي را سخت دلتر، کافرتر، مشرکتر، شرورتر، و جفاکارتر از يزيد نديدم، آنگاه که سر پدرم را در مقابل او نهاده بودند و اهل بيت پيامبر ناله ميکردند و هاي هاي ميگريستند خاطر او هرگز مکدر نميشد و با چوب خيزران بر دندانهاي مبارک پدرم ميکوبيد.
[7] پدرانم که به بدر از خزرج
نالهها از دم شمشير شنيد
کاش بودند و بگفتندي شاد
دست تو درد مبيناد يزيد
آن قدر سرور از آنان کشتيم
تا که با بدر برابر گرديد
باري هاشم و ملک است و جز اين
خبري نامد و وحيي نرسيد
نسيم از خندف اگر نستانم
کينهام ز آل نبي بيترديد.