بازگشت

در مجلس يزيد


اهل بيت را در حالي كه به مجلس يزيد وارد كردند كه دستهايشان با زنجير به يكديگر بسته شده بود. بساط عيش و طرب برپا، و چاپلوسان دين و دنيا، متملقانه يزيد را مدح مي كردند و طاغوت آل ابوسفيان بر تخت استكبار خود جلوس كرده و به باده گساري ادامه مي داد، صحنه اي بسيار دلخراش و جانكاه بود عصاره ي تمامي فضايل هستي را با دستهاي بسته و در هيئت اسيري به دربار مردي آوردند كه جامع تمام مفاسد و جنايات و خيانتها بود، اما بهترين فرصت براي ابلاغ پيام عاشورا نيز فراهم شده بود.

حضرت زين العابدين (ع) با ديدن يزيد فرمود:

«ما ظنك بجدنا رسول الله لو يرانا علي مثل هذه الحالة؟!»

«چه مي پنداري اگر جد ما رسول خدا ما، را در چنين حالتي ببيند؟»

پيش از آنكه يزيد سخني بگويد فاطمه دختر امام حسين (ع) گفت: «اي يزيد! آيا دختران رسول خدا (ص) بايد اين گونه به اسارت گرفته شوند؟»

عده اي در مجلس به گريه افتادند و يزيد دستور داد دستهاي امام سجاد (ع) را باز كنند. آنگاه در حالي كه با چوبدستي اش بر لب و دندانهاي امام حسين (ع) ضربه مي زد گفت:




نفلق هاما من اناس اعزة

علينا و هم كانوا اعق و اظلما



«سرهايي را از كساني كه عزيز بودند شكافتيم و آنها آزاردهنده تر و ستمكارتر بودند.»

با مشاهده ي چنين صحنه اي دختر علي (ع) برخاست و با صوتي حزين فرياد زد: اي حسين! اي عزيز رسول خدا! اي پسر مكه و منا! اي پسر فاطمه ي زهرا، بانوي بانوان! اي پسر رسول برگزيده! فرياد زينب فضاي مجلس را در هم كوفت سخنان زينب بسيار كوتاه و معارفه اي با چند واژه ولي به ژرفاي آفرينش پر از حكمت و دقت و ظرافت بود، اصولا هنر زينب و فرزندان اميرالمؤمنين، كوهي از معنا را در واژه اي ظريف نهادن و بيان كردن است، آنچه زينب گفت با همه ي فشردگي استيضاح و مهر مرگ حاكميت طاغوتي بني اميه بود، اشك و آه و اندوه مجلس را در خود گرفت و در اين هنگام يحيي بن حكم [1] در حالي كه مي گريست گفت: آنهايي كه در كنار طف بودند به ما نزديكتر هستند تا ابن زياد عبد، كه نسب پستي دارد. نسل سميه مادر زياد به تعداد ريگهاست، اما از دختر پيامبر نسلي به جاي نمانده است.

يزيد بر سينه ي او كوفت و گفت: خاموش باش! [2] او كه در موضع انفعال قرار گرفته بود گفت: خداوند پسر مرجانه را رسوا كند! اگر بين او و شما خويشاوندي بود چنين نمي كرد. زنجيرها را برداريد و طنابها را باز كنيد! [3] .


پاورقي

[1] ابن شهر آشوب در مناقب نام اين شخص را عبدالرحمن بن حکم ذکر کرده است.

[2] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 124، بحارالانوار، ج 45، ص 131، لها بادني الطف ادني قرابة من ابن‏زياد العبد ذي الحبيب الوغل سمية امسي نسلها عدد الحصي و بنت رسول‏الله ليس لها نسل يزيد بر سينه‏ي يحيي (عبدالرحمن) کوفت وگفت: اي بي‏مادر چه سخني بود که گفتي؟ نمي‏توانستي خاموش باشي؟!

الوافي بالوفيات، ج 18، ص 138، تسلية المجالس، ج 2، ص 402، مناقب، ج 4، ص 114.

[3] شريف القريشي، حياة الامام زين‏العابدين، ص 173، معالي السبطين، ج 2، ص 159، الانوار النعمانيه، ج 3، ص 251.