بازگشت

آيت تحميق


خانواده ي پيامبر با دستهاي زنجير شده در كنار مسجد ايستاده و در انتظار آينده بودند. پيرمردي شامي جلو آمد و گفت: خداوند را سپاس كه شما را نابود كرد، و يزيد را بر شما مسلط ساخت و سرزمينها را از مردان شما رهايي بخشيد.

حضرت زين العابدين (ع) فرمود: «پيرمرد آيا قرآن خوانده اي؟»

گفت: آري.

- آيا آيه ي " قل لا أسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي " [1] را خوانده اي؟»

- آري.

- «اي پيرمرد، ما قربي هستيم، آيا آيه ي، " و اعلموا انما غنمتم من شي فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي " [2] را خوانده اي؟»

- آري.

- «پيرمرد، اين قربي ما هستيم، آيا آيه ي: " انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا " [3] را خوانده اي؟»

- آري.

- «اي پيرمرد، ما همان اهل بيتي هستيم كه آيه ي طهارت در شأن ما نازل شده است.»

پيرمرد نادم و مبهوت و ناباور گفت: تو را به خدا، شما همان خاندان هستيد؟

امام (ع) پاسخ داد: «به خدا سوگند بدون هيچ ابهامي ما اهل بيت طهارت هستيم و به جدمان سوگند كه همان خاندانيم.»

پيرمرد عمامه اش را از سر برداشت و در حالي كه مي گريست و نگاهش را به سوي آسمان دوخته بود، گفت: خداوندا! من از دشمنان آل محمد (ص) بيزاري مي جويم و از رفتار خود توبه مي كنم. امام (ع) به وي وعده ي بخشش داد وقتي يزيد خبر توبه ي پيرمرد را شنيد دستور قتل او را صادر كرد. [4] .


قاسم بن بخيت گزارش كرده است: هنگامي كه فرستادگان اهل كوفه با سر حسين (ع) به مسجد دمشق وارد شدند، مروان بن حكم با ديدن آنها پرسيد: شما چه كرديد؟! آنان پاسخ دادند: هيجده تن از آنها به سوي ما آمدند، به خدا سوگند، همه را كشتيم و هم اكنون اينها سرهاي ايشان است، مروان با شنيدن پاسخ برخاست و از آنها جدا شد، آنگاه يحيي برادر مروان آمد و او نيز پرسيد: شما چه كرديد؟ و همان پاسخ اول را به او نيز بازگفتند. يحيي در حالي كه اندوهناك شده بود برخاست و گفت: شما از ملاقات محمد (ص) در روز قيامت محروم شده ايد و هيچ گاه و در هيچ كاري با شما همكاري نمي كنم، سپس از مسجد بيرون شد. [5] .


پاورقي

[1] سوره‏ي شوري، آيه‏ي 23.

[2] سوره‏ي انفال، آيه‏ي 41.

[3] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 33.

[4] بحارالانوار، ج 45، ص 129، العوالم، ج 17، ص 429، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 89، طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 120، تسلية المجالس، ج 2، ص 382، با اندکي اختلاف، اين خبر بسيار مهم و عبرت‏آموز در کتابهاي تفسير و تاريخ ثبت شد است. تفسير طبري، ج 22 ، 10 ، 15 ، 25، ص 7 ، 5 ، 13 ، 16، تفسير روح المعاني، ج 15 ، 25، ص 62 ، 31، تفسير الدر المنثور، ج 4 ، 6، ص 176 ، 7، جواهر العقدين، ص 318، البرهان، ج 2 ، 4، ص 415 ، 124، نور الثقلين، ج 2 ، 4 ، 3، ص 157 ، 257 ، 155، مجمع البيان، ج 6، ص 411، فضائل الخمسه، ج 1، ص 288، الفتوح، ج 5، ص 242، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 61، الحقايق الورديه، ج 1، ص 127، تفسير ابوالفتوح رازي، ج 6 ، 9، ص 307 ، 19.

[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 465، البداية و النهاية، ج 8، ص 196، ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 301، الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 415، طريحي در المنتخب، ج 2، ص 484. اضافه مي‏کند که يحيي خطاب به سر امام گفت: اي ابا عبدالله مصيبتي که بر تو رفت برايم سخت و دشوار بود، امام غريب کربلا که سر از بدن تو جدا شد از سوي ابن‏زيادي که او را از ارازل عالم است.