بازگشت

بعلبك


اما در حمص نيز شرايط سخت بر عليه بني اميه بود، لذا، مأموران عبيدالله با شتاب به سوي بعلبك روانه شدند، به فرمان والي، مردم در حالي كه پرچمهايي را با خود حمل مي كردند به استقبال كاروان اسرا آمدند و فرزندان خود را نيز براي تماشا به همراه آوردند. [1] . در اين منزل شرايط بسيار مناسبي براي عيش و عشرت غارتگران و تجاوز پيشگان بني اميه فراهم آمده بود، و هيچ كدام از تجليات نهضت حسيني و حقايقي كه ساير مردم را در كوتاهترين زمان دگرگون مي ساخت و موجب مي شد هر لحظه بر نفرت عمومي از دستگاه اموي افزوده


شود، كوچكترين حركتي در فريب خوردگان دنيا در اين شهر به وجود نياورده بود. با استقرار كاروان در بعلبك، بساط هرزگي گرم شد و رامشگران و نوازشگران مي نواختند.

ام كلثوم با مشاده ي شادابي و نشاط آنها از اسارت و پريشاني خاندان وحي فرمود: اين سرزمين چه نام دارد؟ گفتند بعلبك، آنگاه در حالي كه سخت اندوهناك بود دستهاي خود را به مناجات افراشت و فرمود:

«اباد الله حضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ايدي الظلمة عنهم. فلو ان الدنيا كانت مملوة عدلا و قسطا لما انا لهم انا ظلما و جورا».

«خداوند عمران و آباداني آنها را نابود كند و آب آنها را شيرين نگرداند و دست ستمكاران را از آنها كوتاه نكند، اگر دنيا آكنده از عدل و داد باشد اينان را جز ستمگري بهره اي نرساند.»

امام علي بن الحسين (ع) با ديدن وضعيت و پريشاني عمه اش فرمود:



و هو الزمان فلا تفني عجائبه

من الكرام و ما تهدي مصائبه



يا ليت شعري الي كم ذا تجاذبنا

فنونه و ترانا لم نجاذبه



يسري ننافوق اقتاب بلاوطأ

و سائق العيش يحمي عنه غاربه



كاننا من اساري الروم بينهم

كان ما قاله المختار كاذبه



كفرتم برسول الله ويحكم

فكنتم مثل ما ضلت مذاهبه [2] .



«شگفتيهاي اين زمان از نظر بزرگان پاياني ندارد و مصايب آن ناپيداست.

اي كاش مي دانستم كه مشغله هاي زمان ما را تا كجا به دنبال خود مي كشد و مي بيني كه ما او را به دنبال خود نمي كشانيم.

ما را در حالي كه بر شترهاي عريان سوار كرده اند در هر شهر و ديار مي گردانند و كساني از پشت سر آنها را حمايت مي كنند.

پنداري مانند اسيران رومي در ميان آنها هستيم و گويي آنچه پيامبر فرموده است، نادرست بود!


واي بر شما! نسبت به رسول خدا كفران نعمت كرديد و مانند راه گم كردگاني هستيد كه راهها را نمي شناسيد.»



پاورقي

[1] زخار، قمقام، ص 55.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 126، در روايت اين منزلگاه بعلبک ناميده شده است، با توجه به اينکه ترتيب منازل به طور دقيق فهرست نشده است، در اين گزارش صرفا از منازلي نام برده شده که حوادثي در آن بوقوع پيوسته است.