بازگشت

طلوغ در غروب


آرام آرام خورشيد چهره در محاق مي كشيد. در حالي كه در كاروان غارت شده و خيمه هاي سوخته از آن همه مردان جز تعداد كمي [1] باقي نمانده بود، زنان و دختران مبهوت و حيرت زده در شعاع مهر زينب اطراف خود را نگاه مي كردند، تنها خدا مي داند غروب دهمين روز محرم الحرام سال 61 بر دل زينب چه گذشت؟ جان قدسي زين العابدين چه حالي داشت؟ بدنهاي مجروح و پاره پاره ي كشتگان در پرتو سرخي خورشيد مغروب جلوه اي ديگر يافته و شگفتا زينب مهياي نماز بود.

غارتگران بني اميه سرمست مال، دنيا و غارت شدگان مصيبت زده ي آل محمد (ص) در حال افراشتن پرچم حي علي الصلاة حسين!! و حسين در حلقه ي طواف كنندگان عاشق اگر چه سر به بدن نداشت و استخوانهايش را شكسته بودند، كعبه ي عشق و جلوه ي جلال و جمال الهي بود، تاريكي شب فرا رسيد و زينب خاموش اما سربلند نگاه عرشي خود را ميان گودال قتلگاه و بستر زين العابدين و بانوان و كودكان حرم


تقسيم و اولين نماز جداي از حسين را تجربه مي كرد. سكوت شب موجب مي شد صداي لميدن آب بر كرانه ي فرات به گوش رسد و نسيم خنك شبانگاهي رخساره ها را بنوازد، اما حيف كه اين لطافت بر دل سوگواران خاندان رسالت به تيزي شمشير جگرها را مي شكافت و هيچ تشنه كامي را سيراب نمي كرد.

اما صحراي كربلا آنچنان كه بني اميه مي خواستند باعث آرامش و استواري آنها نشد، آنها كه مي پنداشتند با بر خاك افكندن حسين نور هدايت خاموش مي شود، بسرعت دريافتند كه با شهادت ابا عبدالله افق تا افق خورشيد هدايت سر برآورد و بر ستيغ همه ي كوهها بيرق و پرچم حسين بن علي افراشته شد، شب شام غريبان حسيني در پشت تاريكيهاي خود پر از روشنايي زندگي بود.

مردي از بني اسد كه در همان نزديكي به زراعت اشتغال داشت مي گويد:... عجايب بسياري از شهداي آن صحرا مشاهده كردم كه از ذكر آنها ناتوانم. از جمله اين بود كه باد بر بدنهاي شريف آنها مي خورد و بويي بسيار نيكوتر از بوي مشك و عنبر به مشام مي رسيد و پيوسته مي ديدم كه ستارگان مي آمدند و از نزديك اجساد آنان اوج مي گرفتند، من با عيال خود در آن صحرا تنها بودم، ديدم در سياهي شب شبحي از سوي قبله مي آمد و به ميان كشتگان مي رفت و پيش از سرزدن سپيده بازمي گشت. من گمان بردم كه شيري از وحوش اين بيابان است كه براي دريدن و خوردن بدنها مي آيد، چون [بر اجساد شهيدان] نظر كردم آسيبي به آنها نرسيده بود، من با مشاهده ي چنين صحنه هايي تعجب مي كردم و با خود مي گفتم: اينها (شهدا) خارجي هستند و بر خليفه ي زمان خروج كرده اند! پس علت اين غرايب چيست؟

در شب ديگري با خود قرار كردم كه بيدار مانده و مراقب باشم تا اينكه حقيقت برايم آشكار شود، با فرا رسيدن شامگاه بار ديگر آن شبح ظاهر شد و من خوفناك بودم كه مبادا شيري باشد و به سوي من حمله كند؟! در همان حال او را ديدم كه به ميان كشتگان وارد شد، خود را به بدني رساند كه از آن نور ساطع بود و مي درخشيد، او را در برگرفت و صورت خود را بر آن بدن مي ماليد. من غرق در حيرت شده بودم. چون هوا بسيار تاريك شد ديدم كه شمعها و مشعلهاي فراوان افروخته گرديد و صداي شيون و نوحه گري بلند شد، يكي از آنها فرياد مي زد: وا حسيناه، وا اماما!. من بر خود لرزيدم و با هزار ترس و بيم به سوي آن صدا رفتم و او را به خدا و پيامبر سوگند دادم كه شما كيستيد؟ و چرا نوحه گري مي كنيد؟ او پاسخ داد: ما از جنيان هستيم و هر شب تا صبح بر حسين تشنه لب شهيد و غريب نوحه گري مي كنيم و آن [شبحي] را كه تو گمان برده اي شير است، پدر او علي (ع) است كه هر شب مي آيد و نزد او نوحه گري مي كند. [2] .



پاورقي

[1] ابن‏قتيبه مي‏نويسد از همه‏ي فرزندان و خاندان و ياران حسين (ع) تنها علي‏اصغر (حضرت زين‏العابدين) که در سنين بلوغ بود و کودکي 4 ساله زنده ماندند، و همچنين از ياران او مرقع بن ثمامه اسدي و غلام رباب مادر سکينه زنده ماندند، اخبار الطوال، ص 256، طبري نيز در تاريخ طبري، ج 5، ص 486، نوشته است: از خاندان حسين بن علي بجز علي بن الحسين که بيمار بود و حسن بن حسن بن علي که صغير بود و عمرو بن حسن بن علي که صغير بود، کسي زنده نماند طبري همچنين در تاريخ طبري، ص 454، ج 5، عقبة بن سمعان غلام رباب مادر حضرت سکينه (س) و مرقع بن ثمامه اسدي را از جمله افرادي معرفي کرده است که از واقعه‏ي کربلا جان سالم بردند. ابوالفرج در مقاتل الطالبيين، ص 79، نوشته است در ميان اسرا، امر و زيد و حسن فرزندان امام مجتبي و علي بن الحسين (زين‏العابدين (ع)) حاضر بودند، شيخ مفيد نيز در ارشاد ج 2، ص 118، مي‏نويسد: علي بن الحسين که به بيماري سخت معده مبتلا بود همراه با زنان و کودکان به اسارت رفتند.

[2] المنتخب، ج 2، ص 329، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 5، مدينة المعاجر، ص 262، بحارالانوار، ج 45، ص 194، تحقق چنين صحنه‏ها و پديده‏ها با منطق قرآن و سنتهاي خداوندي هيچ‏گونه ناسازگاري ندارد.



ما سميعيم و بصيريم و هشيم

با شما نامحرمان ما خامشيم‏



اگر تمام ذات هستي تسبيح‏گوي خدا هستند که هستند. کدام يک از تجليات و آيات خداوندي ستودني‏تر از حسين بن علي است؟! بدرستي که او حقيقت و باطن کتاب تشريح الهي و روح تکبير و تحليل پروردگاري بود.