بازگشت

فرياد هستي يا حسين


كربلا عجيب ترين صحنه ي عالم بود، تابلويي كامل و جامع از تمامي تعاريف خير و شر، داد و بيداد، شقاوت و سعادت، بخل و سخاوت، فاجعه و حماسه، شرك و توحيد، جهل و علم، ضلالت و هدايت، زشتي و زيبايي، خشونت و محبت، در يك كلام باطل و حق بود. يك پيكر پاره پاره و غرق در خون و بي سر، شناسنامه ي توحيد و كتاب نبوت تمامي انبياست؟ و تمامي عالم وجود حيرت زده ي شجاعت و مبهوت سخاوت و سوگوار مظلوميت و محو قداست و سرگشته ي حماسه ي هميشه جاويدان حسين (ع) است.


از ذرات جمادي تا لرزش اندامهاي نباتي و جنبش و خروش هر نفس، تا گردش اجرام آسماني فقط يك زمزمه به گوش جان مي رسد و آن فرياد «يا حسين (ع)» است. زمين به لرزه افتاد، شرق و غرب جهان تاريك شد و مردم را زلزله و برق فراگرفت، آسمان خون گريست و هاتفي ندا در داد كه:

به خدا سوگند امام، فرزند و برادر امام و پدر امامان، حسين بن علي (ع) كشته شد. [1] .

بادها به حركت در آمد و توفان سرخي كه فرصتي براي ديدن نمي گذاشت آسمان را پوشاند و گمان كردند عذاب خداوندي بر آنها نازل شده است. [2] خورشيد از تماشاي اين جنايت تلخ آن چنان چهره در هم كشيد كه ستارگان آسمان در نيمروز ظاهر شدند و گمان كردند كه قيامت برپا شده است. [3] .

فرهيختگان دنيا، سعادت فروشان صحنه ي كربلا صداي منادي را شنيدند:

اي امتي كه بعد از پيامبر خود متحير و گمراه شده ايد، خداوند شما را به قربان و فطر موفق نگرداند. [4] .

در اين ميان زينب در انديشه ي مأموريت بزرگ خود بود. تمام شب پيش را بيدار مانده و در نماز و نيايش و عبادت همراه با برادر خود بندگي خالص را برپا داشته بود و اينك در شعاع تابش سرخ خورشيد دهم محرم كه ميل به سر بردن در فلق داشت براي پاسداري از حريم امامت صالحان و اقامه ي اولين نماز شب بي حسين (ع) آماده مي شد و صداي عزيز فاطمه (س) را


مي شنيد كه ديشب مي گفت:

«يا اختاه لا تنسيني في نافلة الليل.»

«اي خواهر! مبادا در نماز شب مرا فراموش كني.» [5] .

از زير هر سنگ خون مي جوشيد و آبي آسماني به سرخي مي گراييد و تا آن روز هيچ گاه آسمان را آن چنان خونين و سرخ نديده بودند. پنداشتي كه خون مي گريد. آسمان را سرخي شفق پوشانده بود. [6] .



ديگر كار از كار گذشته بود. مركب خون آلود و بي سوار امام (ع) به سوي خيمه ها روان شد.



مي آيد از سمت غربت اسبي كه تنهاي تنهاست

تصوير مردي كه رفته ست در چشمهايش هويداست



بالش كه همزاد موج است، دارد فراز و فرودي

اما فرازي كه بشكوه، اما فرودي كه زيباست



در عمق يادش نهفته ست خشمي كه پايان ندارد

در زير خاكستر او گلهاي آتش شكوفاست



در جان او ريشه كرده ست، عشقي كه زخمي ترين است

زخمي كه از جنس گودال اما به ژرفاي درياست



در چشم او مي سرايد مردي كه شعر رسايش

با آنكه كوتاه و ژرف است اما در اوج بلند است



داغي كه از جنس لاله ست در چشم اشكش شكفته ست

با سركشيهاي آتش در آب و آيينه پيداست



هم زين او واژگون است هم يال او غرق خون است

جايي كه بايد بيفتد از پاي زينب همين جاست






دارد زبان نگاهش با خود سلام و پيامي

گويي سلامش به زينب اما پيامش به دنياست



افتاد امام من از پاي، تا آنكه مردي بتازد

در صحنه هايي كه امروز در عرصه هايي كه فرداست [7] .



امام (ع) در سن 56 سالگي، در روز جمعه، دهم محرم الحرام سال 61 هجري ساعاتي بعد از نماز ظهر به شهادت رسيد، [8] امام (ع) هنگام شهادت پنجاه و هشت سال سن داشتند كه هفت سال آن در كنار رسول خدا، سي سال همراه پدر، و ده سال نيز با برادر بزرگوارش سپري شد و مدت امامت ايشان يازده سال بوده است. [9] و نقل شده است كه بر پيراهن امام (ع) بيش از يكصد نشانه از ضربت شمشير و نيزه و تير مشاهده شد.

ابومخنف از امام صادق (ع) روايت مي كند كه بر بدن امام حسين (ع) جاي سي و چهار زخم شمشير و سي و سه زخم نيزه ديده شده است [10] ؛ اما غير از ضربات نيزه و شمشير آثاري از كبودي


بر تن امام (ع) خودنمايي مي كرد كه حضرت زين العابدين آنها را آثار بند انبانهايي مي دانست كه او نيمه شبها آذوقه ي فقيران و مستمندان را در آنها قرار مي داد. [11] .


پاورقي

[1] ذريعة النجاة، ص 147.

[2] الملهوف، ص 53.

[3] الصواعق المحرقه، ص 119، مختصر تاريخ ابن عساکر، ج 7، ص 149.

[4] علل الشرايع، ج 2، ص 76.

[5] زينب الکبري، ص 91.

[6] تذکره الخواص، ص 273، تاريخ الخلفاء ابن‏عساکر، ص 207، البداية و النهاية، ج 8، ص 201، انساب الاشراف، ج 3، ص 228 -226، بحارالانوار، ج 45، ص 220 -201. مردم مدينه شامگاه عاشورا - آن روزي که حسين کشته شد صداي هاتفي را شنيدند که مي‏گفت: رسول خدا بر پيشاني خويش دست نهاده و اشک بر گونه‏هاي او جاري است - پدر و مادر حسين از برجستگان قريش و جد او بهترين اجداد است.



مسح الرسول جبينه

فله بريق في الخدود



ابواه من عليا قريش

و جده خير الجدد.

[7] شعر از محمدعلي مجاهدي.

[8] البدء و التاريخ، ج 2، ص 242، العقد الفريد، ج 4، ص 380، اثبات الوصي، ص 126، تذکرة الخواص، ص 146، فصول المهمه، ص 198، تاريخ اسلام ذهبي، ج 2، ص 346، البداية و النهاية ج 8، ص 149، شذرات الذهب ج 1، ص 66، الصواعق المحرقه، ص 116، ينابيع الموده، ج 3، ص 14، مقاتل الطالبين، ص 76، بلاذري مي‏گويد شهادت امام (ع) روز شنبه، مصادف با عاشورا است و گفته شده روز جمعه بوده است. انساب الاشراف، ج 3، ص 187، يعقوبي نيز روزهاي شنبه، جمعه، و دوشنبه را به عنوان ايامي که احتمال عاشورا در آنها مي‏رود نقل کرده‏اند. مناقب، ج 4، ص 77، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 218، دلائل الامامه، ص 71، و در التنبيه و الاشراف، ص 303، روز دوشنبه را عاشورا ذکر کرده‏اند. محرم الحرام سال 60 مطابق با ماه اکتبر سال 685 ميلادي و مهر ماه شمسي است.

[9] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 133، انساب الاشراف، ج 3، ص 219، مسعودي سن امام (ع) را هنگام شهادت پنجاه و پنج سال مي‏داند، مروج الذهب، ج 3، ص 62، سبط بن الجوزي، نيز سن امام (ع) را هنگام شهادت پنجاه و شش سال و پنج ماه ذکر کرده است. (صفوة الصفوة، ج 1، ص 387).

[10] انساب الاشراف، ج 3، ص 203، معالم المدرستين، ج 3، ص 135، الملهوف، ص 54، از جمله اتفاقات حيرت‏انگيزي که در خصوص عاشورا گزارش شده است، حرکات ذوالجناح بعد از شهادت امام (ع) است، نوشته‏اند اسب حسين (ع) آمد و يال خود را به خون ابي عبدالله آغشته کرد، آنگاه مي‏دويد و شيهه مي‏کشيد، دختران امام (ع) با شنيدن صداي شيهه‏ي اسب از خيمه‏هاي خود بيرون دويدند و چون اسب بي‏سوار را ديدند دانستند که حسين کشته شده است، دختران و خواهران امام (ع) فرياد سر دادند: و جداه اين حسين توست که در بيابان افتاده است و عمامه و ردايش به غارت رفته است.

الفتوح، ج 5، ص 220، بحارالانوار، ج 44، ص 322، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 37، العوالم، ج 17، ص 304، الدمعة الساکبه، ج 4، ص 365، الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 347.

[11] بحارالانوار، ج 44، ص 191 -190.