بازگشت

پرواز تا ملكوت


امام (ع) محو خدا بود و در حالي كه ديگر تواني براي حركت نداشت به فرمان شمر بار ديگر فرمود حمله قرار گرفت. حصين بن تميم، تيري بر دهان وي زد و ابوايوب غنوي حنجره اش را هدف قرار داد. هنگامي كه امام (ع) سعي داشت تير را از حنجره ي خود بيرون آورد عمر بن سعد به او نزديك شده بود. [1] زينب كبري نيز در حالي كه از خيمه بيرون مي آمد فرياد مي زد:

اي برادرم، اي آقاي من! اي اهل بيت، كاش آسمان بر زمين سقوط مي كرد و اي كاش كوهها خرد و پراكنده به صحرا مي ريخت. [2] .

زرعة بن شريك با شمشير دو ضربت سهمگين بر دست چپ و شانه ي امام (ع) زد و سنان بن انس هم با نيزه ضربتي نواخت كه بر اثر آن زينب دوش پيامبر بر خاك افتاد؛ افتادني كه ديگر تواني براي برخاستنش نبود. اما در آن فضاي سخت هراسناك كه قلب و جان عرشيان و زمينيان را در هم مي كوفت و هر كدام از اشرار بني اميه ديگري را به جرح و قتل امام (ع) تحريص مي كرد فرمود: آيا يكديگر را به كشتن من ترغيب مي كنيد؟! به خدا سوگند! هيچ بنده اي از بندگان خدا را به قتل نمي رسانيد كه افزونتر از كشتن من خداوند را به خشم آورد، و اميدوارم خداوند در برابر اين خواري شما مرا گرامي دارد و از جايي كه نفهميد انتقام مرا از شما بستاند. اگر چه مرا كشتيد اما خداوند در ميان شما درماندگي افكند و [با دست خودتان] خون شما را بريزد، و بدين امر راضي نگردد تا عذاب دردناك قيامت را بر شما دو چندان سازد. [3] .

سنان بن خولي بن يزيد اصبحي گفت سر امام (ع) را از بدن جدا كند، اما او به لرزه در آمد و سنان خود سر امام (ع) را از بدن جدا كرد و به او سپرد. [4]



بدين سان شريفترين و پاكترين بدن عالم بر خاك كربلا قرار گرفت.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 55.

[2] ابن‏اثير، کامل، ج 4، ص 78.

[3] لواعج الاشجان، ص 363، وقعة الطف، ص 252، اعلي قتلي تحاثون، أما و الله لا تقتلون بعدي عبدا من عبادالله أسخط عليکم لقتله مني! و أيم الله اني لأرجو أن يکرمني الله بهوانکم ثم ينتقم لي منکم من حيث لا تشعرون أما و الله لو قد قتلتموني لقد ألقي الله بأسکم بينکم و سفک دمائکم. ثم لا يرضي لکم حتي يضاعف لکم العذاب الأليم!.

[4] نهاية الارب، ج 7، ص 196 -195، انساب الاشراف، ج 3، ص 203، ابن قتيبه در اخبار الطوال، ص 258، نوشته است خولي رفت تا سر امام (ع) را جدا کند، دست او لرزيد سپس برادرش شبل بن يزيد سر امام را جدا کرد و به خولي داد، ابن‏اعثم، در الفتوح، ج 5، ص 213، به بعد نوشته است... زرعة بن شريک تميمي بر دست چپ امام (ع) ضربتي وارد کرد و عمرو بن طلحه جعفي نيز ضربت سهمناکي بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نيز تير ديگري به گردن امام (ع) زد و صالح بن وهب ضربتي بر پايين کمر آن حضرت فرود آورد. ابونعيم در، معرفة الصابه، ج 2، ص 662، محمودي در، العبرات، ج 2، ص 143، بلاذري در انساب الاشراف، ج 3، ص 218، طبري، در تاريخ طبري، ج 5، ص 468، ابن عبد ربه در العقد الفريد، ج 4، ص 380، طبراني در المعجم الکبير، ج 3، ص 126، ابن العديم، در نغبة الطلب، ج 6، ص 2663، هيثمي در معجم الزوائد، ج 9، ص 194، ابن‏اثير در کامل، ج 3، ص 302، ابن‏قتيبه، در المعارف، ص 93، و بسياري ديگر نوشته‏اند که سنان بن انس قاتل امام حسين (ع) بود و خولي بن يزيد اصبحي سر امام (ع) را از بدن جدا کرد و به کوفه برد. ابن‏خلکان در وفيات الاعيان، ج 7، ص 68، ابن کثير، در البداية و النهاية، ج 8، ص 188، در يار بکري، در تاريخ الخميس، ج 2، ص 333، نوشته‏اند شمر به فرمان عمر بن سعد سر امام (ع) را از بدن جدا کرد، شيخ مفيد در ارشاد، ج 2، ص 112، مي‏نويسد شمر در حالي که بر اسب سواره بود دستور داد تا سر امام (ع) را از بدن جدا کنند، خولي رفت تا سر آن حضرت را جدا کند اما دستش لرزيد و شمر خود از اسب فرود آمد و پس از آنکه سر امام (ع) را از بدن جدا کرد به خولي سپرد تا به عمر بن سعد برساند. نوشته‏اند آنگاه که شمر بر سينه‏ي امام (ع) زانو نهاد تا سر از بدن نوراني و مقدس حسين بن علي جدا کند، امام (ع) فرمود: بر جايگاه بلندي زانو زدي! چه بسيار که رسول خدا بر آن بوسه مي‏زد.

لقد ارتقيت مرتقي عظيما ظالما قبله رسول‏الله (ص) - همچنين روايت شده است که شمر در حالي که برافروخته و غضبناک بود بر سينه‏ي امام (ع) نشست و محاسن او را گرفت، امام (ع) در حالي که متبسم بود و لبخندي بر لب داشت از او پرسيد: آيا مرا به قتل مي‏رساني؟ مي‏داني من کيستم؟ شمر پاسخ داد: تو را خوب مي‏شناسم مادرت فاطمه‏ي زهرا و پدرت علي مرتضي و جدت محمد مصطفي است، تو را مي‏کشم و بيمي ندارم، آنگاه امام (ع) را با دوازده ضربت شمشير به شهادت رساند و سر مبارک او را از بدن جدا کرد. بحارالانوار، ج 4، ص 56، ابن عبد البر نيز در الاستيعاب، ج 1، ص 395، نقل کرده است، آن کس که امام (ع) را به قتل رساند شمر بن ذي الجوشن است. در زيارت ناحيه نيز چنين شرح شده است: چون بانوان حرم اسب تو را با آن هيبت و بدون سواره ديدند در حالي که زين آن واژگون و يالش پرخون است از خيمه‏ها بيرون شدند، در حالي که موهاي خود را پريشان، و بر صورت خود مي‏کوبيدند و نقاب از چهره مي‏افکندند و با صداي بلند شيون کره و به سوي قتلگاه مي‏دويدند. در همان حال شمر بر سينه‏ات نشسته بود و محاسن تو را در دستي گرفته و با دست ديگر با خنجر سر از بدن تو جدا کرد... و الشمر جالس علي صدرک و مولغ سيفه علي نحرک قابض علي شيبتک بيده ذابح لک بمهنده.

امام حسين (ع) از اسب بر زمين افتاد و آنگاه نشست، خود تير را از گردنش بيرون کشيد و با خوني که از گلويش بيرون مي‏شد محاسن خويش را خضاب کرد، در همين اثنا عمر بن سعد به يارانش گفت: برويد و سرش را از تن جدا کنيد، نصر بن خرشبه الضبابي با پاي خود چنان ضربتي بر امام (ع) وارد کرد که آن حضرت از پشت بر زمين افتاد، خولي بن يزيد اصبحي سر امام (ع) را از تن جدا کرد. اربلي در کشف الغمه، ج 2، ص 51، و ابن شهر آشوب، در مناقب، ج 4، ص 111، و ابن عبدالبر در الاستيعاب، ج 1، ص 393، شهادت امام (ع) را به خولي بن يزيد نسبت داده‏اند و اين اعتبار اين خبر را اقرار خود خولي آنگاه که سر امام (ع) را به عبيدالله رساند مي‏باشد. خولي در قصر حکومتي گفت: رکاب مرا از طلا و نقره لبريز کن. من پادشاه بزرگي را به قتل رساندم و بهترين مردمان را به لحاظ پدر و مادر و برترين مردن از نظر نژاد و نسبت.



اوقر رکابي فضة و ذهبا

اني قتلت الملک المحبا



قتلت خير الناس أما و ابا

و خيرهم ان ينسبون نسبا.