بازگشت

نكوهش دنياطلبي


امام (ع) پس از جنگي برخاسته براي آخرين بار با بياني شيوا مردم را به حق دعوت فرمود:

عبادالله اتقوا الله و كونوا من الدنيا علي حذر فان الدنيا لو بقيت لاحد و بقي عليها احد لكانت الانبياء احق بالبقاء و اولي بالرضاء و ارضي بالقضاء، غير ان الله تعالي خلق الدنيا للبلاء و خلق اهلها للفناء، فجديدها بال و نعيمها مضمحل و سرورها مكفهر و المنزل بلغة و الدار قلعة، فتزودوا فان خير الزاد التقوي و اتقوالله لعلكم تفلحون. [1] .

بندگان خدا، از خدا بترسيد و از دنيا برحذر باشيد! اگر دنيا براي كسي باقي مي ماند و كسي در


دنيا جاودان بود پيامبران خدا سزاوارترين مردم به بقا و اولي به رضا و خشنودي و راضي تر به قضاي الهي بودند، اما خداوند تعالي دنيا را براي ابتلا و آزمايش خلق، و اهالي آن را براي فنا خلق فرموده است، هرچيز نو و تازه ي آن كهنه مي شود و نعمتهاي دنيا از بين مي رود و شاديهاي آن به تلخي تبديل مي شود. دنيا محل ماندن نيست، بلكه محل توشه برگرفتن است، پس توشه برگيريد كه بهترين توشه ها تقواست، تقواي الهي پيشه كنيد تا رستگار شويد.



پاورقي

[1] حياة الامام الحسين، ج

3، ص 282، ابو علي سلامي مي‏نويسد، که حسين (ع) در قالب سروده‏اي درس شجاعت و معرفت و هدايتي با دوام را براي هميشه به يادگار گذاشت، وي مي‏نويسد امام فرمود: اگر دنيا گرانبها به حساب آيد، حقا که خانه و پاداش الهي عالي‏تر و شريف‏تر است، اگر بدنها پديد آمده‏اند تا عاقبت بميرند، پس کشته شدن با شمشير در راه خدا برتر است. اگر روزيها تقسيم شده و مقدر است پس حريصانه در پي روزي نبودن زيباتر است و چنانچه گردآوري اموال براي آن است که سرانجام به ديگران سپرده شود، چرا انسان در بذل آن بخل ورزد. مقتل الحسين، ج 2، ص 32.



فان تکن الدنيا تعد نفيسة

فان ثواب الله أعلي و أنبل‏



و ان يکن الأبدان للموت انشأت

فقتل امري‏ء، بالسيف في الله أفضل‏



و ان يکن الارزاق قسما مقدرا

فقلة سعي المرء في الکسب أجمل‏



و ان تکن الأموال للترک جمعها

فما بال متروک به المرء يبخل‏



امام حسين (ع) در قالب سروده‏اي بلند در ميان مقام آل عصمت و افشاي حقايق انکارناپذير صاحب غدير حضرت اميرالمؤمنين و استيضاح و توبيخ بني‏اميه و پيمان‏شکنان حرفه‏اي سخن گفت، شگفتا آن همه سپاهي آماده‏ي وارد کردن آخرين ضربت بر اردوگاه توحيد بودند اما ابتکار عمل آنچنان در قبضه‏ي مديريت و رهبري حکيمانه‏ي حسين بن علي است که گويي در فضاي آرام و بر منبر مسجد براي مسلمانان سخن مي‏گويد! کدام قلم و کدام تفسير و کدام انديشه مي‏تواند عظمت روح و ژرفاي انديشه‏ي حسيني را به تصوير کشد و بيان کند؟! حسين براي احياي آيين محمد (ص) آمده بود و ساعات واپسين دهم محرم الحرام درس تفسير کلام نبوي بود که ساليان گذشته فرموده بود: حسين مني و انا من حسين. پيامبر در پيکر حسين و حسين بر رسالت پيامبر، و کوفيان در هيئت نمايندگان تمامي قبايل باطل همه‏ي روزگاران و عبيدالله و عمر بن سعد نمايندگان دارالندوه جاهليت بني‏اميه رو در روي يکديگر ايستاده بودند؛ با اين تفاوت که آن روز پيامبر خديجه را در حرم پاک خود ياور و غمگسار مي‏ديد و امروز زينب پاسدار خيمه‏گاه توحيدي حسين است. آن روز پيامبر علي را در طواف جان افلاکي خود مشاهده مي‏نمود ولي امروز حسين تنهاي تنها در طواف علي و غدير زير سايه‏ي شمشيرها و سر نيزه‏ها منادي توحيد است. او با مخاطب قرار دادن دشمنان علي که بغض اميرالمؤمنين را سبب جنگ امروزين خود مي‏ناميدند. الامام الحسين و اصحابه، ص 306، فرمود: اين قوم از ديرباز به [ايمان] پاداش خداوندي کفر مي‏ورزيدند و از پروردگار حق و انس رويگردان شدند. از گذشته‏ها و از سر حسادت با علي (ع) و فرزندش حسن (ع) که نيک سيرت بود، و پدر و مادرش که کريم بودند، جنگيدند و با خود گفتند: هم اکنون اجتماع کنيد تا با حسين جنگ نماييم.

فرياد از اين قوم فرومايه که خود را براي [بر عليه] اهل حرم خدا و رسول خدا مجتمع کردند تا خشنودي آن ملحدان [بني‏اميه] را فراهم آوردند. در ريختن خون من از خداوند ترسان نشدند و براي خوشايند عبيدالله، زاده‏ي کافران، و براي [رضايت] ابن‏سعد که با سپاهياني همانند بارانهاي سيل‏آسا خصمانه آهنگ مرا کرده است! نه بدان علت گناهي کرده باشم، الا افتخار نسبتم به روشنايي آن دو ستاره‏ي هدايت: به علي که پس از پيامبر (ص) بهترين مردم است و به رسول خدا که پدر و مادرش از قريش است [بدانيد] برگزيده‏ي بندگان خدا - پس از جدم پدر من علي است. و من فرزند آن دو برگزيده‏ي الهي هستم، [آري] نقره‏اي از طلا برآمده پس من آن نقره و زاده‏ي آن دو طلا هستم - چه کسي در ميان مردم وجود دارد که جدي همانند جد من و با اينکه پدري چون پدر من داشته باشد؟ همانا من فرزند آن دو ماه تابان هستم. مادرم فاطمه‏ي زهرا و پدرم شکننده‏ي کفر در بدر و حنين است که از آغاز بلوغ خود، خدا را مي‏پرستيد - با اينکه قريش آن دو بت (لات و عزي) را پرستش مي‏کردند و علي به هر دو قبله نماز گزارد - پدرم آفتاب و مادرم ماهتاب است و من ستاره‏ي و فرزند آن فروزنده‏ام و از آن اوست [علي] افتخار نبرد روز احد که با در هم کوبيدن جناحين سپاه دشمن اندوه دلها را التيام و شفا بخشيد. افتخار نبرد روزهاي احزاب و فتح از براي اوست که در آن [نبرد] مرگ انبوه دشمنان بود - در راه [براي] خدا بگو چه کردند اين امت ناشايسته با آن دو ستاره‏ي نوراني؟ عترت آن پيامبر نيکوکار مصطفي (ص) و خاندان علي (ع) آن دلاور روز نبرد با لشکرهاي عظيم! فاطمه‏ي زهرا مادر من است و پدرم وارث پيامبران و سرور آدميان و جنيان است، هماني است که قهرمانان ميدانهاي احد و حنين را - همين که به ميدان آمدند، در هم شکست و همچنين [او] صاحب [روز] خيبر است، آنگاه که با آن شمشير بران دو لب، بر خيبريان تاخت و [آري] اوست که سپاهيان خونخواه روز حنين را در هم شکست.

چه کسي است که عمويم همانند عموي من جعفر داشته باشد؟ کسي که خدا به او دو بال عطا فرمود: جد من رسول خدا (ص) چراغ هدايت است و پدرم کسي است که برايش دو بار بيعت گرفتند؛ او قهرمان است، آقا و شيربيشه، و شجاع، بزرگوار، بخشنده، و صاحب بازواني تواناست. علي دستگيره استوار دين است، [اوست] آنکه صاحب حوض و نمازگزار بر دو قبله است. او [پدرم] هفت سال در کنار رسول خدا بود در حالي که بر سطح زمين هيچ نمازگزاري جز آنان نبود. از خردسالي بتها را رها کرد و در پرستش بتها [به اندازه] يک پلک بر هم نهادن نيز قريش را همراهي نکرد و پدرم شيربيشه دلاوري بود که نيزه را مصادره و هر ستم پيشه‏اي را همانند شراره‏ي شيران ضربه‏ها مي‏زد و آنان [ستمگران] در حنظلهاي جام مرگ سيراب مي‏شدند. او زري است زاده‏ي زر در کانون زر، نقره‏اي است زاده‏ي نقره و در کانون نقره، پس [بدانيد] تا خورشيد و ماه بر مدار خويش در گردش هستند سپاس او بر ما واجب است که خدا او را به فضيلت و تقوا ويژگي بخشيده است و من هستم درخشنده‏ي فرزند و رخشندگان از آن لحظه که خدايش ويژگي [حيات] بخشيد، بتها را رها کرد و در ستايش خورشيد و ماه برتر آمد و با حمله‏هاي خود مشرک را با همه مترفين در لشکرها نابود کرد.

من هستم فرزند آن چشم و گوش ايمان که بندگان در شرق و غرب عالم به او اعتراف مي‏کنند. ما هستيم اصحاب خمسه‏ي عبا که مالک شرق و غرب جهان هستيم و جبرئيل ششمين [عضو] ماست و نيز خانه‏ي کعبه مشاعر از آن ماست.

و اين گونه که عزت و بزرگواري به ما سرفراز است، آنچنان سرافراز که در شرافت دنيا و آخرت او را بالا مي‏برد.

پس خداوند که آفريدگار بندگان و صاحب مشعرهاست، علي را از ما پاداش نيک دهد که دستگيره‏ي استوار دين، صاحب حوض و عزت بخش حرم خدا و پيامبر علي مرتضي است.

از شکوهمندي اعمال او، صفت حق و باطل، در شرق و غرب عالم از يکديگر جدا شوند.

اوست که در رکوع دو رکعت انگشتري خويش را صدقه داد.

شما اي شيعيان برگزيده‏ي خدا! شادمان باشيد که فردا از حوض کوثر سيمگون او سيراب مي‏شويد اين اوست [علي] که خداوند - پروردگار ما او را درود فرستاد و حسن و حسين را هديه او بخشيد.



کفر القوم و قدما رغبوا

عن ثواب الله رب الثقلين‏



قاتلوا قدما عليا و ابنه

حسن الخير کريم الابوين‏



حسدا منهم و قالوا أجمعوا

نقتل الآن حميعا للحسين‏



يالقوم من اناس رذل

جمعوا الجمع لأهل الحرمين‏



ثم ساروا و تواصوا کلهم

باحتياحي لرضاء الملحدين‏



لم يخافوا الله في سفک دمي

لعبيدالله نسل الکافرين‏



و ابن‏سعد قد رماني عنوة

بجنود کوکود الهاطلين‏



لا لشي‏ء کان مني قبل ذا

غير فخري بضيآء الفرقدين‏



بعلي الخير من بعد النبي

و النبي القرشي الوالدين‏



خيرة الله من الخلق أبي

بعد جدي فأنا ابن الخيرتين‏



فضة قد خلصت من ذهب

فأنا الفضة و ابن الذهبين‏



من له جد کجدي في الوري؟

او کشيخي فأنا ابن القمرين‏



فاطم الزهراء أمي و أبي

قاصم الکفر ببدر و حنين‏



عبدالله غلاما يافعا

و قريش يعبدون الوثنين‏



يعبدون اللات و العزي معا

و علي کان صلي القبلتين‏



فأبي شمس و أمي قمر

و أنا الکوکب و ابن القمرين‏



و له في يوم أحد وقعة

شفت الغل بفض العسکرين‏



ثم أحزاب و الفتح معا

کان فيها حتف أهل الفيلقين‏



في سبيل الله ماذا صنعت

امة السوء معا بالفرقدين؟



عترة البر النبي المصطفي

و علي الورد يوم الجحفلين‏



فاطم الزهراء أمي، و أبي

وارث الرسول و مولي الثقلين‏



طحن الابطال لما برزوا

يوم بدر و باحد و حنين‏



و أخو خبير اذ بارزهم

بحسام صارم ذي شفرتين‏



و الذي أودي جيوشا أقبلوا

يطلبون الوتر في يوم حنين‏



من له عم کعمي جعفر

وهب الله له اجنحتين‏



جدي المرسل مصباح الهدي

و أبي الموفي له بالبيعتين‏



بطل قوم هزير ضيغم

ماجد سمع قوي الساعدين‏



عروة الدين علي ذاکم

صاحب الحوض مصلي القبلتين‏



مع رسول‏الله سبعا کاملا

ما علي الأرض مصل غير ذين‏



ترک الأوثان لم يسجد لها

مع قريش مذ نشا طرفة عين‏



و أبي کان هزبرا ضيغما

يأخذ الرمح فيطعن طعنتين‏



کتمشي الاسد بغيا فسقوا

کأس حنف من نجيع الحنظلين‏



ذهب من ذهب في ذهب

و لجين في لجين في لجين‏



فله الحمد علينا واجب

ما جري بالفلک أحدي النيرين‏



خصه الله بفضل و تقي

فأنا الزاهر و ابن الأزهرين‏



ترک الأصنام منذ خصه

و رقا بألحمد فوق النيرين‏



و أباد الشرک في حملته

برجال أترفوا في العسکرين‏



و أنا ابن العين و الاذن التي

أذعن الخلق لها في الخافقين‏



نحن أصحاب العبا خمستنا

قد ملکنا شرقها و المغربين‏



ثم جبريل لنا سادسنا

و لنا البيت کذا و المشعرين‏



و کذا المجدبنا مفتخر

شامخا يعلو به في الحسبين‏



فجزاه الله عنا صالحا

خالق الخلق و مولي المشعرين‏



عروة الدين علي المرتضي

صاحب الحوض معز الحرمين‏



يفرق الصفان من هيبته

و کذا أفعاله في الخافقين‏



و الذي صدق بالخاتم منه

حين ساوي ظهره في الرکعتين‏



شيعة المختار! طيبوا أنفسا

فغدا تسقون من حوض اللجين‏



فعليه الله صلي ربنا

وحباه تحفة بالحسنين‏



براستي امام (ع) چه زيبا راه را به رهروان حريم الهي نماياند، تنها علي است که اگر روح او، راه او، منش او، سخاوت، جوانمردي، عدالت، مروت، و شيوه‏هاي حکومت او به جامعه‏ي انساني راه پيدا کند هويت انساني و ايماني فرزندان آدم اعاده مي‏گردد، امام حسين (ع) با ظرافت و سخاوت تمام در جايگاه هدايت نشان داد که کربلا حاصل خدعه و فريب پيمان‏شکنان روز غدير است.