بازگشت

انكسار امام و اضطراب خيمه ها


بانگ عباس دل الهي حسين را پر از درد و رنج عجيبي كرد تا آن روز كس نديده بود. امام (ع) در حالي كه براي ديدار عباس شتابان به سوي او مي رفت فرمود: آه برادرم، اي واي عباس من و آه محبوب دلم! [كه از دستم رفتي] آه نور ديدگانم! [پس از تو] آه از بي ياوري! به خدا سوگند! جدايي تو برايم سخت و ناگوار است. [1] امام (ع) بر بالين عباس حاضر شد و فرمود:

«الان انكسر ظهري و قلت حيلتي.»

«اكنون كمرم شكست و راه چاره مسدود شد.» [2] سپس در حالي كه بر مصيبت عباس سخت مي گريست اين چنين سرود: اي بدترين مردمان! با ظلم خود (بر آل محمد) ستم كرديد و از آيين فرستاده ي خدا روي برتافتيد. آيا بهتر پيامبران ما را به شما سفارش نكرد؟ آيا ما از نسل پيامبران راستين خدا نبوديم؟! آيا نزد [در نظر] شما زهرا مادرم نبود؟ آيا او از نسل بهترين انسانها - از احمد - نبود؟! با اين جنايت خويش از رحمت خدا دور شديد و رسوايي گزيديد و ديري نخواهد پاييد كه آتش حرارت گدازان جهنم را ديدار مي كنيد. [3] .



خبر شهادت عباس، زنان و كودكان حرم را بسيار اندوهگين كرد. [4] با شهادت عباس آثار شكستگي در چهره ي امام (ع) آشكار شد، و در حالي كه با اندوهي فراوان بر زمين مي نشست اشك بر صورت مباركش جاري شد. [5] اوضاع بسيار سخت و جانكاه بود، مرگ عباس در باور مخدرات حرم نمي گنجيد. حضرت سكينه از پدر سراغ عمو را گرفت. زينب در حالي كه فرياد وا برادر سر داده بود، به سوي امام (ع) آمد. شرح اندوه بزرگ فرزند پاك پيامبر در انديشه و قلم نمي گنجد. امام حسين با ديدن آنان فرمود: «وا ضيعتنا بعدك.» [6] سپس اين چنين سرود:


«برادرم، نور چشمانم و پاره ي تنم! تو براي من مانند ركني مطمئن بودي، اي پسر پدرم! خالصانه جنگ كردي تا از پيمانه اي كه در آن از رحيق بهشتي است نوشيدي. اي ماه منيرم! تو در تمامي مصيبتها و سختيها كمكم بودي. بعد از تو زندگي براي ما تلخ است.

فردا من و تو در كنار يكديگر خواهيم بود. بدان كه به خدا شكايت، و براي او صبر مي كنم و از تشنگي و سختيهايي كه متحمل شده ام به او پناه مي برم. [7] ».

ديگر كسي نمانده است و امام (ع) تنهاي تنهاست، نه اشتباه كردم هنوز كودك و نوزادي آماده ي جانبازي هستند!



پاورقي

[1] و اخاه وا عباساه وا مهجة قلباه و اقرة عيناه وا قلة ناصراه يعز و الله علي فراقک.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 42. بعضي گفته‏اند امام (ع) سر برادر را در دامان خود گرفت و چون خون از ديدگانش پاک کرد ديد عباس گريان است. فرمود: برادر، چرا گريه مي‏کني؟ عباس گفت: چگونه نگريم اي برادرم و اي نور چشمانم. در همين زمان روح پاک فرزند رشيد ام‏البنين به ملکوت اعلا پيوست. (وسيلة الدارين، ص 274).

[3]



تعديتم يا شر قوم ببغيکم

و خالفتم دين النبي محمد



أما کان خير الرسل وصاکم بنا

أما نحن من نجل النبي المسدد



أما کانت الزهراء امي دونکم

اما کان من خير البرية أحمد



لعنتم و اخريتم بما قد جنيتم

فسوف تلاقوا حر نار توقد.

[4] وسيلة الدارين، ص 273.

[5] ذريعة النجاه، ص 125.

[6] مقرم، مقتل الحسين، ص 270.



اخي يا نور عيني يا شقيقي

فلي قد کنت کالرکن الوثيق‏



ايا ابن ابي نصحت اخاک حتي

سقاک الله کاسا من رحيق‏



ايا قمرا منيرا کنت عوني

علي کل النوائب في المضيق‏



فبعدک لا تطيب لنا حياة

سنجمع في الغداة علي الحقيق‏



الا لله شکوايي و صبري

و ما القاه من ظماء و ضيق‏



وسيلة الدارين، ص 273.

[7] الدمعة الساکبه، ج 4، ص 324.

بعضي گفته‏اند به علت کثرت جراحت و زخمها امام (ع) نتوانست بدن برادر را به جايي که اجساد ساير شهدا قرار داشت منتقل کند.

مرحوم سيد عبدالرزاق موسوي (المقرم) در مقتل الحسين، ص 288، نوشته است، پس از بازگشت عباس به سوي خيمه گاه حسيني، يزيد بن رقاد جهتي به کمک حکيم بن طفيل سنبسي در مسير عباس کمين کردند و در حمله‏اي ناگهاني يزيد دست راست عباس را قطع نمودند، ابوالفضل (ع) شمشير را به دست چپ داد و در حالي که رجز مي‏خواند به رزم خود ادامه داد تا اينکه حيم بن طفيل که در پشت نخل خرمايي کمين کرده بود با ضربتي غافلگيرانه دست چپ عباس را نيز قطع کرد، عباس [پرچم] مشک را به سينه چسباند [يا به دندان گرفت] و سپاه دشمن که با قطع دستهاي عباس از صولت و سطوت قمر بني‏هاشم امنيت پيدا کرده بودند بر او تاختند و بعد باران تير را به سويش سرازير کردند - آنچنان که پشت مبارکش را چون خارپشت نمودند. در همان حال تيرش به مشک او خورد، تيري به سينه‏اش، و تيري به چشم عباس نشست و ناجوانمردي نيز با عمود آهنين بر فرق عباس کوفت. ديگر عباس تاب نياورد و فرياد بلند کرد که عليک مني السلام يا ابا عبدالله! چون سيدالشهداء وداع برادر خويش را شنيد همانند عقابي تيز تک خود را بر بالين عباس رسانيد... سيدالشهداء در آن هنگام اسوه‏ي شجاعت و فدايي عالم قدس را مي‏ديد که به خاک در غلتيده و پيکرش مالامال از تير دشمن گشته و خون او سرزمين نينوا را رنگين ساخته است. ديگر نه دستي ديده مي‏شد که حرکت بيافريند، نه زباني که حماسه‏اي سر دهد، نه صولتي که در دل دشمن رعب اندازد، نه چشمي که زهره‏ي شير شکافد، و نه مغزي که نقشه‏ي خائنان بر باد دهد [... امام (ع) با ديدن جسم بي‏جان عباس] فرمود: الان انکسر ظهري و قلت حيلتي و شمت بي عدوي اينک کمرم شکست، چاره‏ام رو به کاستي نهاد و دشمنانم زبان به سرزنش گشودند. آنگاه با قلبي شکسته، صورتي غرق در اندوه، و ديدگاني اشک‏ريز در حالي که با آستين خود اشکهايش را پاک مي‏کرد تا اهل حرم او را با اين حالت نبيند فرياد زد: آيا کسي هست که ما را پناه دهد؟ آيا فريادرسي هست که به فرياد رسد؟ آيا حق‏طلبي هست که ما را ياري رساند؟ آيا کسي از جهنم هست که از ما حمايت کند؟ اما من مجير يجيرنا؟ اما من مغيث يغثينا؟ اما من طالب حق ينصرنا؟ اما من خائف من النار فيذب عنا؟... چون سکينه پدرش را ديد که از مقابل مي‏آيد به سوي حضرت شتافت و گفت: عمويم کجاست؟ چرا برايمان آب نياورد؟

امام (ع) فرمود: عموي تو کشته شد. زينب (س) با شنيدن اين خبر فغان برداشت و فرياد زد: واي برادرم واي عباسم! آه که بعد از تو ما بي‏ياور شديم. آنگاه زنان حرم به گريه پرداختند و حسين نيز با آنان مي‏گريست و ندا در داد: آه که بعد از تو اي ابوالفضل بي‏ياور شديم و تباهي به ما روي آورده است.

گزارش شهادت عباس را با حکايت مرحوم مقرم خوانديم. احساس سرشار و عاطفه‏ي پاک آن مرد بزرگ هر جاني را به حرکت در مي‏آورد و حقيقت اين است که مرگ عباس براي ابي عبدالله (ع) و اهل حرم بسيار سخت و تلخ بود و گريستن، و يا بر سر و سينه زدن براي شخصيتي همانند سردار کربلا جاي ملامت ندارد و بدون ترديد با توجه به شناخت ژرف و پيوند همه جانبه‏اي که امام (ع) حسين بن علي با عباس داشت ژرفاي حزن و اندوه امام (ع) در مصيبت عباس حقيقتي افزونتر از تمام آن نوحه‏گريهايي است که نوحه‏گران و مرثيه‏سرايان پاکيزه دل اهل بيت براي آنان سروده‏اند. اما آيا براستي حسين بن علي را با شهادت عباس يأس و نوميدي فرا گرفت؟ آيا سرزنش و شماتت سپاه بي‏عقل و انديشه‏ي بني‏اميه براي امام (ع) آنچنان اهميتي داشت که زبان به چنين شکايتي بگشايد؟

آيا در ميدان کربلا و در مقابل هزاران چشم انسانهاي خونريز که همگي درصدد قطع حيات امام (ع) بودند، امام يکتاپرستان کارش به جايي رسيده بود که شيرازه‏ي عشق و انديشه و عاطفه‏ي او آنچنان آسيب ديده بود که دست استمداد را به سوي سربازان اموي بلند کند و آنها را متأثر از شرايط عاطفي شهادت عباس به ياوري خود ترغيب نمايد؟! آيا اگر تمام سپاه بني‏اميه و پيمان‏شکنان کوفه اطراف امام را مي‏گرفتند فاجعه‏ي بزرگ شهادت عباس، علي‏اکبر، قاسم، و بزرگان بني‏هاشم جبران مي‏شد؟! شايد بعضي از ما بپنداريم که امام (ع) با اين استمداد طلبي تنها براي اتمام حجت و انجام وظيفه چنين روشي را پيش گرفته بود، بايد بسياري از حقايق را از مواضع و بيانات مديران و مربيان و صاحبانشان پي برد. امام (ع) در تمامي طول مسير از برنامه‏هاي خوفناک بني‏اميه آگاهي داشت و با علم الهي و انديشه‏ي عظيم خود پي برده بود که طاغوت بني‏اميه با قصد تکميل پروژه‏ي انهدام بقاي اسلام که در دورانهاي بعثت و هجرت رسول خدا به تصويب سران دارالندوه رسيده بود فرصت را مغتنم داشته و کربلا را محل دفن اسلام ناب محمدي قرار داده است، و از حدقه در آوردن چشم اين فتنه که ياس ابدي را براي کافران و منافقان و اصحاب شيطان به ارمغان مي‏آورد، کاري بود که جز از حسين بن علي ساخته نبود، و همگان مي‏دانستند که او براي تداوم نهضت اصلاحي رسول خدا و احياي راه و روش و سنت پيامبر اميرالمؤمنين هر بهايي را مي‏پردازد. قطعا امام (ع) در برخورد با هر مصيبتي از شهادت اهل بيت و ياران خود در کربلا سخت آزرده مي‏شد و او مي‏دانست که جامعه‏ي انساني چه سرمايه‏هايي بزرگ و بي‏بديلي را از دست مي‏دهد و با خلاء خضور چنين بزرگمرداني بشريت چه خسارت و زياني را تحمل مي‏کند، و حتما هيچ کس به اندازه‏ي امام (ع) سوگوار شهيدان کربلا نبود. اما از جان و انس و عاطفه پاک و ناب با اهل بيت و اصحاب مهمتر ابقاء و استواري آيين اسلام و راه خدا بود که حسين بن علي (ع) براي حفظ و پابرجايي آن هر بهايي را مي‏پرداخت. مصايب شهداء و خاندان پيامبر رنجهاي بزرگي را به امام (ع) تحميل کرد، اما هيچ‏گاه و هيچ مصيبتي نمي‏توانست او را از جاده‏ي عزت و قله‏ي وقار سکينه فرو افکند، و استمداد امام متوجه آن مردم سرکش نبود؛ امام (ع) پيغامي را به سوي هر آزادمرد دين مدار در هر دوره از عمر انسان ارسال کرد که بي‏حسين و بي‏کربلا چاره‏اي جز سر نهادن به خفت بني‏اميه و بني‏مروان نيست و هيچ‏کس جز رهروان عباس، علي‏اکبر، برير، حبيب، و زهير نمي‏تواند به ياري حق بشتابد. زينب که پرورده‏ي مکتب حسين بن علي است و علاوه بر همه‏ي مصيبتها، داغ سيدالشهداء را نيز به جان خريده است در مجلس عبيدالله رد پاسخ به طعن او فرمود: به خدا سوگند! [در اين سفر] چيزي جز زيبايي نديدم، اگر بپذيريم که چشمان حقيقت‏شناس و زيبابين زينب تحمل اين مصايب دل‏انگيز و تلخيهاي اين فجايع را براي خدا شيرين مي‏انگارد، تنها خدا مي‏داند که در چشم و دل حسين حکايت چگونه بوده؟.