بازگشت

غروب ماه بني هاشم سقا


حضرت صادق (ع) فرمود:

هنگامي كه عباس [1] . تنهايي امام (ع) را ديد اجازه خواست تا عازم ميدان شود. امام (ع) نگاهش را به چهره ي زيبا و دل آراي برادر دوخت و فرمود: «اي برادر تو صاحب لوا و علمدار من هستي و


چنانچه كشته شوي سپاهم پراكنده مي شود. [2]

عباس گفت: مولاي من! سينه ام تنگ است و از زندگي خسته شده ام و قصد خونخواهي از اين دورويان دارم.

امام (ع) به او فرمان داد تا براي كودكان حرم كمي آب تهيه كند. عباس كه از لبهاي خشكيده ي زينب و زنان حرم پريشان بود و صداي العطش كودكان جانش را مي آزرد مشك و نيزه اش را برگرفت و پس از شكستن محاصره ي فرات وارد آب شد. آب موج مي زد و در شعاع تابش خورشيد نيزه نيزه داران به حواشي آن سايه افكنده بود - پنداشتي از نگاههايي كه در بلنديها گاهي اوقات به سوي او برمي گشت شرمنده مي شد و سر به زير انداخته و مغموم ميل گريز از آن صحراي بلازده داشت. نسيم باد داغي كه گاهي اوقات مي وزيد در تماس با رخساره ي شط خنكي مطبوع و دلچسبي را به فرات هديه كرده بود، خنكي و سردي دلپذيري كه نه لبهاي خشكيده، كه حتي دست و سينه مركبي را كه دل به او سپرده بود صفا مي داد، اما حديث و ماجراي عباس حقيقت ديگري بود؛ آب و فرات با همه ي جذبه هاي زيبايش ناتوان تر از آن بود كه اراده و غيرت الهي عباس را در هم كوبد. اما آب مي توانست شكوه عشق و لطافت عاطفي را از دست و بازوي توانمند پرچمدار رشيد كربلا بر سينه ي خود بسپارد، و در مسير خود تا هر جا كه توانست و خدا خواست فراتر از سخاوت عباس نه قطره اي كه هستي خود را هديه ي حيات و قيمت تداوم زندگي قرار دهد. آب با خلوص فيروزه اي و شقاوت خود دريافت كه خشكيدگي لبهاي عباس از تنهايي حسين (ع) و داغي عطش او براي وصال يار آن هم به قدرت و جذبه و ديدار است، آنجايي كه با دست آويختن پربهاتر و گرامي تر است. مي گويند عباس براي لحظه اي قصد آشاميدن آب جاري فرات كرد اما عطش امام (ع) و اهل حرم او را از نوشيدن آب بازداشت. [3]

گوييا مي گفت: آب نخورده مشك را بر دوش كشيد و به سوي خيمه ها بازگشت. تعاليم علوي و سپري كردن عمر با سادات و بزرگان اهل بهشت و سعادت آنچنان شخصيت نفوذ ناپذيري را روانه ي كربلا كرده


بو كه مرگ با همه ي هيبت و همينه اي كه برايش مقدر شده است همراه با فريب خوردگان بدفرجام و مؤمنان آل ابوسفيان در پيچ و خم عشوه و كرشمه ي عباس اسير شده بود. پسر شجاع ام البنين شادمان از پر كردن مشكها در حالي كه رجز مي خواند راه خيمه گاه آل توحيد را پيش گرفت: مرا از مرگ هراسي نيست و آنگاه كه فرياد زند و فراز آيد جانم فداي جان مصطفاي پاك باد. من عباس هستم كه ساقي ام و مرا از شر [اشرار] هراسي نيست آنگاه كه با ايشان ملاقات كنم. [4] عباس يك تنه به سپاه بني اميه يورش آورد و نبردي سخن را به آنها تحميل كرد؛ اما براستي چه كند؟ فاصله ي كوتاه عباس تا خيمه ي حسيني با حضور متراكم و بي رحم اصحاب غدر و دل به دنيا سپردگان كوفه مسافتي به بلنداي دورترين كهكشانها شده بود و سقاي كربلا هر چه مي رفت گويا از حرم عبدالله دور مي شد. راه را بر او بسته شده بود و كوفيان گرداگرد او را پر از شمشير و نيزه و خنجرهاي برهنه كرده بودند كه پي در پي فرود مي آمد تا اينكه تيغ نوفل ارزق كه در كمين سقاي حرم حسيني بود بر دست راست عباس كه جز راستي و درستي نچيده بود فرود آمد و آن دست پاك و مهربان را از بدن جدا كرد، عباس مشك را به دست چپ گرفت و گفت: [5]



«به خدا سوگند! اگر چه دست راست مرا جدا كرديد اما من هميشه از دين خود حمايت خواهم كرد و حامي امامي خواهم بود كه در ايمانش صادق و فرزند پيامبر پاك و امين است.»

اما ديري نپاييد كه دست چپ عباس نيز از بدن جدا شد. پسر شجاع علي (ع) بسرعت مشك را به دندان گرفت. براي سقاييها موضوعي كه مهم بود، رساندن آب به خيمه ها و چكاندن آن به لبهاي خشكيده اي بود كه جان حسين بن علي با جان ايشان بود. اما حيف كه باران تير مشك را به سينه ي عباس دوخت. تير بر ديدگان نافذ، و عمود آهنين بر فرق عباس اصابت كرد و فرزند ممتاز علي در حالي كه دست بر بدن نداشت، با صورت از بالاي اسب به زمين افتاد و امام و برادر خويش را به رسم وداع با حسرتي تمام سلام فرستاد. آه برادرم! آه حسين من، اي ابا عبدالله! از من تو را سلامت باد. [6] (خداحافظ)



پاورقي

[1] شخصيت بزرگ و بي‏بديل عباس را سزاوار نيست جز صاحبان عصمت و حاملان علوم الهي به تصوير کشيد و تجليل نمايد حضرت زين‏العابدين پيام‏آور بزرگ عاشورا در وصف عباس بن علي فرمود: رحم الله عمي العباس بن علي، فلقد آثر و ابلي و فدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه، فأبد له بجناحين و ان لعباس عندالله تبارک و تعالي منزلة يغبطه عليها جميع الشهداء يوم القيامة. خصال، ج 4، ص 135، ابصار العين، ص 25 رحمت آورد خداوند بر عمويم عباس بن علي که ايثار و جانبازي نمود و آنچنان جنگ نماياني کرد که دستهايش جدا گرديد و خداوند همانند عمويش جعفر به او دو بال عنايت فرمود تا در بهشت با فرشتگان پرواز کند و همانا براي عباس در پيشگاه خداوند تعالي منزلتي است که تمامي شهداء در روز قيامت به آن غبطه خورده و تمناي مقام او را داشته باشند. آنچه در بيان حضرت زين‏العابدين (ع) به اهالي ايمان هديه شده است، يک تعارف و يا تعريف و تمجيد خشک و خداي ناکرده عاري از حقيقت نيست؛ بلکه هر واژه‏ي کلام امام (ع) ريشه در معرفتي بزرگ و به منظور هدايتي والا براي پيروان اهل بيت است. در ميدان عمل نيز تاريخ به ما مي‏گويد هر عملي را که عباس بن علي در آن مشارکت و يا حضور دارد عمل و اقدامي است که از شأن و شايستگي امامان معصوم و برگزيدگان خاصي که هيچ‏گاه پيوند با آنها با هدايت و معنويت و مأموريت امام حق منقطع نمي‏گردد. مي‏باشد، در حافظه‏ي تاريخ ثبت نشده است که امام را جز امام غسل دهد و تکفين نمايد، اما عباس بن علي شخصيتي است که بعد از شهادت امام مجتبي در کنار امام (ع) و برادر خود حضرت سيدالشهداء بدن مقدس آن حضرت را غسل داد. ذخائر العقبي، ص 141. بدون ترديد کسي به چنين شايستگي و مقامي مي‏رسد که در حريم عصمت محرم و محترم شمرده شود و اين احترام به واسطه‏ي قرابت نسبي و خويشاوندي تحصيل نمي‏گردد. لذا امام صادق (ع) در مورد قمر بني‏هاشم فرمود:

«کان عمنا العباس بن علي نافذ البصيرة صلب الايمان، جاهد مع ابي عبدالله و ابلي بلاء حسنا و مضي شهيدا.»

«عمويم عباس بن علي داراي بصيرتي نافذ و ايماني مستحکم و پايدار بود و در رکاب ابي عبدالله (ع) جهاد کرد و نيکو جنگيد تا به شهادت رسيد.»

بصيرت نافذ، بينش عظيم، و ايمان شديد و رنگ‏ناپذير عباس بن علي آنچنان شکوهمند است که امام صادق علم و فهم دقيق و پرنفوذ او را تصديق فرموده و پيش از آنکه جهاد و شهادت عباس را که در حقيقت مزد مجاهدتهاي پيشين او بود تجليل فرمايد مقام علمي و تقوايي و ايماني او را به عنوان اصلي‏ترين ويژگيهاي انسان مطلوب ائمه بيان کرده و فرزند ارشد ام‏البنين را مصداق اتم و اخص مسلمان محبوب خدا و پيامبر و امامان حق معرفي مي‏فرمايند. روز کربلا 34 بهار از عمر عباس گذشته بود، و المجدي في انساب الطالبين، ص 15، مي‏گويد: او مردي زيبا چهره بلند قامت، و پرچمدار سپاه توحيدي حسين بن علي بود و فرزندانش او را سقا مي‏ناميدند. مقاتل الطالبين، ص 89، به روايت شيخ مفيد، چون عباس فراواني تشنه‏هاي ياوران حسين را ديد به برادران خود (فرزندان ام‏البنين) دستور داد که پيش بروند و ميدان معرکه گام نهند. پس از آن همراه با حسين بن علي به سوي فرات رفتند تا آب بردارند، پس از ممانعت سپاه عمر سعد و قوم درگيري ميان طرفين يکي از سربازان کوفي تيري به سوي امام (ع) پرتاب کرد که بر لب و دندان امام (ع) اصابت نمود. آنگاه دشمن ميان عباس و امام (ع) جدايي افکند و عباس بتنهايي مي‏جنگيد تا آنکه به دليل جراحات فراوان قدرت حرکت از وي گرفته شد و زيد بن ورقاء و حکيم بن طفيل او را به شهادت رساندند (شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 109).

[2] يا اخي انت طباحت لوائي و اذا مضيت تفرق عسکري!.

[3]



يا نفس من بعد الحسين هوني

و بعده لا کنت ان تکوني‏



هذا الحسين شارب المنون

و تشربين بارد المعين؟!



اي نفس! زندگي بعد از حسين خواري و ذلت است و بعد از او نماني تا اين ذلت را دريابي.

اين حسين است که شربت مرگ مي‏نوشد، تو آب سرد و گوارا مي‏نوشي؟!».

[4]



لا ارهب الموت زقي

حتي اواري في المصاليت لقا



نفس لنفس المصطفي الطهر وقا

الي انا العباس اغدو بالسقا



و لا اخاف الشر يوم الملتقي. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 108.

[5]



و الله ان قطعتموا يميني

اني احامي ابدا عن ديني‏



و عن امام صادق اليقين

نجل النبي الطاهر الاميني.

[6] عليک مني السلام يا ابا عبدالله، نظم الزهراء، ص 120.