بازگشت

عبدالله بن مسلم


پس از شهادت علي اكبر عبدالله بن مسلم [1] به ميدان شتافت. او در حالي كه فرياد مي زد: امروز پدرم مسلم را ملاقات مي كنم، [همراه] با آن گروهي كه بر دين پيامبر خدا هستند آنانكه همانند گروهي كه به دروغگويي معروف گشته اند نيستند و از نيكان و صاحبان نسب با كرامت هستند. [2] .




بر سپاه بني اميه هجوم آورد و همچنان جنگيد تا عمرو بن صبيح با تيري دست عبدالله را بر پيشاني او دوخت و با نيزه اي قلب او شكافت. پسر دلاور مسلم در همان حال با خدا شكوه مي كرد: خداوندا! اينان ما را با اندك ديدند و به زبوني كشاندند، آن گونه اي كه ما را كشتند آنان را بكش و بدينسان كه در زبوني ما كوشيدند زبونشان فرما. [3] شهادت عبدالله فرزندان ابوطالب را از جا كند و جملگي قصد ميدان كردند، امام (ع) فرمود: اي عموزادگان! امروز در برابر مرگ شكيبايي كنيد صبر كنيد اي اهل بيت من كه بعد از امروز ديگر هيچ گاه سختي و مصيبت را نخواهد ديد. [4] .


پاورقي

[1] مادر عبدالله رقيه دختر اميرالمؤمنين علي (ع) بود ابصار العين، ص 50، بحرالعلوم، مقتل الحسين، ص 350.

[2]



اليوم ألقي مسلما و هو ابي

و فتنة با دو علي دين النبي‏



ليسوا کقوم عرفوا بالکذب

لکن خيار و کرام النسب.

[3] شيخ مفيد در شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 107، ابن شهر آشوب، در مناقب، ج 4، ص 105، الفتوح، ص 126. نوشته‏اند که يزيد بن رقاد در حالي که تير را از پيشاني عبدالله بيرون مي‏کشيد شکست و پيکان تير همچنان در پيشاني وي ماند. طبري در ج 6، تاريخ خود ص 64، و ابن اثير در کامل، ج 3، ص 171، زيد بن رقاد جنبي را به عنوان قاتل عبدالله معرفي کرده و گزارش کرده‏اند که او گفته بود. من جواني از آنان را هدف تير قرار دادم، آن جوان در حالي که دست بر پيشاني خود برده بود من دست او را به پيشاپيش دوختم و او نتوانست دست خود را از پيشاني جدا کند، او عبدالله بن مسلم بن عقيل بود، تير ديگري رها کردم و او را کشتم. وقتي به او رسيدم جان سپرده بود و من تيري را که بر پيشاني وي نشانده بودم کشيدم، پيکان تير بر پيشاني ماند و چوب آن به دستم آمد. به همين علت مختار او را به کيفر رساند.

[4] صبرا علي الموت يا بني عمومين صبرا يا اهل بيتي لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا - بحارالانوار، ج 45 ص 36، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 87.