بازگشت

شهداي خاندان رسالت


اولين مبارز علي اكبر [1] .

اكنون نوبت به خاندان پيامبر رسيده بود و ديگر كسي از اصحاب براي دفاع از حريم ولايت باقي نمانده بود فرزندان علي و امام حسن (ع)، جعفر طيار و عقيل مشتاق شهادت بودند؛ اما اولين مبارز خاندان وحي پسر بزرگ امام (ع)، حضرت علي اكبر بود. و امام (ع) بدون تأمل و درنگ به او اذن ميدان داد و هنگامي كه علي اكبر راهي ميدان شد انگشت سبابه ي خود را به سوي آسمان بلند كرد و گفت:


خداوندا! بر آنان شاهد باش؛ جواني را به سوي آنان فرستادم كه از نظر سيما و سيرت و كمال شبيه ترين مردم به فرستاده ي توست و هرگاه ما به ديدار پيامبر تو مشتاق مي شديم به جمال او نظر مي كرديم.

پروردگارا! بركات زميني را از آنان دريغ دار، جمعيتشان را متفرق گردان و اميرانشان را از آنان راضي مگردان! آنان ما را دعوت كردند تا به ياري ما برخيزند اما هم اكنون بر ما تاخته اند و از كشتن ما ابايي ندارند و بر آن هستند كه كسي از ما زنده نماند.» [2] .

سپس امام (ع) عمر بن سعد را نفرين كرد و با آواز بلند قرآن تلاوت فرمود:


ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم. [3] .

آنگاه علي اكبر به سپاه بني اميه هجوم برد. [4] او در حالي كه رجز مي خواند به سوي آوردگاه شتافت.



انا علي بن الحسين بن علي

نحن و بيت الله اولي بالنبي



اطعنكم بالرمح حتي ينثني

اضربكم بالسيف احمي عن ابي



ضرب غلام هاشمي علوي

و الله لا يحكم فينا ابن الدعي



«من علي پسر حسين بن علي هستم، به خدا سوگند كه ما از همه به سوي خدا نزديكتريم. آن قدر با نيزه بر شما زنم كه خم شود، از پدر خود حمايت كنم و با شمشير بر شما ضربت فرود آورم. آن گونه كه زيبنده ي جوان هاشمي علوي است. به خدا سوگند فرزند بي ريشه نمي تواند بر ما حكومت كند.»

او مانند شيري خشمناك سينه ي سپاه بني اميه را از هم مي شكافت، ولي بتدريج آثار خستگي و تشنگي در چهره اش نمايان شد. وي پس از جنگي برجسته و شجاعانه در حالي كه بدنش بشدت مجروح بود به سوي امام (ع) بازگشت و گفت: اي پدر، عطش مرا كشت و سنگيني سلاح دچار زحمتم كرد، آيا جرعه ي آبي هست تا توان ادامه ي جنگ را بيابم؟ [5] .

امام (ع) به او پاسخ داد:

«پسرم، اندكي به مبارزه ات ادامه بده، ديري نخواهد گذشت كه به ديدار جدم نايل گردي و او تو را آن چنان سيراب كند كه ديگر هيچ گاه تشنگي را احساس نكني.» [6] .

علي كه در اين بازگشت كام خشكيده ي پدر، و امام (ع) خود را مشاهده كرد به ميدان نبرد بازگشت و در حالي كه رجز مي خواند به مبارزه ي مقدسش ادامه داد:



الحرب قد بانت لها الحقايق

و ظهرت من بعدها مصادق



و الله رب العرش لا نفارق

جموعكم او تغمد البوارق



«در جنگ است كه جوهر مردان آشكار مي شود و درستي ادعاها پس از جنگ ظاهر مي گردد. به خداوند عرش سوگند كه از شما جدا نمي شوم مگر آنكه تيغهايتان غلاف شود.»


گروهي بر او تاختند و از هر سو جان شريف او را آماج شمشيرهاي خود ساختند و فرياد علي برخاست:

اي پدر جان! خداحافظ. اين جدم رسول خداست كه مرا سيراب كرد و امشب در انتظار توست، بر تو درود مي فرستد و مي گويد در آمدنت به نزد ما شتاب كن! و او مشتاق توست.

سپس فريادي زد و به فيض شهادت نايل آمد.

امام (ع) بسرعت بر بالين علي اكبر رفت و صورت را بر رخساره اش گذ اشت و گفت: «خدا بكشد آنهايي كه تو را كشتند و گستاخي را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شكستند. پس از تو خاك بر سر دنيا!» [7] .

در اين زمان صداي گريه ي امام (ع) به قدري بلند شد كه تا آن زمان كسي گريه اش را چنين نشنيده بود. [8] سر علي را بر دامان گرفت و در حالي كه خون از لبهايش پاك مي كرد صورتش را غرق بوسه ساخت و گفت:

«فرزندم از محنت دنيا آسوده شدي، و به روح و ريحان رسيدي و پدرت كه هنوز در دنياست بزودي به تو ملحق خواهد شد.» [9] .

زينب كبري پريشان و شتاب زده از خيمه ها بيرون دويد و خود را به روي علي اكبر انداخت. امام (ع) خواهر خود را دلداري داد و در حالي كه به جوانان بني هاشم فرمود برادرشان را به خيمه ها بازگردانند خود خواهر را به خيمه آورد. [10] .


پاورقي

[1] علي‏اکبر از مادري گران‏قدر و عظيم الشأن به نام ليلي دختر ابي‏مره بن مسعود ثقفي بين سالهاي 35 -33 هجري در شهر مدينه به دنيا آمد، البته در مورد سن او اقوال مختلفي وجود دارد: گروهي از محدثين و مورخين همانند شيخ مفيد، طبرسي، و ابن شهر آشوب هنگام شهادت او را هيجده ساله يا نوزده ساله معرفي کرده‏اند، بعضي نيز مانند ابن نماي حلي علي‏اکبر را بيست و سه ساله معرفي کرده، و عده‏اي نيز مانند ابن ادريس حلي، مقرم با اعتقاد به ولادت علي‏اکبر را در عهد حکومت عثمان معتقدند که وي بين 25 الي 27 سال زندگي کرده است.

در ادبيات عرب و اشعاري که توسط شاعراني مانند ابي عبيده و خلف الاحمر که در توصيف و ذکر فضايل علي‏اکبر (ع) سروده شده است مي‏توان به اين نتيجه رسيد که حضرت علي بن الحسين از افراد شناخته شده‏اي بوده که غريب نوازي و ميهمان دوستي وي شاعران و مديحه‏سرايان را به ستايش خويش واداشته است. ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبيين، ص 53 از قول حجاج بن معتمر از ابي عبيده و خلف الاحمر در وصف علي‏اکبر سروده‏اند لم ترعين نظرت مثله من محتف يمشي و لا ناعل يعلي نثي اللهم حتي اذا الفنج لم يعل علي الاکل کان اذا شبت له ناره يوقدها بالشرف القابل کيما يراها بائس مرمل اعني ابن ليلي ذا السدا و الندا اعني ابن بنت الحسب الفاضل لا يؤثر الدنيا علي دينه و لا يبيع الحق بالباطل. در ميان مردم پابرهنه و کفش بر پا چشمي نظير او را نديده است، گوشت را آن قدر مي‏جوشاند که پخته شود و هنگام ميهماني نيازي به جوشيدن آن نباشد [کنايه از مهيا بودن براي پذيرايي از ميهمان با تمام وجود]، آنگاه که براي راهنمايي و هدايت ميهمان آتش مي‏افروزد آن را در بلندترين نقطه و بهترين مکان قرار مي‏دهد، تا نيازمندان و سالکين و غربيهاي دور از وطن به سهولت راه را پيدا کنند و ببينند؛ منظور من پسر ليلي است، آن کس که صاحب سخاوت و بخشش است، و منظورم از ليلي زني است پاک نهاد و گرانمايه که شريف‏زاده و بزرگ است، آن مردي [علي‏اکبر] که دنيا را بر دين خود مقدم نمي‏دارد و حق را به باطل نمي‏فروشد.

از نکات بسيار لطيف در زندگي حضرت علي‏اکبر اين است که گروهي از اهل خبر با اصرار فراوان درصدد هيجده ساله معرفي کردن او هستند و با استناد به بيان حضرت سيدالشهداء که فرمود: اللهم اشهد علي هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام... خدايا تو شاهد باش بر اين قوم که غلامي به سوي ايشان مي‏رود... معتقدند که علي‏اکبر نوجواني بيش نبوده است که هيچ‏گاه ازدواج نکرده بود. با رجوع به فرهنگ لغات و اصطلاحات اشتباه و بي‏دليل بودن اين سماجت روشن مي‏شود زيرا غلام از لغات اضداد است و معاني مختلفي براي آن ذکر شده، که تنها يکي از معادلهاي آن نوجوان مي‏باشد، در فرهنگهاي لغت (دهخدا، نفيسي) از غلام به معناي کودک، مرد ميان سال، تربيت يافته (شاگرد مانند کسي که چون از عياشي مرابت علمي را کسب کرده بود غلام عياشي ناميده مي‏شد)، مزد بگير و همچنين جواني که تازه موي سبيل او در آمده باشد تعبير شده است و اينکه در ترجمه‏ي کلام امام (ع) نوشته شود که فرموده‏اند: خدايا تو شاهد باش که پسري از من به سوي اين قوم مي‏رود، يا اينکه خدايا تو شاهد باش که مرد جواني به سوي اين قوم مي‏رود که شبيه‏ترين مردم به رسول خداست، بدون ترديد نقص و يا جفايي صورت نمي‏گيرد، نکته‏ي ديگر اين که وجود مبارک حضرت علي‏اکبر پيش از وجود قدسي حضرت زين‏العابدين به دنيا آمده‏اند، ابوالفرج در شرح مجلس يزيد مي‏نويسد: يزيد علي بن الحسين را طلبيد و از او پرسيد: چه نام داري؟ امام (ع) پاسخ داد: علي.

يزيد گفت: آيا خداوند علي را در کربلا نکشت. حضرت زين‏العابدين فرمود: من برادر بزرگتري داشتم که او نيز علي نام داشت و شما او در کربلا کشتيد... مقاتل الطالبيين، ص 80، محمد بن يعقوب کليني نيز در ج 5، فروع کافي، ص 361، در روايتي نقل کرده است که از امام رضا پرسيدند: از قول پدر شما نقل کرده‏اند که علي بن الحسين با دختر امام حسن (ع) و ام‏ولد ازدواج کرده، آيا چنين بوده است؟ امام فرمود: اين گونه نيست بلکه علي بن الحسين با دختر امام حسن و ام‏ولد با علي بن الحسين شهيد کربلا ازدواج کرده است. ملاحظه مي‏شود که حضرت علي‏اکبر مي‏بايست هم از امام سجاد مسن‏تر بوده باشند و هم قبل از حضور در کربلا ازدواج کرده باشند. البته هر ازدواجي به تداوم نسل نمي‏انجامد و تا آنجا که از تاريخ دريافت مي‏شود از جناب علي‏اکبر نسلي نمانده است. يعقوبي، در تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 246، همين خبر را نقل کرده است و اربلي نيز در کشف الغمه، ج 2، ص 214 مي‏نويسد: نسل امام حسين از علي بن الحسين اوسط زين‏العابدين باقي مانده است. و علامه‏ي مقرم نيز نوشته است که نسل او (علي‏اکبر) منقطع شد، علي‏اکبر، ص 15.

[2] مقاتل الطالبيين، ص 76، سرائر، ج 1، ص 654، قاموس الرجال، ج 6، ص 461، بحارالانوار، ج 45، ص 65 -64، تجارب الامم، ج 2، ص 71، ابصار العين، ص 21، وقعة الطف، ص 241، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 109، تاريخ طبري، ج 5، ص 446، ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 293، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 30، لواعج الاشجان، ص 328 -327.

اللهم اشهد علي هؤلاء القوم، فقد برز اليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک محمد (ص) کنا اذا اشتقنا الي وجه رسولک نظرنا الي وجهه، اللهم فامنعهم برکات الأرض، ان منعتهم ففرقهم تقريقا و مزقهم تمزيقا، و اجعلهم طرايق قددا، لا ترض الولاة عنهم أبدا، فانهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا يقاتلون و يقتلونا.

[3] سوره آل عمران، آيات 34 -33.

[4] بحارالانوار، ج 40، ص 42.

[5] يا ابت العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربة من الماء سبيل اتقوي بها علي الاعداء.

[6] واغوثاه! يا بني قاتل قليلا، فما أسرع ما تلقي جدک محمدا (ص) فيسيقک بکأسه الاوفي شربة لا تظمأ أبدا.

[7] مقرم، مقتل الحسين، ص 259، الدمعة الساکبه، ج 4، ص 328، ابصار العين، ص 23، مقاتل الطالبيين، ص 116، مقتل ابومخنف، ص 81، تسلية المجالس، ج 2، ص 310.

[8] نفس المهموم، ص 311.

[9] ذريعة النجاة، ص 128.

[10] الدمعة الساکبه، ج 4، ص 332.