بازگشت

نماز عشق


در همين هنگام ديدگان عمرو بن عبدالله الصائدي كه وي را ابوثمامه مي ناميدند در جست و جوي خورشيدي بود كه در التهاب منظومه ي حسيني مي سوخت و حالا در مركز آسمان، وقت نماز را يادآور مي شد. او به امام (ع) نزديك شد و با احترام گفت: فدايت شوم اي ابي عبدالله (ع)، اين جمعيت به ما نزديك شده اند و به خدا سوگند من بايد پيش از تو كشته شوم، اما مايلم در حالي خدا را ملاقات كنم كه با تو نماز خوانده باشم.

امام (ع) فرمود: «نماز را تذكر دادي، خداي تو را از نمازگزاران قرار دهد! هنگام نماز است از آنان بخواهيد از ما دست بردارند تا نماز را اقامه كنيم، حصبن بن تميم با شنيدن پيغام امام برافروخت و گفت: نماز شما پذيرفته نيست. حبيب بن مظاهر در پاسخ وي گفت: تو گمان داري نماز خاندان رسالت قبول نمي شود اما نماز خماري (ميخواره)- (حماري) چون تو مقبول است؟ [1] حصين بن تميم به حبيب كه صحابي رسول خدا و از شاگردان برجسته مكتب اميرالمؤمنين بود هجوم آورد، اما حبيب بن مظاهر همانند جواني برومند او را از زين بر زمين افكند، و با زباني كه برنده تر از شمشيرها بود فرياد زد: من حبيب و نام پدرم مظهر است، پهلوان ميدان و سواره ي جنگهاي سخت، شما سلاحتان بهتر و تعداتان افزونتر است، و ما از شما وفادارتر و از همه ي شما شكيباتريم. ما را حجتي والا و آشكار است و به حق از شما پرهيزكارتريم. [2]



اما چندي نگذشت كه پير اردوگاه اسلام در حالي كه سند فضل و فضيلت خود را از امام هدايت گرفته بود به ملكوت اعلي پيوست. امام (ع) از شهادت حبيب بسيار آزرده شد و


فرمود: چه مرد برگزيده اي بودي كه خداوند تو را توفيق بخشيد كه هر شب قرآن را ختم كني. آنگاه فرمود: [مظلوميت] خود و اصحاب وفادارم را به حساب خدا مي گذارم. [3] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 439، معالي السبطين، ج 1، ص 375، خوارزمي مقتل الحسين، ج 2، ص 17، کامل، ج 3، ص 291، ابومخنف مي‏گويد امام (ع) خود اذان گفت و خطاب به عمر بن سعد فرمود: واي بر تواي پسر سعد! آيا آيين‏هاي اسلام را از ياد برده‏اي؟ چرا جنگ را متوقف نمي‏کني تا هر دو نماز گزاريم و به جنگ بازگرديم. يا ويلک يا عمر بن سعد انسيت شرايع الاسلام، الاتقف عن الحرب حتي نصلي و تصلون و نعود الي الحرب. مقتل الحسين، ص 65.

[2]



انا حبيب و ابي مظهر

فارس هيجاء و حرب تسعر



انتم اعد عدة و اکثر

و نحن اوفي منکم و ابصر



و نحن اعلي حجة و اظهر

حقا و اتقي منکم و اعذر.

[3] تاريخ طبري، ج 5، ص 440، لله درک يا حبيب، لقد کنت فاضلا تختم القرآن في ليلة واحدة احتسب نفسي و حماة اصحابي.