بازگشت

وهب بن عبدالله الكلبي


وهب بن عبدالله الكلبي كه اسلام و هدايت خود را وامدار حسين بن علي مي دانست و با مادر و همسر خويش راه كربلا را گزيده بود و خود را مهياي خلق حماسه مي كرد، مادرش گفت: اي پسرم! از جاي برخيز و پسر پيامبرت محمد (ص) را ياري نما.

وهب در حالي كه به چهره ي نگران مادر تبسم هديه مي كرد به او پاسخ داد: ان شاء الله چنين خواهم كرد. سپس راه ميدان را پيش گرفت و پس از نبردي نمايان و مجاهدتي حسيني به سوي مادر و همسرش بازگشت و به مادر خود گفت: آيا از من راضي شدي؟! ام وهب پاسخ داد: تا در مقابل حسين بن علي به شهادت نرسي از تو راضي نخواهم شد. همسر وهب كه اين گونه جدايي زود هنگام را در باور خود نمي پروراند در حالي كه سخت نگران بود گفت: اي وهب! مرا به فراق خود مبتلا نكن! ما را بي كس و غريب نگذار! ام وهب گفت: اي پسرم جان خود را فداي حسين نما تا جدش رسول خدا شفيع تو باشد. وهب به ميدان جنگ بازگشت و دقايقي بعد دست از بدنش جدا شده بود، ام وهب با ديدن روزگار فرزند خود عمود خيمه را كشيد و به سوي ميدان شتافت و فرياد مي زد: پدر و مادرم فداي تو باد! اي پسرم! براي [حفظ] حرم رسالت جهاد كن تا شهادت را دريابي، وهب از مادر خود درخواست مي كرد تا به خيمه گاه بازگردد، اما ام وهب بي اعتنا به تمام هاي و هوي دنيا مجاهده اي بود كه درس مردانگي مي آموخت، امام حسين (ع) با مهرباني به ام وهب فرمود: خداوند شما را پاداشي نيكو دهد بازگرد كه جهاد از زنان برداشته شد و مأمومه ي صالحه امام هدايت، بدون چون و چرا، بازگشت و در مسير راه با خداي خود مي گفت: خداوندا! اميد مرا نااميد نكن امام (ع) به او فرمود: اي ام وهب خدا اميد تو را نااميد نمي كند و شما در بهشت همنشين جدم رسول خدا هستيد. وهب همچنان به مبارزه ي خود ادامه داد تا در افق شهادت درخشان شد. [1] .


سپاه بني اميه كه با همه ي فراواني افراد و توانمندي نظامي خود در مقابل هر كدام از مردان خسته اما استوار حسين بن علي (ع) دچار تخفيف و تضعيف شده بودند، هر لحظه بزرگمردي را مي ديدند كه همانند خورشيدي فروزنده در آسمان اسلام مي درخشيد. عبادت، شجاعت، و سابقه ي هماوردان خردسال، ميان سال، و كهنسال آنها در آن سرزمين داغ براي آنها فضايي هراسناك و لبريز از بيم خلق كرده بود.


پاورقي

[1] الفتوح، ج 5، ص 189، ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 101، مقتل ابومخنف، ص 71، بحارالانوار، ج 45، ص 16، العوالم، ج 17، ص 261، الدمعة الساکبه، ج 4، ص 297، نوشته‏اند که فرمان عمر بن سعد سر از بدن وهب جدا کرده و آن را به سوي خيمه‏گاه حسيني پرتاب کردند، ام‏وهب سر پسرش را برداشت و به سوي سپاه بني‏اميه پرتاب کرد، مثير الاحزان، ص 72، گويي مي‏گفت: آنچه را براي خدا بخشيدم باز پس نمي‏خواهم، همچنين روايت کرده‏اند که چون وهب بر زمين قرار گرفت همسرش به سرعت خود را به وي رسانيد و در حالي که خون از چهره او مي‏زدود، غلام شمر بن ذي الجوشن با فرود آمدن عمود آهنين بر فرق آن بانوي بزرگ او را به شهادت رساند، معالي السبطين، ج 1، ص 385، خوارزمي در مقتل الحسين، ج 2، ص 13، گزارش کرده است عمود آهنين بر فرق ام‏وهب فرود آمد و او اوليه شهيده‏ي عاشورا بود.