بازگشت

برير بن خضير


برير بن خضير همداني كه سرآمد عابدان و از زهاد شناخته شده و سيد القراء زمان خود بود زمان را براي وصل آنگاه مناسب ديد كه يزيد بن معقل سرمست از فراواني سپاه پشتيبان خود هماورد مي طلبيد. او با وقاري تمام براي مقابله با يزيد قامت افراشت و چون پسر معقل او را ديد گفت: اي برير بن خضير! مي بيني كه خدا با شما چه كرد؟

پرسش نابخردانه ي يزيد بن معقل سؤال هر شبه آدمي است كه در دنياي كوچك خود دست و پا مي زند و در افق كوتاه بافته هاي خويش احساس غرور و قدرت مي كند، اما برير از طايفه اي


ديگر و از افقي آن سوتر است. آنچه چشمهاي يزيد را پر كرده است هماني است كه از ساليان دور برير بن خضير به آن پشت كرده بود، و رهرو آستانه اي بود كه انتها نداشت. پس به آرامي اما با اقتدار به او پاسخ داد: خداوند درباره ي من نيك فرمود و تو را در مسير شر گرفتار ساخت. اگر چه پاسخ برير مي توانست همانند موجي خروشان فرزند معقل را به اقيانوس سعادت برساند، اما پاي يزيد در بند شرارت آنچنان بسته بود كه بار خاص خداوندي را نديد و دريافت نكرد، و با تندي گفت: با اينكه پيش از اين دروغگو نبودي اكنون دروغ گفتي. آيا به خاطر مي آوري آنگاه كه در بني لوزان با يكديگر قدم مي زديم گفتي: عثمان بن عفان خويش را به كشتن داد و معاوية بن ابي سفيان گمراه و گمراه گر است، و علي بن ابي طالب امام هدايت گر مي باشد؟ برير با سرافرازي گفت: شهادت مي دهم كه آنچه گفتي رأي و نظر من بود.

يزيد بن معقل بي تعقل گفت: من نيز شهادت مي دهم كه تو از گمراهان هستي! برير با سكينه تمام گفت: آيا مي پذيري كه با يكديگر مباهله كنيم و از خداوند بخواهيم تا دروغگو را لعنت و آن كس را كه بر باطل است به هلاكت برساند؟ [1] آن دو دست به دعا برداشتند و سپس به پيكار


پرداختند، اولين ضربت بر برير نشست اما اثر آن چنان نبود كه وي را از پاي بيافكند برير به سرعت خود را بازيافت و با ضربتي معقل را به هلاكت رساند، شمشير برير در فرق و كلاه خود يزيد فرورفته بود، رضي بن منقذ عبدي به ياري يزيد شتافت اما ديري نپاييد كه در دستهاي الهي برير گرفتار آمد و فرياد زد:

كجايند ياراني كه مرا ياري كنند؟ كعب بن جابر عمرو ازدي بسرعت خود را به پشت برير رساند و با نيزه اي پهلوي او را شكافت و سپس با شمشير به شهادت رساند. [2] .


پاورقي

[1] طرح پيشنهاد مباهله از سوي برير بن خضير بيانگر فراست، زيرکي، و انديشه‏ي دقيق و برنامه‏دار برير بن خضير بود، برير با پيشنهاد مباهله افقي وسيع و پرافتخار را به روي مردم هيجاني و دين به دنيا واگذاشته گشود، ماجراي مباهله در سالهاي پاياني عمر رسول خدا هنوز در باغ خاطر بسياري مانده بود، آن روز که ابوحارثه استراتژي مباهله را پيش گرفت، جامعه‏ي اسلامي را با چالشي بسيار جدي مواجه کرد. نتيجه مباهله از چهار حالت خارج نبود: 1- نفرين نصاراي نجران به هدف اجابت مي‏رسيد و نفرين پيامبر بر زمين مي‏ماند در اين حالت بناي اسلام براي هميشه برچيده مي‏شد. 2. نفرين هيچ کدام از طرفهاي مباهله مستجاب نمي‏شد، رد اين حالت نيز در باور و ايماني اهالي مدينه ترديد جدي به وجود مي‏آمد که اگر محمد (ص) فرستاده‏ي خدا بود چرا درخواستش اجابت نشد؟ 3. نفرين هر دو طرف مستجاب مي‏شد، در چنين حالتي نيز باورهاي ديني مسلمانان آسيب مي‏ديد که آيا هر دو طرف مباهله حق يا اينکه هر دو طرف باطل بودند؟ 4. نفرين صاحب رسالت اجابت مي‏شد و نصاراي نجران به بلا گرفتار مي‏شدند. تنها راه استوار کردن ايمان مردم و تحکيم اسلام در شبه جزيره همين حالت چهارم بود. امين وحي الهي بر رسول خدا نازل شد و کلام وحي را ابلاغ کرد: فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نسآءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الکاذبين. اي پيامبر بگو بياييد پسران ما و پسران شما، زنان ما و زنان شما و جانهاي ما و جان شما، سپس با ابتهال از خداوند بخواهيم که نفرين خود را بر دروغگويان بفرستد. فردا روز سراسر مرکز قلمرو اسلامي‏غرق در حيرت و اضطرابي بزرگ بود؛ از يک سو نصاراي نجران که مي‏دانستند محمد (ص) فرستاده‏ي خداست و اگر فردا فارغ از تشريفات با همه‏ي هستي خود به ميدان جاهله گام گذارد اثري از آنها در پهنه روز نخواهد ماند، هراسناک بودند و از سوي ديگر مسلمانان خصوصا آنانکه احساس خويشاوندي با رسول خدا داشتند منتظر ماندند تا ببينند که آيا دختران آنها در زمره‏ي زناني هستند که به فرمان خداوندي به ميدان مباهله وارد مي‏شوند، ديري نپاييد که رسول خدا (ص) در حالي که دستهاي کوچک حسن و حسين را در دست داشت (حسين را در آغوش گرفته بود) و زهراي مرضيه و علي بن ابي‏طالب او را همراهي مي‏کردند به سوي ميدان مباهله رفت، همه پي بردند که پسران پيامبر کدامند، زن برگزيده‏اي که مهمتر زنان بزرگ هستي است کيست؟ و آنکه در بيابان وحي به منزله‏ي جان پيامبر به رسميت شناخته شده کدام مرد است. چون رسول خدا در زير سايه‏باني که مهيا کرده بودند نشست به خاندان خود فرمود: چون دعا کردم، آمين بگوييد، و همه ديدند که دستهاي کوچک حسين فرودگاه غنچه‏هاي اجابت خداست و اکنون آن حسين در کربلا تنهاست.

[2] ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 289، شهادت برير حتي براي دشمنان او نيز بسيار تکان‏دهنده بود و کعب بن جابر بعدها مورد تحريم و بي‏اعتنايي خويشان خود قرار گرفت، طبري مي‏نويسد: از جمله کساني که کعب را سرزنش کردند همسر و خواهر وي بودند که گفتند: تو عليه فرزند فاطمه جنگيدي و بزرگترين قاري قرآن را کشتي، به خدا سوگند! ديگر هيچ‏گاه با تو کلمه‏اي سخن نخواهم گفت، تاريخ طبري، ج 5، ص 432، آنچنان سرزنش به کعب او را دچار انفعال کرد که نوشته‏اند از عمل خود پشيمان شده بود، و اشعاري نيز به وي نسبت داده‏اند.



و لم ترعيني مثلهم في زمانهم

و لا قبلهم في الناس اذ انا يافع‏



اشد قراعا بالسيوف لدي الوعا

الا کل من يحمي الذمار مقارع‏



از روزي که بالغ شدم. ديدگان من همانند آن مردان را نه پيش از آن و نه بعد از آن نديد. شديدترين ضربه‏ها را با شمشيرها در ميدان رزم مي‏زدند، آري هر آن کس که از تکليف خود دفاع کند چنين است. معالي السبطين، ج 1، ص 396، العبرات، ج 2، ص 28، ابن‏عثم در الفتوح، ج 5، ص 186، و خوارزمي در مقتل الحسين، ج 2، ص 11، و علامه مجلسي در بحارالانوار، ج 45، ص 15، قاتل برير بن خضير را بجير بن اوس الضبي گزارش کرده‏اند او نيز بعد از واقعه کربلا دچار خجالت و ندامتي بي‏سود گرديد و در مجامع به خود نهيب مي‏زد: برير را کشتي و بر آن مفاخره کردي؟! واي بر تو که در روز حساب پروردگار خود را چگونه ديدار مکني؟ العوالم، ج 17، ص 259، الفتوح، ج 5، ص 188.