بازگشت

عبدالله بن عمير


هر دو سپاه مهياي جنگ تن به تن شدند و اين بار نيز آغازگر جنگ اشرار بني اميه بودند. غلام عبيدالله و غلام زياد بن ابيه به ميدان آمده و رجزخواني مي كردند و هماورد مي طلبيدند، حبيب بن مظاهر و برير بن خضير قصد مقابله كردند اما امام (ع) آنها را رخصت نداد [1] ، سپس عبدالله بن عمير [2] كه به اتفاق همسر خود ام وهب - مانند ديگر ياران دين خدا - به قيام برخاسته بود و به


مقابله با سالم، غلام عبيدالله بن زياد و يسار، غلام زياد به ابيه شتافت.

سالم و يسار از نسب او پرسيدند و عبدالله خود را به آنها معرفي كرد و ليكن آن دو به منظور تحقير و تضعيف عبدالله گفتند: ما تو را نمي شناسيم و بي اعتنا روي خود را به سوي حبيب بن مظاهر و برير برگردانده و آن دو را به جنگ فرا خواندند. عبدالله بن عمير به يسار گفت: از جنگ با مردم ننگ داري؟ هر كس به جنگ تو آيد بهتر از تو خواهد بود. سپس بر آن دو هجوم آورد و هر دو را از پيش روي برداشت. چون به سوي خيمه بازگشت، ام وهب عمود خيمه را برگرفت و در تشجيع همسرش گفت: پدر و مادرم فدايت باد! در برابر ذريه ي رسول خدا مبارزه كن و خود به قصد مبارزه با همسرش همراه شد.

عبدالله بن عمير از او درخواست كرد تا به خيمه بازگردد ولي او در حالي كه لباس عبدالله را گرفته بود گفت: هرگز تو را رها نمي كنم تا در كناب تو كشته شوم، تا اينكه به فرمان امام (ع) به خيمه بازگشت [3] و عبدالله بن عمير همراه با عده اي از هم رزمان خود به ميدان معركه بازگشتند و جنگ سختي در گرفت، چون غبار جنگ فرونشست، ام وهب شوي خود را در ضيافت الهي ديد، به سوي او رفت و بر بالين او نشست، و در حالي كه غبار از رويش مي زدود، گفت: بهشت خداوندي گواراي تو باد، از خدايي كه بهشت را روزي تو كرد مي خواهم كه مرا مصاحب تو قرار دهد.


پاورقي

[1] علت عدم رخصت امام (ع) شرايط نابرابر حبيب و برير با طرفين مبارزه خود بود، که در آن شرايط سني و کهولت امکان نبرد و پيروزي براي آنها کمتر بود اما عبدالله مردي رشيد و بلند اندام بود که امام (ع) با اعلام آمادگي وي فرمود: گمان دارم که حريفان خود را از پاي در آوري، اگر مي‏خواهي به سوي آنان روانه شود. ملاحظه مي‏شود مأمومين صالح امام و سالکان صراط مستقيم الهي براي عمل به وظيفه، نيازي به امر و تحکم، حتي در شرايط سخت ميدان نبرد و محيط خشک نظامي، احساس نمي‏کنند و فرمانده‏ي کل سپاه حقيقت نيز ياوران صادق خود را مستغني از امر و نهي مي‏شمارد.

[2] ابووهب عبدالله بن عمير و از قبيله‏ي بني‏عمير، همسر ام‏وهب دختر عبد است. وسيلة الدارين، ص 168، زماني که به فرماني عبيدالله بن زياد مردم کوفه در نخيله اجتماع کرده بودند عبدالله در آنجا حاضر شد و پرسيد: اينان تصميم براي انجام کاري گرفته‏اند؟ به او پاسخ دادند: تصميم دارند با حسين پسر فاطمه دخت رسول خدا (ص) جنگ کنند! عبدالله گفت: به خدا سوگند! من مشتاق جهاد با مشرکان بودم و اميدورام پاداش چنين جهادي کمتر از نبرد با مشرکين نباشد. آنگاه به سوي منزل خود بازگشت و همسرش ام‏وهب را از تصميم خود آگاه ساخت. ام‏وهب گفت: راه خير و درست همين است و مرا نيز با خود ببر و هر دو شبانه راه کربلا را پيش گرفتند. و به امام (ع) ملحق شدند. تاريخ طبري، ج 5، ص 429، البداية و النهاية، ج 8، ص 181، العبرات، ج 2، ص 24.

[3] وقعة الطف، ص 219 -217، تاريخ طبري، ج 5، ص 429، انساب الاشراف، ج 3، ص 190، البداية و النهاية، ج 8، ص 182، ابن اثير، کامل، ج 3، ص 289.