بازگشت

مستجاب شدن نفرين امام


سخنان امام (ع) پايان يافت، و پس از آنكه از شتر خود پايين آمد به عقبة بن سمعان دستور فرمود تا شتر را به كناري ببرد و به آن عقال بزند. [1] .

سخنان امام (ع) ترديد و دودلي را در سپاه اموي به وجود آورده بود. عمر بن سعد كه ادامه ي وضعيت را به مصلحت نمي ديد، آماده باش داد و پس از سازمان يافتن سپاهيان، پرچمها افراشته شد و اردوگاه كوچك ارتش يكتاپرستي همانند نگيني در محاصره ي نيروهاي كوفه قرار گرفت. [2] .

عبدالله بن حوزه ي تميمي در حالي كه به ارتش توحيد نزديك مي شد فرياد زد: آيا حسين در ميان شماست؟ و چون دانست امام (ع) در نزديكي اوست، فرياد برآورد: اي حسين! تو را به


آتش بشارت مي دهم.

امام (ع) فرمود: «دروغ گفتي، من بخشنده، شفيع، مطاع نزد پرودگار خود خواهم رفت؛ اما تو كيستي؟»

ابن حوزه خود را معرفي كرد و امام (ع) از خدا خواست تا او را در آتش بسوزاند. ابن حوزه خشمگين شد و در همين هنگام مركب او رم كرد و وي بر زمين افتاد در حالي كه پايش در ركاب اسب به دام افتاده بود به زمين كشيده مي شد تا آنكه در ميان خندق آتش افتاد.

امام (ع) چون دعايش را مستجاب ديد به نيايش پروردگار پرداخت و گفت:

«خداوندا! ما از مقربان درگاه تو، اهل بيت پيامبر تو و ذريه ي او هستيم؛ حق ما را از ستمگران بازستان.»

محمد بن اشعث با كنايه و استهزا گفت: چه قرابتي بين تو و پيامبر است؟!

امام حسين (ع) از خداوند درخواست كرد تا طعم ذلت و خواري را به وي بچشاند كه اين دعا نيز مستجاب شد، و محمد بن اشعث در ساعتي از روز كه از اسب پياده شده بود توسط عقربي گزيده شد و به كام مرگ افتاد. [3] .

مسروق بن وائل كه در پيشاپيش سپاه اموي مترصد فرصتي بود تا سر مبارك امام (ع) را از بدان جدا كند و به سوي ابن زياد ببرد با ديدن اين وضعيت از سپاه عمر بن سعد جدا شد و با خود عهد كرد كه هرگز با اهل بيت پيامبر جنگ نكند. [4] .


پاورقي

[1] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 98، بحارالانوار، ج 45، ص 6، العوالم، ج 17، ص 250.

[2] خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 6.

[3] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 102، خوارزمي مي‏گويد محمد بن اشعث در اثر همان عقرب گزيدگي خانه‏نشين شد تا اينکه مختار او را کشت. (مقتل الحسين، ج 1، ص 349).

[4] ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 288.