بازگشت

شادابي و شجاعت


به فرمان امام(ع) خيمه اي براي استحمام و غسل اختصاص يافت. هر يك از ياران فرزند پيامبر به نوبت براي ضيافت الهي فردا خود را مهيا مي ساخت. عبدالرحمن و برير هر دو در انتظار استحمام بودند. برير بن خضير سرشار از نشاط با عبدالرحمن مزاح مي كرد.

عبدالرحمن گفت: اكنون هنگام مزاح نيست.


برير به او پاسخ داد: خويشاوندان من مي دانند كه من هيچ گاه در جواني و پيري اهل مزاح و شوخي نبوده ام، اما به من مژده ي سعادت داده شده است و به همين علت سر از پا نمي شناسم و فاصله اي ميان خود و بهشت - جز شهادت - نمي بينم. [1] .

آن شب سرزمين كربلا محو مناجات و راز و نياز بندگان صالح خدا و سربازان راستين و نزديك حسين بود، و خيمه هاي اردوگاه توحيد از عطر قرآن، مناجات، نيايش، و استغفار پر شده بود. [2] نيروهاي اطلاعاتي و گشتيهاي امنيتي بني اميه نيز با دقت فراوان به انجام وظايف خود همت مي گماردند و در انتظار بودند تا فردا روز كار حسينيان را خاتمه دهند، و براي به دست آوردن غنيمت نام خود را در ديوان جيره خواران بني اميه ثبت كنند. غافل از اينكه ننگي بزرگتر از دستاورد آنها در دايره ي هستي وجود ندارد.

گروهي از گشتيهاي عمرو بن سعد در مسير خود از مقابل خيمه ي حسين بن علي صداي تلاوت قرآن او را شنيدند كه با لحني دل انگيز كلام وحي را بر زبان جاري ساخته بود، گمان نكنند آنانكه به راه كفر رفتند، مهلتي را كه ما به آنها مي دهيم برايشان بهتر خواهد بود، بلكه [ما] مهلت را براي آزمايش مي دهيم تا بر سركشي بيفزايند و براي آنان عذابي خوار و ذليل كننده است. خداوند هيچ گاه مؤمنان را وانگذارد بر آن حالي كه هستيد، تا آنكه پليد را از پاك جدا كند. [3] .

يكي از سواران گفت، ما همان پاكاني هستيم كه از شما جدا گرديده ايم. ضحاك بن عبدالله كه خود صاحب صدا را شناخته بود از برير بن خضير پرسيد: آيا اين مرد را مي شناسي؟ گفت: نه، ضحاك گفت: او ابوحرب عبدالله بن شهر سبيعي است، كه مردي بذله گو، گستاخ، و خونريز است. برير با تندي گفت: اي فاسق! گمان مي كني خداوند تو را در زمره ي پاكان قرار داده است؟ ابوحرب كه انتظار چنين برخوردي را نداشت گفت: تو كيستي؟ آنگاه چون نام برير را شنيد گفت: بر من ناگوار است كه هلاك شوم اي برير! به خدا سوگند كه هلاك شدم. [4] برير گفت: اي اباحرب!


توبه كردن از گناهان بزرگ ممكن است. به خدا سوگند! ما هستيم پاكان و طبيبان و شما پليد هستيد. اباحرب در پاسخ برير گفت: من هم صحت سخنان تو را تصديق مي كنم. ضحاك بن قيس به عبدالله گفت: واي بر تو! اگر تصديق مي كني چرا [از خباثت] باز نمي گردي؟! اباحرب پاسخ داد: فدايت شوم! پس چه كسي نديم يزيد بن عذره باشد كه هم اكنون با من است. [5] .


پاورقي

[1] الامام الحسين و اصحابه، ص 259.

[2] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 97، ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 99، انساب الاشراف، ج 3، ص 186، تاريخ طبري، ج 5، ص 421، الاقبال، ص 555، ينابيع الموده، ج 3، ص 65، البداية و النهاية، ج 8، ص 177، الفتوح، ج 5، ص 179، المنتظم، ج 5، ص 338، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 251.

[3] سوره‏ي آل عمران، آيه‏ي 179 -178، و لا يحسبن الذين کفروا أنما نملي لهم خير لأنفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين - ما کان الله ليذر المؤمنين علي مآ أنتم عليه حتي يميز الخبيث من الطيب و ما کان الله ليطلعکم علي الغيب و لکن الله يجتبي من رسله من يشآء فأمنوا بالله و رسله و ان تؤمنوا و تتقوا فلکم أجر عظيم.

[4] برير بزرگمرد با جلالتي از اهل کوفه بود که به او سيد القراء مي‏گفتند، او شخصيتي بود که مردي مانند ابوحرب سبيعي آنچنان در مقابل او خود را خوار و بي‏مقدار مي‏بيند که به هلاکت خويش اقرار مي‏کند.

[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 421، البداية و النهاية، ج 8، ص 192، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 98، بحارالانوار، ج 45، ص 3، العوالم، ج 17، ص 247. با کمي اختلاف. مقتل الحسين، ج 1، ص 251، الفتوح، ج 5، ص 179. بررسي و تحليل اين نوع برخوردها شگفتيهاي بزرگي را رقم مي‏زند، دستگاه تبليغاتي بني‏اميه چه به روزگار مردمي آورده است که با شنيدن صداي تلاوت قرآن خود را در جايگاه طهارت و پاکي مخاطب کلام وحي مي‏دانند و در برخورد با بزرگاني که هيچ چاره‏اي جز تکريم و ستايش آنها ندارند، يکباره از اوج عزت به قعر ذلت سقوط مي‏کنند و خود پي مي‏بردند که جز خواري و ذلت بهره‏اي نخواهند برد، اما از هر خاراسنگي انعطاف ناپذيرتر شده‏اند؟! آري دنيا مردان بزرگي را به زير کشيده است و سابقه‏داران فراواني را به خيانت نسبت به گذشته‏ي پرافتخار خويش واداشته است.