بازگشت

پرسش ماهتاب و تجلاي آفتاب


خيمه گاه توحيد پر از عشق، شور، نشاط، دلدادگي به خدا، و وارث رسالت پيامبر بود؛ هر كس با حال و هواي خويش اندوخته هاي باطني و ايماني خود را بر امام هدايت عرضه مي كرد.

قاسم فرزند امام حسن مجتبي (ع) كه مانند پاره ي ماه در ميان خاندان و ياران امام مي درخشيد، در حالي كه شرم تمام رخساره ي زيبايش را فرا گرفته بود از مقتداي خويش پرسيد: آيا من هم در شمار شهيدان هستم؟

امام مهربان كه مي خواست انديشه ي بلند و روح سرشار برادرزاده را بنماياند پرسيد: پسرم! مرگ در نزد تو چگونه است؟

قاسم گفت: عموجان! مرگ در كام من شيرين تر از عسل است.

اين سخن دل پردرد و جوشان از عاطفه ي امام (ع) را در خود گرفت و در حالي كه نگاهش را به ديدگان گيراي قاسم دوخته بود فرمود: عمويت به فداي تو باد! تو نيز از شهيدان خواهي بود؛ آن هم پس از رنجي سخت، و عبدالله نيز كشته خواهد شد.

قاسم گفت: عمو جان! مگر سپاه دشمن به خيمه ها نيز حمله مي كنند؟

امام (ع) فرمود: عمو فدايت شود، عبدالله كشته خواهد شد، آنگاه كه دهانم از شدت عطش خشك گردد من به خيمه بازمي گردم تا آب و يا شيري بيابم، اما هرگز پيدا نمي كنم. در آن هنگام مي گويم: فرزندم را بياوريد تا از كام او بنوشم. او را آوردند و بر دستهايم مي گذارند و من [روي] او را به لبهايم نزديك مي كنم كه ناگهان مرد فاسقي تيري مي افكند و گلوي او را مي شكافد، او دست و پا مي زند و خونش را كه در دستهاي من روان است به سوي آسمان بالا آورم و مي گويم: خدايا ما را صبر ده و اين [حزن را] در حساب خود بگذار، پس در حالي كه آتش خندق زبانه مي كشد و مرا آماج تيرهايشان مي كنند بر آنها حمله مي برم و آن لحظه تلخ ترين لحظه ي دنياست و آنچه خدا خواهد همان شود.

امام علي بن الحسين مي فرمايد: قاسم با شنيدن سخنان عمو زار زار گريست و ما نيز گريه كرديم، و بانگ شيون و زاري از خيمه ها بلند شد. [1] .


هر كس سخني گفت و سبكبالان عاشق حسين (ع) هر يك به شيوه اي شكوه عشق خود را به نمايش گذاشتند، و امام (ع) نيز به تمامي آنان مژده ي وصل عنايت فرمود: [2] آنگاه هر كدام به خيمه ي خود بازگشتند و هر چندگاه با هم به گفت و گو پرداختند.


پاورقي

[1] نفس المهموم، ص 230، بحرالعلوم، مقتل الحسين، ص 282، معالي السبطين، ج 1، ص 343.

فداک عمک يقتل عبدالله اذ جفت روحي عطشا و صرت الي خيمنا فطلبت ماء و لبنا فلا أجد قط فأقول: ناولوني ابني لاشرب من فيه، فيأتوني به فيصعونه علي يدي فأحمله لاذنيه من في فيرميه فاسق بسهم فينحره و هو يناغي فيفيض دمه في کفي، فأرفعه الي السماء و أقول: أللهم صبرا واحتسابا فيک، فتعجلني الاسنة منهم و النار تستعر في الخندق الذي في ظهر الخيم، فأکر عليهم في أمر أوقات في الدنيا، فيکون ما يريد الله.

[2] راوندي در الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 849، علامه مجلسي در ج 45، بحارالانوار، ص 81، استرآبادي، در ص 67، الرجعه، و با کمي اختصار حسن بن سليمان در بصائر الدرجات، ص 36، نوشته‏اند که: امام حسين (ع) قبل از آغاز جنگ به اصحاب خود فرمود: رسول خدا (ص) به من مي‏فرمود: اي پسرم! بزودي تو را به سوي عراق مي‏برند، به سوي سرزميني که پيامبران و جانشينان آنها يکديگر را در آنجا ديدار مي‏کنند و آنجا را عمو را مي‏نامند و تو در آن سرزمين با گروهي از اصحاب خود کشته خواهي شد. آنگاه [رسول خدا] قرآن خواند. يا نار کوني بردا و سلاما علي ابراهيم. سپس امام (ع) فرمود: شما را بشارت باد که به خدا سوگند مارا به شهادت مي‏رسانند و به سوي پيامبر خود مي‏رويم و در کنار او خواهيم ماند. آنگاه [امام] مکثي کرد و فرمود: هر چه خدا خواهد [آن مي‏شود] پس اولين کسي که در رجعت بر موافقت من از قبر خود خارج خواهد شد اميرالمؤمنين است آن زمان که قائم آل محمد ظهور کند: سپس بر من نازل مي‏شوند گروهي از آسمان که پيش از آن نازل نشده باشند، و به سوي ما خواهند آمد جبرئيل، مکائيل، اسرافيل، و سپاهي از فرشتگان و محمد (ص) و علي (ع) و من و برادرم و همه امامان بر مرکبهايي از نور سوار هستيم که پيش از ما کسي بر آنها سوار نشده است. رسول خدا پرچم هدايت را افراشته و آن را با شمشير خود به قائم ما مي‏سپارد و ما مدتي بر زمين مي‏مانيم و... آنگاه اميرالمؤمنين شمشير رسول خدا را به من مي‏سپارد و به سوي مشرق و مغرب زمين اعزام مي‏کند و من هر آن کس را که دشمن خدا باشد به هلاکت رسانم و بتها را بسوزانم... بر نصارا و يهود و ساير ملل اطاعت از خداوند [اسلام] را عرضه خواهم کرد و آنان را ميان فرمانبرداري از اوامر الهي و هلاکت مخير خواهم ساخت؛ آن کس که فرمانبرداري از خدا [اسلام] را پذيرفت امان بخشم و آن کسي را که قبول نکرد از ميان بردارم. هر کدام از خداوند ملکي را به سوي هر کدام از شيعيان و پيروان ما [اهل بيت] خواهد فرستاد تا غبار از رخساره‏ي او برگيرند و منزلت او را در بهشت نمايان کنند و هيچ بيمار، کور، زمين‏گير، و مبتلايي نماند مگر اينکه به برکت ما اهل بيت رسالت شفا يابد و برکتهاي خداوندي از آسمان به سوي زمين سرازير شود، درختان آنچنان پرثمر گردند که شاخه‏هايشان بشکند.... سپس فرمود: خداوند به شيعيان ما آنچنان کرامت فرمايد که چيزي در زمين از ايشان مخفي نماند آنچنان که اگر کسي خواهد که از خانه‏ي خويش آگاهي يابد، زمين خبررسان او باشد.