پاسخ عبيدالله به عمر بن سعد
با خواندن نامه ي عمر بن سعد، عبيدالله گفت: اين نامه ي مردي است كه خيرخواه خود و درصدد چاره جويي براي خويشاوندان خويش است؛ آري من مي پذيرم. شمر بن ذي الجوشن كه درمجلس حاضر بود، از جا برخاست و چنين گفت: آيا اين پيشنهاد را مي پذيري؟ حسين در كنار تو و به سرزمين تو وارد شده است. به خدا سوگند! اگر كوچ كند و بيعت ننمايد پس از مدتي نيرومند خواهد شد و تو از دستگيري او عاجز خواهي ماند. اين پيشنهاد را پذيرا نباش كه موجب فتور و سستي توست. حسين و يارانش بايد به فرمان تو سر فرود آرند و تو در مجازات يا عفو آنان مختار باشي. به خدا سوگند! به من خبر رسيده است كه حسين و عمر بن سعد تمام شب را با هم سخن مي گويند. [1] .
عبيدالله بن زياد نظر و رأي شمر را پذيرفت، و آنگاه در نامه اي خطاب به عمر بن سعد نوشت:
من تو را به سوي حسين نفرستادم كه از او دفع شر كني، به او مهلت دهي و كار را به درازا بكشاني، برايش سلامتي آرزو كني، عذرش را موجه جلوه دهي، و شفيع او باشي. اگر حسين و
يارانش تسليم شدند آنان را به سلامت نزد من آور، اگر نپذيرفتند كه تسليم شوند، با سپاهيان خود به آنان حمله كن! آنها را به قتل رسان و بدنهايشان را قطعه قطعه كن كه استحقاق آن را دارند، و چون حسين را به قتل رساندي بر سينه و پشت او اسب بتازان كه او قطع كننده ي رحم و ستمكار است. اگر فرمانم را اجرا كني به تو پاداش شنونده ي فرمانبردار مي دهم، اگر تمرد كني از مقام لشكر كناره گيري كن و فرماندهي را به شمر بن ذي الجوشن واگذار كه ما فرمان خويش را به او داده ايم. [2] .
سپس نامه را به شمر بن ذي الجوشن سپرد گفت: نامه ي مرا نزد عمر بن سعد ببر تا وي فرمان امر بر حسين و يارانش عرضه كند، و اگر نپذيرفتند با آنان به پيكار برخيزد و اگر عمر بن سعد به جنگ با آنها راضي نشد، تو خود امير هستي، وي را دستگير كن و پس از آنكه سرش را از بدن جدا كردي آن را به سوي من فرست. [3] .
پاورقي
[1] گويا عمر بن سعد و امام (ع) سه يا چهار مرتبه با هم مذاکره داشتهاند. (نهاية الارب، ج 7، ص 174، معالم المدرستين، ج 3، ص 85.).
[2] خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 245، اعلام الوري، ص 237، نهاية الارب، ج 7، ص 174، وقعة الطف، ص 188، انساب الاشراف، ج 3، ص 182، اخبار الطوال، ص 253، تاريخ طبري، ج 5، ص 414، ارشاد مفيد، ج 2، ص 90، بحارالانوار، ج 44، ص 390.
[3] بعضي نيز گزارش کردهاند که عبيدالله بن زياد، حويزة (جويريه) بن بدر تميمي را به سوي عمر بن سعد فرستاد، عمر بن سعد آب تني ميکرد که سعد بن عبيده در گوش او نجوا کرد و گفت: ابنزياد جويرية (حويزة) بن بدر تميمي را به سوي تو فرستاده و به او دستور داده است که اگر با اين قوم جنگ نکني، سرت را از بدن جدا کند، عمر بن سعد با شنيدن اين خبر بسرعت از آب بيرون شد و بعد از تجهيز خود بر اسب سوار شد و فرمان حرکت داد. تاريخ طبري، ج 5، ص 393، البداية و النهاية، ج 8، ص 171، انساب الاشراف، ج 3، ص 266، بغية الطلب، ج 6، ص 2638.