بازگشت

روز هفتم و تحريم آب


روز هفتم محرم بود. عبيدالله طي فرماني از عمر بن سعد خواست تا بين امام (ع) و آب فرات فاصله ايجاد كند، و همان گونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خودداري شد حتي يك قطره آب به امام (ع) داده نشود. [1] عمرو بن حجاج با پانصد نفر در كنار شريعه ي فرات موضع گرفت تا قطره


آبي به اردوگاه توحيد نرسد. عبدالله بن حصين ازدي كه از خانداني شريف و تربيتي صحيح بي بهره بود، خطاب به امام (ع) فرياد زد: اين آب را نمي بيني كه همانند دل آسمان مي درخشد؟! به خدا سوگند! تا لحظه اي كه از عطش جان دهي قطره اي از آن را نخواهي چشيد. امام (ع) دستهاي الهي اش را به آسمان بلند كرد و از خدا خواست تا او را از تشنگي بكشد و هرگز مورد رحمت خود قرار ندهد.

عاقبت نيز چنين شد، حميد بن مسلم مي گويد: پس از اين گفت و گو به ديدار عبدالله رفتم در حالي كه بيمار بود، قسم به آن خدايي كه جز او خدايي نيست او را ديدم كه آن قدر آب مي نوشيد تا شكمش بالا مي آمد، اما باز هم فرياد العطش سر مي داد و چنين بود و سيراب نشد تا جان داد. [2] .



پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 412، الفتوح، ج 5، ص 162، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 88، انساب الاشراف، ج 3، ص 180، اخبار الطوال، ص 252. متن فرمان عبيدالله چنين بود: با قواي مسلحي که در اختيار توست، حسين و ياران او را در محاصره‏ي بي‏آبي گرفتار ساز؛ آنچنان که نتواند قطره‏اي آب بنوشد. آنچنان که آن مرد پرهيزگار عثمان بن عفان را از آب محروم کردند. اگر چه اين فرمان عبيدالله بسيار ننگين بود، اما در عين حال از حقايق تلخ و تکان دهنده‏اي پرده برمي‏داشت؛ معلوم شد کينه‏توزي و عداوت بني‏اميه و عوامل بي‏ريشه‏ي آنها با خاندان رسالت جرياني است که از جاهليت و بت‏پرستي پدران و اسلافشان به يادگار مانده است، و علي‏رغم ادعاي بسياري از انديشمندان و مورخان و محدثان اسلامي اختلاف در برداشت از قرآن و قرائتهاي متفاوت، از کلام وحي و آيين توحيد، چيزي در ميان نيست و خط برخورد با حسين بن علي در راستاي برخورد با برادرش امام حسن و پدرش علي بن ابيطالب بوده است، و خصومت با علي بن ابي‏طالب نيز متأثر از عزم خلل‏ناپذير اميرالمؤمنين در عمل به کتاب خدا و سنت پيامبر بوده است؛ همان اصول و بنيانهاي اعتقادي، رفتاري، و حکومتي که از آغاز شکل‏گيري تا رحلت جانگداز صاحب رسالت، نظام روحي و رواني بزرگ بني‏اميه و ابوسفيان را به هم ريخته، و حتي بعد از ايمان ظاهري و نامقبول وي، بعد از ماجراي فتح مکه نيز انديشه‏ي براندازي نظام اسلامي و خشکانيدن ريشه و شاخه‏هاي اسلام را رها نکرد. عبيدالله با طرح موضوع جعلي خونخواهي عثمان که بيشتر به عنوان بهانه و حربه‏اي براي حذف اميرالمؤمنين و اغوا و فريب افکار عمومي مردم به استخدام برنامه‏ريزان بني‏اميه در آمده بود، درصدد توجيه عمل خالي از عقل، انديشه، و سرشار از ناداني، جهالت، خيانت و جنايت خود بود و در پيشگاه بني‏اميه خون عثمان نقشي همانند سنان و نيزه‏ي سربازان يافته بود. مگر نه اينکه امام علي (ع) محاصره و بي‏آب گذاشتن عثمان را بشدت تقبيح کرده بود؟ ابن اثير، کامل، ج 3، ص 173. و فرزندانش حسن و همين حسين را که اکنون در کربلاست به مراقبت از عثمان مأموريت داده بود؟! امر عبيدالله قساوتي بود که باز هم زير پيراهن عثمان مخفي مي‏شد تا نقشه‏ي خوفناک آل ابي‏سفيان براي آحاد مردم آشکار نگردد.

[2] تاريخ طبري، ج 5، ص 412، العوالم، ج 17، ص 240، مثير الاحزان، ص 52، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 86، آيا مردم کوفه گذشته‏ي خويش را فراموش کرده بودند و نمي‏دانستند آب را به روي چه کسي مي‏بندند! سالياني پيش در زمان حکومت علي (ع) خشکسالي سختي پديد آمد و عطش و تشنگي به جان مردم نفوذ کرد، سرزمينهايشان بي‏بار و بر شد. آنان با اندوه فراوان به سوي امام (ع) آمدند و از او خواستند که از خداوند درخواست کند تا باران را بر آنها بباراند. اميرالمؤمنين در حالي که متبسم بود به مردم گفت: عليکم بالحسين! به سوي حسين برويد. مردم در همراهي حسين (ع) به سوي صحرا حرکت کردند. در بيابان خشک دستهاي نياز حسين به آسمان افراشته شد و حلقه‏هاي اشک بر سيماي وي نشست، اما پيش از آنکه نگاه حسين به سوي مردم و دستهاي الهي‏اش از قنوت فراغت يابد، ابري پربار آسمان را پوشاند و باراني حيات‏آفرين قطرات نرم و خنک خود را بر چهره‏ي مردم کوفي نشاند. از افق تا افق باران مي‏باريد، و حسين همچنان در مناجات بود. اکنون از تشنگي جان دادن حسين و اهل بيت و کودکان او آرزوي کوفيان است. در فاصله‏ي کوتاهتر چند روز پيش سواران و همراهان تشنه‏ي حر با آب اهدايي حسين سيراب شده بودند و خود با چشمانشان ديدند که حسين بن علي سر مشکها را با دست خويش باز کرد و بر دست و روي آنها آب مي‏ريخت. امروز کاروان عاشقان در محاصره‏ي آب محکوم به تشنگي و عطش است؛ آنها آب را از کنار خيمه‏هاي خويش مي‏ديدند اما به آن دسترسي نداشتند.