بازگشت

نفاق شبث بن ربعي


در پنجمين روز محرم عبيدالله قاصدي را به سوي شبث بن ربعي [1] فرستاد و از وي خواست تا در دارالعماره حاضر شود. او خود را به بيماري زده بود تا از حضور در كربلا معاف شود، اما عبيدالله با آگاهي عميقي كه از پيشينه ي او داشت، براي شبث پيغام فرستاد كه مبادا از آنان باشي كه «چون به مؤمنان مي رسند مي گويند: ايمان آورده ايم و چون با شياطين خويش خلوت مي كنند مي گويند: ما با شما هستيم. ما آنها را استهزاء مي كنيم. [2] كار و هويت شبث بن ربعي، آنچنان اهريمني و فريبكارانه است كه فردي بي نسب و رسوا همانند عبيدالله بن زياد نيز او را منافق مي شمارد، البته هر دو روحيات و ديرينه ي يكديگر را خوب مي شناختند، لذا شبانگاه به سوي عبيدالله رفت تا او نتواند اثر بيماري را در چهره اش ببيند. وي پس از حضور در قصر حكومتي و در پي گفت و گو با عبيدالله با هزار سوار به سوي كربلا شتافت. [3] .

با اعلام حكومت نظامي و شرايط ويژه ي جنگي عده اي مأمور شدند مرتبا فاصله ي كوفه و كربلا را بپيماند و ضمن كنترل راهها به تبادل اخبار بپردازند. [4] .

زحر بن قيس جعفي با پانصد نفر مأمور شد كه بر پل فرات موضع بگيرد تا كسي نتواند براي ياري امام (ع) از كوفه خارج شود. هر فرد مشكوكي بسرعت اعدام مي شد. مردم فوج فوج به سوي ميدان نبرد مي شتافتند.

در ميان لشكر اموي تنها سي هزار نفر از افرادي حضور داشتند كه از خزانه ي اموي مستمري مي گرفتند و امرار معاش مي كردند. [5] .

براستي اعزام اين همه نيروهاي مسلح براي جنگ با كارواني كم تعداد، كه زنان و كودكان را در


همراهي خود داشت چه علتي مي توانست داشته باشد؟ آيا عظمت، شكوه، و شجاعت اهل بيت پيامبر و پاسداران ثابت قدم اسلام دستگاه بني اميه را به چنين لشكركشي وسيع و پرهزينه اي واداشته بود؟ اين گزينه احتمالي است كه نمي توان آن را ناديده گرفت، زيرا حاكم ظالم اموي و دستگاه نظامي و اطلاعاتي او نبرد و حماسه ي مسلم بن عقيل را در كوفه ديده بودند و براي دستگيري سردار تنها مانده ي كوفه چاره اي جز ريختن آتش بر سر مسلم و سنگباران كردن او از پشت بامها نيافتند. [6] پس بدون ترديد نبرد كربلا علي رغم كم تعداد بودن جنگاوران اردوگاه توحيد، جنگي سخت و همه جانبه بود كه جز با ناجوانمردي، تحميل جنگ نابرابر، و ايجاد رعب و خوف سهمناك به منظور پريشان ساختن احوال بانوان و كودكان حرم حسيني اميد به پيروزي وجود نداشت.

آيا حاكميت يزيدي اين احتمال را در نظر گرفته بود كه ياوران فراواني از مردمان عراق و ساير بلاد اسلامي در كربلا به امام (ع) خواهند پيوست؟! نمي خواهم به طور مطلق اين احتمال را رد كنم اما اين حقيقت را نيز بايد پذيرفت، اگر اين دغدغه بني اميه را واداشته بود چنان سپاه نيرومندي را فراهم كند، مي بايست استراتژيسهاي اموي اين احتمال را نيز مي دادند كه اگر مردم هيجاني و بي تعقل كوفه كه به تجربه ي گذشته هاي دور و نزديك، پيمودن فاصله ي اردوگاه حق و باطل برايشان زحمتي نداشت، با ملاقات امام (ع) و زنده شدن ياد و خاطره ي دعوتها و بيعتهاي فردي و جمعي خود با مسلم، به او مي پيوستند. نتيجه اي كاملا مغاير با برنامه هاي طراحي شده به دست مي آمد و بسيار بعيد است كه با احتمال رسيدن ياران بيشتري براي امام (ع) آنچنان كه در سرنوشت جنگ تأثيرگذار باشند، دستگاه عبيدالله بن زياد چنين ريسك خطرناكي را مي پذيرفت.

آيا بسيج گستره ي مردم و اعزام يكپارچه ي ايشان به كربلا براي به دست يافتن به توجيهي مناسب براي نماياندن مخالفت آحاد مردم با حضور حسين بن علي در عراق نبود؟ و برنامه ريزان و دستگاه تبليغاتي و تحريف گران تاريخ براي تطهير خود از فاجعه ي كربلا و شناساندن پايگاه اجتماعي خود به آيندگان به نمايشي پرهزينه نپرداخته بودند؟! چنين اعمالي از خصيصه هاي حكومتهاي طاغوتي و مردم فريبي است كه جايي را براي حق تعالي و ارزشهاي الهي در زندگي انسان در طول تاريخ قايل نيستند.

سؤال ديگري كه شايد بتوان با تحليل آن به حقيقتي ملموس تر رسيد. آيا عزم جدي دستگاه


بني اميه، براي انهدام هميشگي بناي اسلام و آيين توحيد مي بود؟! در اين زمان بهترين شرايط و فرصتها براي از ريشه كندن عترت و اهل بيت پيامبر و زوال هميشگي انديشه ناب اسلامي به وجود آمده بود، حسين بن علي با همه ي فرزندان، خويشاوندان و اصحاب صديق خود در بياباني خشك و سوزان و دور از منظر و افكار عمومي مسلمانان، مصيبت ديده و خسته زمين گير شده بود، و اصلي ترين هويت و حيثيت متصل به رسالت خاتم الانبياء در محاصره ي مردماني قرار گرفته بود كه به تعبير خود امام، بندگي [ذخارف] دنيا را پذيرفته بودند، و دين را جز واژگاني كه بر زبان گردش دارد، و كالايي كه طعم و مزه در پي داشته باشد نمي دانستند، به عبارتي روان تر مردم مسلماناني بودند كه سنت و سيره ي آل ابوسفيان را الگو زندگي خود قرار داده بودند؛ اسلامي كه ارزش و اصول پايدار و ثابتي ندارد و هر حيثيت و هويتي در آن قابل خريد و فروش است.

عده اي قليل از شيعيان امام (ع) نيز در كوفه دست چه كنم بر دست مي زدند، و قدرت تصميم گيري نداشتند و اكنون در خانه هاي خود انزوا گزيده بودند تا حداقل در ميان سربازان بني اميه نباشند، و بعضي نيز علي رغم حضور در سپاه اموي از ميانه راه مي گريختند. [7] .


پاورقي

[1] شبث بن ربعي انسان عجيبي است، پيامبر خدا را درک کرده، مؤذن سجاح (مدعي دروغين نبوت) بوده است. با امام علي (ع) به صفين رفت و در صفين به خوارج پيوست. در شهادت امام علي (ع) ابن‏ملجم را ياري کرد، و سپس توبه نمود، از جمله افرادي بود که امام حسين (ع) را به کوفه دعوت کرد و در سپاه بني‏اميه در قتل امام حسين نقش مهمي داشت. (وسيلة الدارين، ص 89).

[2] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 14، و اذ لقوا الذين امنوا قالوا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزؤن».

[3] العوالم، ج 17، ص 237، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 242، حياة الامام الحسين، ج 3، ص 116، بحارالانوار، ج 44، ص 386.

[4] انساب الاشراف، ج 3، ص 179.

[5] الامام الحسين و اصحابه، ص 230، مقرم، مقتل الحسين، ص 201، مرحوم سيد بن طاووس از قول امام صادق (ع) به نقل از امام حسن (ع) تعداد نيروهاي عمر بن سعد را سي هزار نفر اعلام فرموده است. روزي امام حسن (ع) مي‏گريست، امام حسين (ع) علت گريه‏ي وي را جويا شد. امام (ع) فرمود مرا به وسيله‏ي سم خواهند کشت ولي روزي همانند روز تو نيست اي ابا عبدالله! سي هزار مرد که ادعا دارند از امت پيامبر اسلام هستند بر کشتن تو اجتماع مي‏کنند.

[6] تاريخ طبري، ج 5، ص 373.

[7] انساب الاشراف، ج 3، ص 429.