اعزام عمر بن سعد به كربلا
هنگامي كه نحوه ي برخورد امام (ع) با پيغام عبيدالله به او گزارش شد، آن چنان برآشفت كه عمر بن سعد را همراه با سربازان و سپاهيانش در آماده گاه كوفه اردو زده بود تا براي امر حكومت زي و دستبي [1] و ديلم به سوي آن سرزمين حركت كند به جنگ با امام (ع) فرمان داد. عمر بن سعد كه سوداي ملك ري در نظرش آرزوي ديرينه ي وي بود، بر سر دو راهي عجيبي قرار گرفت؛ از يك سو جنگ با امام حسين (ع) برايش سخت و ناگوار بود، و از طرف ديگر انصراف از حكومت ري در تصورش نمي گنجيد، لذا از عبيدالله مهلت خواست تا انديشه كند. با هر كس سخن گفت او را از جنگ با فرزند پيامبر (ص) بازداشت.
حمزة بن مغيره به دايي خود گفت: تو را به خدا سوگند از اين انديشه بگذر، زيرا جنگ با حسين نافرماني خدا و قطع رحم است. به خدا سوگند اگر همه ي دنيا از آن تو باشد و آن را از تو بستانند، بهتر از آن است كه به سوي خدا شتاب كني در حالي كه خون حسين (ع) بر گردن توست. [2] .
اما حال و هواي ابن سعد بسيار سخت و عجيب بود، او به خود مي گفت:
ءاترك ملك الري و الري الرغبتي
ام ارجع مذموما بقتل الحسين
و في قتلة النار التي ليس دونها
حجاب و ملك الري قرة عيني [3] .
«آيا از حكومت ري بگذرم حال آنكه آرزوي من است؟ يا بازگردم و با كشتن حسين (ع) خود را در معرض مذمت خلق خدا قرار دهم؟ در قتل حسين آتشي است كه از آن گريزي نخواهد بود ولي حكومت ري هم نور چشم من است.»
عاقبت آنچه نمي بايست شد و عمر بن سعد قيامت خود را واگذاشت، و به طمع ملك ري در مقابل پافشاري عبيدالله فرماندهي سپاه بني اميه را پذيرفت. [4] .
پاورقي
[1] سرزمين وسيعي ميان ري و همدان که شامل دو بخش و نود روستا بود.
[2] وقعة الطف، ص 181، انساب الاشراف، ج 3، ص 176، و مقاتل الطالبيين، ص 112، مقتل الحسين خوارزمي، ص 237، طبقات کبري، ج 5، ص 125، المعارف، ص 93، الامامة و السياسه، ج 2، ص 6، تاريخ طبري، ج 5، ص 389، البداية و النهاية، ج 8، ص 197.
[3] ابن اثير، کامل، ج 3، ص 282، معالي السبطين، ج 1، ص 301، مقرم، مقتل الحسين، ص 197.
[4] تاريخ طبري، ج 5، ص 409، سماجت عبيدالله بن زياد براي سپردن فرماندهي جنگ بر عليه امام (ع) اقدامي بسيار مرموز و حسابگرانه بود، از يک سو عمر بن سعد با جمعيتي آمادهي عازم حکومت ري و همدان بود و حاکم کوفه طبع رياستطلب او را به عنوان نقطهي ضعف و حساس او شناسايي کرده بود از طرف ديگر سپردن مديريت جنگ به فردي خوشنام و ظاهر الصلاح و وابسته به خانوادهاي ريشهدار بسياري از زشتيها و جنايتها را توجيه ميکرد و در قتل و شهادت مظلومانه حجر بن عدي گواهي دادن همين عمر بن سعد و فرزندان طلحه و زبير در انحراف افکار عمومي اين روش آزموده شده بود و از جانب ديگر عمر بن سعد نزديکترين فرد قريش به امام حسين بود تا آنجا که مسلم بن عقيل در اوج بيکسي و تنهايي در ميان آن همه مردم پيمانشکن کسي را محرمتر از عمر بن سعد نمييابد، لذا حيله و خدعه عبيدالله بن زياد که ريشه در سياسيکاري ريشهدار آل ابوسفيان دارد تنها يک دستور معمولي نبود. همان طوري که پيشبيني کرده بود، متدين نماي وابسته به سابقهداران در اسلام که وجاهت آنها افکار عمومي را جهت ميداد عليرغم تحقير و تخفيف عبيدالله با چهارهزار نفر نيروي مسلح که آمادهي اعزام به دستبي (محل مأموريت حکومتي) بودند با سرعت به کربلا آمد. اخبار الطوال، ص 251.