قصر بني مقاتل و ملاقات امام با عبيدالله بن حر
كاروان حسيني با گذر از قطقطانيه روز چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجري، به منزل قصر بني مقاتل [1] وارد شد. امام (ع) با ديدن خيمه اي افراشته پرسيد: اين خيمه متعلق به چه كسي است؟ پاسخ دادند: از آن عبيدالله بن حر جعفي است.
امام (ع) حجاج بن مسروق را به سوي او فرستاد و چون به عبيدالله وارد شد گفت: اي پسر حر! به خدا سوگند! اگر [آنچه به سويت آمده است] پذيرا باشي خدا [به تو] كرامتي هديه كرده است. اكنون حسين بن علي تو را به ياري خويش فرامي خواند. اگر پيشاپيش او [با دشمنانش]ستيز كني پاداش نيك مي بري و اگر بميري به فوز شهادت دست يافته اي.
عبيدالله با شنيدن سخنان حجاج گفت: من از كوفه بيرون نشدم جز آنكه بيم داشتم حسين در آنجا فرود آيد و من در آنجا [حضور داشته] باشم و به ياري اش نشتابم. در كوفه هيچ كدام از ياران و شيعيان [حسين] حضور ندارند، مگر اينكه به دنيا ميل پيدا كرده اند الا آنكه خدايش نگاه داشته باشد، [اي حجاج] برو و امام (ع) را از اين اخبار آگاه كن.
چون امام (ع) پيام حر را از حجاج شنيد با تعدادي از ياران خود به خيمه ي عبيدالله بن حر در آمد و فرمود: اي پسر حر! همشهريان تو نامه هايي به من نوشتند و گزارش كردند كه بر ياري من هماهنگ بوده، و آماده هستند در كنار من با دشمنانم نبرد كنند و از من دعوت كردند به سوي ايشان بروم، اكنون كه آمده ام آنها را بر عقيده شان پايدار نمي شناسم كه ايشان در كشتن پسرعمويم مسلم بن عقيل و يارانش همكاري كردند و در اطراف ابن زياد كه از من بيعت با يزيد را طلب مي كند گرد آمده اند. تو اي پسر حر! آگاه باش خداوند در برابر گناهان گذشته زندگانيت تو را موأخذه مي كند و من اينك تو را به توبه اي فرامي خوانم كه تمام گناهان تو را بشويد. از تو مي خواهم كه ما اهل بيت پيامبر را ياري رساني، اگر حق ما را دادند خداي را سپاس گفته و
مي پذيريم، و اگر آن را از ما بازداشته و با ظلم بر ما غلبه كردند تو در حق طلبي ما از ياورانم بوده اي [2] . عبيدالله گفت: اي فرزند فرستاده ي خدا! به خدا سوگند! اگر در كوفه ياراني داشتي تا در ركابت پيكار كنند من از پايدارترين آنها بودم، ولي من ديدم كه شيعيان تو از ترس بني اميه در خانه هاي خود خزيده اند. تو را به خدا سوگند! از من درخواست نكن كه تو را همراهي كنم، هر قدر بتوانم تو را كمك مي كنم. اين اسب من كه با آن بر كسي نتاختم، مگر آنكه مرگ را بر او چشاندم، و اين شمشيرم را كه بر هر چه زدم بريد به شما تقديم مي كنم.
امام (ع) با نگاهي پر از معنا و حكايت فرمود: اي پسر حر! ما براي اسب و شمشير تو نيامده ايم، آمده ايم ياري ات را طلب كنيم، اكنون كه جاي خود را دريغ مي كني، هيچ نيازي به اموال تو نداريم، من كسي نبودم كه گمراهاني را به ياوري گيرم. از رسول خدا شنيدم كه فرمود: هر كس استغاثه اهل بيت مرا بشنود و آنان را در راه حق ياري نرساند خداوند او را با صورت به آتش افكند. اگر مي تواني به جايي برو كه صداي ما را نشنوي. [3] .
پاورقي
[1] در اين سرزمين قصري بود منسوب به مقاتل بن حسان بن ثعليه، اين سرزمين حد فاصل علين التمر و قطقطانيه و عيسي بن عبدالله مقر موصوف را تخريب و تجديد بنا کرد معجم البلدان، ج 4، ص 374.
[2] يا ابن الحر! فان مصرکم هذه کتبوا الي و خبروني أنهم مجتمعون علي نصرتي، و أن يقوموا دوني و يقاتلوا عدوي، و أنهم سألوني القدوم عليهم، فقدمت، و لست أدري القوم علي ما زعموا، لأنهم قد أعانوا علي قتل ابن عمي مسلم بن عقيل رحمة الله و شيعته. و أجمعوا علي ابنمرجانة عبيدالله بن زياد يبا يعني ليزيد بن معاوية، و أنت يا ابن الحر فاعلم ان الله عزوجل مؤاخذک بما کسبت و أسلفت من الذنوب في الأيام الخالية، و أنا أدعوک في وقتي هذا الي توبة تغسل بها ما عليک من الذنوب، و أدعوک الي نصرتنا أهل البيت، فان أعطينا حقنا حمدنا الله علي ذلک و قبلناه، و ان منعنا حقنا و رکبنا بالظلم کنت من أعواني علي طلب الحق.
[3] الفتوح، ج 5، ص 129، بحارالانوار، ج 44، ص 315، العوالم، ج 17، ص 164، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 83، اخبار الطوال، ص 249، مقرم، مقتل الحسين، ص 189، عمرو بن قيس مشرقي از جمله کساني بود که در قصر بنيمقاتل بر امام (ع) وارد شد و در پاسخ به سؤال امام (ع) که آيا براي ياري ما آمدهايد؟ گفت: مردي هستم با بدهکاري زياد و عائله فراوان نميدانم عاقبت کار به کجا ميانجامد و خوش ندارم امانتهاي مردم از بين برود، امام (ع) فرمود: پس از اين سرزمين برويد تا فرياد دادخواهي مرا نشنويد زيرا هر که فرياد ما را بشنود و ما را اجابت نکند و به داد ما نرسد بر خداوند است که او را با صورت به آتش در افکند.
فانطلقا فلا تسمعالي واعية، و لا تريالي سوادا، فانه من سمع واعيتنا أو رأي سوادنا فلم يجبنا و لم يغثنا کان حقا علي الله عزوجل أن يکبه علي منحريه في النار.
ياري طلبيدن امام (ع) از شخصيتهاي مانند عبيدالله بن حر علاوه بر اينکه تدبيري خردمندانه در جلب و جذب کمکهاي مردمي به واسطهي افراد منتفذ و صاحب پايگاه اجتماعي بود و هرگز دليلي بر خوف و هراس امام (ع) از سختي شرايط نميباشد، حکايت بلندي از ناب بودن نهضت جاويدان حسين بن علي است؛ اگر چه وروديهاي خيمهگاه حسيني و اردوگاه توحيدي را به روي کسي بسته نيست اما
هر کسي نميتواند به اعتبار پايگاه اجتماعي، سابقه کهن، و هر آنچه که ارزش قطعي ايماني و الهي ندارد به اين قلمرو هدايت بخش و سعادتآفرين پرخطر گام گذارد. حريم حسيني، حريم کبريايي حق است که با فرض بودن و يا عالمي را در پي خود داشتن رنگ نميپذيرد و اعتبارش نااستوار نميگردد. بدون ابهام امام (ع) ميدانست که حضور امثال عبيدالله بن حر نميتواند در تغيير شرايط تأثير ويژهاي داشته باشد، اما هيچ کس و در هيچ طبقهاي نبايد براي عدم حضور در اردوگاه حسيني حجت و بهانهاي داشته باشد، امثال عبيدالله در جايگاه خود و امثال عمرو بن قيس مشرقي در شأن اجتماعي خود نمايندهي انديشه و افکار هميشگي جوامعي هستند که تا حيات بشري ادامه دارد از طنين هل من ناصر حسيني برخوردار هستند و صداي امام (ع) را ميشنوند، آنهايي که بايد خود را به حقخواهي و خداطلبي حسين (ع) عرضه کنند و خلوص ايماني خود را بسنجند و در خلوت صادق خود جايگاهشان را در عرصهي انقلاب بينقص ابا عبدالله پيدا کنند. از ويژگيهاي حرکت حسين بن علي و اردوگاه يکتاپرستي او اين است که هيچ انسان وابستهي به دنيا و از حق گريزاني نميتواند با زهد و تظاهر و ريا به آن بپيوندند و بهرهبرداري متقلبانه داشته باشد. مسير راه مدينه تا مکه و مکه تا نينوا پروسه و روند ناخالصي زدايي از جريان ناب و هميشه خروشان حسين بن علي (ع) است تا در کربلا تمام حق در مقابل تمام باطل قرار گيرد. در خيمهگاه حسيني جز عشق خالص و ايمان پابرجا و ولايت حق و انس با مبداء و معاد و آفرينش حماسههاي بينظير و پيمان و وفاداري و جوانمردي و سخاوت نباشد و در اردوگاه بنياميه جز فريبکاري و کفر سياه وزعامت ابليس و دنيازدگي و خلق فاجعهي بينظير و عهدشکني و ناجوانمردي و دنائت چيزي ثبت نشود. کربلا حد کمال همه چيز و عريان شدن تمام هويتهاست، هيچ قوم و جمعيتي را از کربلا و حسين گريزي نيست مگر اينکه يا با صورت به جهنم عذاب الهي افکنده شوند و يا حفرههاي جسمشان از همين دنيا مذابهاي گداخته ايشان باشد. خيمهي حسيني هنوز پابرجاست، پشت ديوار هر خانه و اتاقي در هر کوچه و پس کوچهاي، در تمامي ميدانهاي شهرها و يا در خانهي دلهايي که از نور حقيقت بهرهمند هستند، فقط بايد آگاه و مراقب بود تا مبادا مانند طرماح بن عدي و عبيدالله بن حر و عمرو بن قيس از غافله جا بمانيم. راه حسين بن علي همچنان پيش روي ما خواهد بود. ابن شهر آشوب از حضرت زينالعابدين نقل ميکند: [پدرم] در هيچ منزلي فرود نميآمد و از آنجا کوچ نميکرد مگر آنکه از يحيي پسر زکريا ياد ميکرد و همچنين ميفرمود: همسر پادشاه بنياسرائيل سالخورده شده بود، تصميم گرفت دختر خود را به همسري پادشاه در آورد اما يحيي شاه را از اين کار بازداشت، چون آن زن [از راي يحيي] آگه شد. دختر خود را آراست و به سوي پادشاه فرستاد و او با عشوهگري دل از پادشاه ربود، پادشاه گفت: [براي صدق] چه ميخواهي [هرچه خواهي انجام دهم] دختر [که از پيش هدف خاصي را دنبال ميکرد] گفت: سر يحيي را درخواست ميکنم! عاقبت به دستور شاه يحيي کشته شد و سر او را در تشتي زرين به سوي آن زن فرستاد، آنگاه زمين فرمان يافت آن زن را فرو ببرد و خداوند بخت النصر را بر آنان مسلط ساخت. در شهر خوني بود که ميجوشيد و بخت النصر هفتاد هزار نفر را کشت تا آن خون از جوشش ايستاد. پسرم علي! به خدا سوگند! اين خون هيچگاه از جوشش نخواهد افتاد تا آنکه خداوند تعالي حضرت مهدي را برانگيزد تا بر خون من هفتاد هزار نفر از منافقان و فاسقان و کافران را به قتل رساند (با تلخيص) مناقب ج 4، ص 85.