بازگشت

نماز پرچم هدايت حسيني


سكوتي مبهم همه را در خود گرفت و هنگام فريضه ي ظهر به فرمان امام (ع) حجاج بن مسروق جعفي اذان گفت، با خاتمه ي اذان امام با لباس مناسب در حالي كه عبايي بر دوش داشت از خيمه ي


خود بيرون آمد و به حر كه فرمانده ي سپاه اموي بود فرمود: آيا مي خواهي با اصحاب خود نماز بخواني؟ حر در پاسخ به امام (ع) گفت: نه ما نيز در نماز به شما اقتدا مي كنيم. [1] نماز ظهر به امامت آخرين بازمانده ي اصحاب كساء رسول خدا اقامه شد و آنگاه در مقابل مأمومين خود كه مهمترين بخش آنها را سپاه متخاصم تشكيل مي داد قرار گرفت و فرمود: اي مردم! از خدا بترسيد و حق را از آن صاحبانشان بدانيد [كه] اين نزد خدا پسنده تر است. ما اهل بيت پيامبر به ولايت بر شما سزاوارتر هستيم، از مدعياني كه ادعا مي كنند آنچه را كه مربوط به آنها نيست و با ستم و تجاوز در ميان شما رفتار مي كنند، اگر شما خرسند نيستيد و چنين حقي را [براي ما] قايل نيستيد و رأي شما جز آن است كه در نامه هاي خود آورده ايد، و فرستادگان شما گفته اند، از همين جا بازمي گرديم. [2] .



پاورقي

[1] العبرات، ج 1، ص 389، تاريخ طبري، ج 5، ص 400، اين اظهار و اقدام حر بن يزيد عمل مهمي بود و حکايت بلندي از وجود زمينه‏هاي پاکي و طهارت در مردي بود که بعدها بزرگ مردي را وامدار خويش ساخت. او فرمانده‏ي سپاهي بود که از نظر کمي چندين برابر کاروان حسيني بزرگي داشت، اما شکوه و فر دنيا نتوانست مانع پيوستن او به نماز حسيني گردد و اين اتفاق و پديده‏اي ساده و گذرا نبود، رياست و امامت بر مردم ولو در اقامه جماعت هواخواهان فراواني دارد و قطعات حيرت‏انگيزي را آفريده است، در روز جمل پس از به دست گرفتن قدرت بصره براي امامت در نماز صبح ميان طلحه و زبير اختلاف افتاد و نزاع و اختلاف ايشان آنقدر به طول انجاميد که نزديک بود آفتاب طلوع کند در حالي که هنوز فريضه صبح اقامه نشده بود. عاقبت به دستور عايشه در يک ترتيب و نوبت يک روز فرزند زبير و يک روز فرزند طلحه امر جماعت را عهده‏دار شدند، الجمل، ص 281، در همين کوفه نيز آنگاه که بر عليه مختار جنگ در گرفت ميان اشراف ايشان براي اقامه نماز اختلاف افتاد تا اينکه توافق شد و ناعة بن شداد امر جماعت را عهده‏دار گردد. تاريخ طبري، ج 6، ص 47، اما حر با اقتداء به امام حسين (ع) در جماعت کليد سعادت را به دست آورد و آنگاه که همه درهاي سعادت با تمهيدات و شقاوتهاي بني‏اميه به روي مردم بي‏تعقل بسته شده بود، آن کليد دربهاي هدايت و نيکبختي را به روي حر بن يزيد گشود.

[2] أما بعد، أيهاالناس فانکم ان تتقوا و تعرفوا الحق لاهله يکن ارضي الله، و نحن اهل بيت اولي بولاية هذا الأمر عليکم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيکم بالجور و العدوان. و ان انتم کرهتمونا و جهلتم حقا، و کان رأيکم ألآن غير ما اتتني کتبکم و قدمت به علي رسلکم انصرفت عنکم. صاحب اعلام الوري در ص 229 و 230 نوشته است که در اين زمان آنان گفتند: از نامه‏هايي که سخن مي‏گوييد آگاهي نداريم؟! کدام نامه؟! امام (ع) به عقبة بن سمعان دستور داد خورجين نامه‏ها را آوردند، اما حر در پاسخ به امام (ع) گفت: ما از آنانکه نامه نوشتند نبوده‏ايم و اکنون مأموريم که از تو جدا نشويم تا در کوفه نزد عبيدالله بن زياد حاضر شويم امام (ع) فرمود: مرگ به تو نزديکتر است از اين عمل، اگر چه ظاهر کلام امام تهديد به نظر مي‏رسد، اما حقيقت اين است که امام (ع) از اتفاقي حتمي در آينده‏اي بسيار نزديک خبر داد تا شايد سرعت پيوستن حر به جريان حقيقت‏طلبي حسين سرعت بيشتري بگيرد.

همچنين آمده است که امام (ع) بعد از نماز خطاب چنين فرموده باشد. اي مردم! اين حجتي است در پيشگاه خداوند تعالي و مسلماناني که حاضر هستند، من به سوي شما نيامدم مگر پس از آنکه دعوت نامه‏هاي

[پي در پي] شما رسيد و فرستادگانتان آمدند [و گفتند] که به سوي ما بيا ما را پيشوايي نيست. اميد است خدا ما را به واسطه شما هدايت کند، اگر [اکنون] بر دعوت خود [استوار] هستيد اکنون آمده‏ام، بار ديگر با تجديد پيمان خود مرا مطمئن کنيد و اگر بناي تجديد ميثاق نداريد و آمدنم را ناخرسند مي‏شماريد من نيز از شما روي برگرداند، و آنجايي مي‏روم که آمده‏ام.

أيها الناس! انها معذرة الي الله و الي من حضر من المسلمين، اني لم أقدم علي هذا البلد حتي أتتني کتبکم و قدمت علي رسلکم أن اقدم الينا انه ليس علينا امام، فلعل الله أن يجمعنا بک علي الهدي، فان کنتم علي ذلک فقد جئتکم فان تعطوني ما يبق به قلبي من عهودکم من مواثيقکم دخلت معکم الي مصرعکم، و ان لم تفعلوا و کنتم کارهين لقدومي عليکم انصرفت الي المکان الذي أقبلت منه اليکم.