بازگشت

ذو حسم باران سخاوت


حوالي ظهر روز يكشنبه بيست و هفتم ذيحجه كاروان حسيني به اين منزل وارد شد و به فرمان امام (ع) خيمه ها را افراشتند و طولي نكشيد كه سپاه خسته و غبار گرفته ي بني اميه در حالي كه تشنه بودند از راه رسيدند. هزار نفر سواره ي نظامي كه براي جنگ با حسين راه پيمود و اين همه سختي و خطر راه را براي جنگ با فرزند پيامبر بر خود هموار كرده بودند، هم اكنون در آن گرماي كشنده، خسته، تشنه و بي رمق به هدف خود رسيد بودند. اما طرف مقابل سرچشمه ي كرامت و نجابتي بود كه هيچ حادثه ي سهمناكي از وقار و شكوهمندي اش نمي كاست، با فرمان امام بسرعت از همان آب فراواني كه در شراف ذخيره شده بود به سپاه بني اميه رساندند و همگي آنها حتي مركبهايشان را سيراب كردند، تازه حكمت فرمان امام (ع) در خصوص برداشتن آب فراوان در منزل شراف آشكار شده بود، و اهالي كاروان يكتاپرستي دانستند كه علت آن فرمان الهي چه بوده است! بعد از سيراب كردن سپاه حر امام در مقابل ايشان ايستاد و بعد از حمد و ستايش خداوندي فرمود: اي مردم! من به سوي شما نيامدم مگر پس از آنكه نامه هاي شما (پي در پي) رسيد و نمايندگان شما [به سوي من] آمدند و [گفتند] كه به سوي ما بيا كه ما پيشوا و امامي نداريم، و اميد است خدا به واسطه ي شما ما را بر هدايت و حق گرد آورد. اگر بر پيمان خود استوار هستيد، اكنون من آمده ام. بار ديگر با تجديد ميثاق خود مرا مطمئن كنيد، و اگر اين كار [تجديد پيمان] را نمي كنيد و از آمدن من خرسند نيستيد، من نيز از شما روي برگردانده به همانجا مي روم كه آمده ام. [1] فردي در پاسخ به امام (ع) گفت: به خدا سوگند! من از اين نامه هايي كه مي گوييد اطلاع ندارم. امام (ع) دستور داد عقبة بن سمعان نامه هاي اهل كوفه را آورد.

حر گفت: من از شما دعوت نكرده ام و فرمان دادم تا از شما دست برندارم بي آنكه نزد عبيداله بن زياد برويم.

امام (ع) فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله.


پاورقي

[1] أيها الناس اني لم اتکم حتي اتتني کتبکم و قدمت علي رسلکم ان اقدم علينا فانه ليس لنا امام لعل الله ان يجمعنا بک علي الهدي و الحق فان کنتم علي ذلک فقد جئتکم فاعطوني ما اطمئن اليه من عهودکم و مواثيقکم، و ان لم تفعلوا و کنتم لقدومي کارهين انصرفت عنکم الي المکان الذي جئت منه اليکم.